عنوان : مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word
قیمت : 69,700 تومان
توضیحات در پایین همین صفحه

درگاه 1

توجه : دریافت شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل صرفا جهت پشتیبانی می باشد و برای تبلیغات استفاده نمی شود

هدف ما در این سایت کمک به دانشجویان و دانش پژوهان برای بالا بردن بار علمی آنها می باشد پس لطفا نگران نباشید و با اطمینان خاطر خرید کنید

توضیحات پروژه

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word :

سرگذشت جبران خلیل جبران

تولد و دوران كودكی ( 1895 ـ 1883 )
جبران خلیل جبران2 در ششم ژانویه سال 1883، در خانواده مارونی «جبران» در البشری3، ناحیه‎ای كوهستانی در شمال لبنان زاده شد.
در آن زمان، لبنان بخشی از سوریه بزرگ (شامل سوریه، لبنان و فلسطین) و یك ایالت تحت سلطه عثمانی بود، كه به منطقه لبنان حكومت خودمختار داده بود. مردم لبنان، سال‎ها برای استقلال از حكومت عثمانی جنگیده بودند. و بنا بود خود جبران هم بعدها به این جنبش بپیوندد و یكی از اعضای فعال آن شود. منطقه لبنان، به خاطر دخالت‎های خارجی كه به نفرت مذهبی میان مسیحیان، به ویژه فرقه مارونی و مسلمانان دامن می‎زد، منطقه‎ای پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقه‎های مذهبی گوناگون را با یكدیگر متحد كند و بدین وسیله كینه‎ها و نفرت‎های مذهبی گوناگون را با یكدیگر متحد كند و بدین وسیله كینه‎ها و نفرت‎های مذهبی را از بین ببرد. فرقه مارونی كه در دوره اشتقاق در كلیسای بیزانسی در قرن پنجم پس از میلاد بنیان‎گزاری شده بود، گروهی از مسیحیان سوریه را دربرمی‎گرفت كه به پیروی از راهبی به نام مارون4 قدیس، فرقه و اصول فكری خود را شكل دادند.

مادر جبران كمیلاز رحمه5 سی ساله بود كه جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئوولیت بود و خانواده را به ورطه فقر كشاند. جبران به خلیل یك برادر نانتی به نام پتیر6، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر كوچكتر به نام‎های ماریانا7 و سلطانه8داشت كه در تمام عمرش به شدت به آن‎ها وابسته بود. خانواده كامیلا سابقه مذهبی معتبری داشتند كه اراده نیرومندی را در كامیلای تحصیل ناكرده رشد داده بود و بعدها به او كمك كرد به تنهای خانواده‎اش را در آمریكا سرپرستی كند.

جبران كه در ناحیه سرسبز «البشری» رشد می‎كرد، كودكی منزول و متفكر بود كه از مشاهده آبشارهای عظیم، صخره‎های نوك تیز، و سرودهای فراوان پیرامونش لذت می‎برد و این زیبایی تأثیر نمادین و شگرفی بر نقاشی‎ها و نوشته‎های او داشت. از آن جا كه در فقر بزرگ می‎شد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند، و آموزش‎هایش محدود به ملاقا‎ت‎های منظم با یك كشیش روستایی بود كه او را با اصول مذهب و انجیل، و نیز با زبان‎های سوری و عربی آشنا كرد. كشیش كه سرشت كنجكاو و هوشیار جبران را درك كرده بود، آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او كرد، و جهان تاریخ، علم و زبان را به روی او گشود.
در ده سالگی، جبران از صخره‎ای سقوط كرد و شانه چپش آسیب دید كه تا پایان عمرش هم ضعیف ماند. خانواده‎اش، برای جا انداختن شانه‎اش، او را به یك صلیب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و این حادثه نمادین كه مصلوب شدن مسیح را به یاد می‎آورد، در ذهن جبران تأثیر عمیق گذاشت و برای همیشه در خاطره‎اش نقش بست.

مهاجرت به آمریكا ( 1898 ـ 1895 )
جبران هشت ساله بود كه پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حكومت عثمانی تمامی اموال‎شان را صبط، و خانواده را آواره كرد. خانواده جبران كوشیدند. مدتی نزد اقوام خود بمانند؛ با این وجود، سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت به امید ساختن زندگی بهتر، خانواده خود را به آمریكا كوچ دهد، پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بی‎مسؤولیتی در قبال خانواده، نتوانست در باره مهاجرت تصمیم بگیرد و در لبنان ماند.
اما بقیه اعضای خانواده، در 25 ژوئن سال 1895، به مقصد سواحل نیویورك در آمریكا، سوار بر كشتی شدند.
خانواده جبران در بوستون ساكن شدند كه در آن دوران. بعد از نیویورك، بزرگ‎ترین محل اقامت اتباع سوریه در ایالات متحده بود. كامیلا با فضای آن منطقه كه از نظر فرهنگی با سایر مناطق آمریكا بسیار متفاوت بود، احساس آشنایی می‎كرد، و از شنیدن زبان آشنای عربی و دیدن لباس‎های عربی لذت می‎برد. كامیلا كه اینك نان آور خانواده بود، با دست‎فروشی در خیابان‎های فقر زده جنوب بوستون آغاز كرد. در آن زمان، دوره‎گردی مهم‎ترین منبع درآمد مهاجران سوریه بود كه به خاطر رسوم عربی و عدم تطابق فرهنگی، تصویر منفی‎ای در جامعه آمریكایی ایجاد كرده بودند و كمتر در مشاغل بهتر پذیرفته می‎شدند.
جبران كه گرفتار دوره فقر دیگری شده بود، ناچار بود درد در نخستین سال‎های زندگی‎اش را بار دیگر تجربه كند، و این رنج اثری پاك نشدنی برزندگی‎اش گذاشت.
بااین حال، به خاطر وجود مؤسسه‎های خیریه در مناطق فقر زده مهاجرنشین، فرزندان مهاجران می‎توانستند در مدارس دولتی حضور یابند تا از خیابان‎ها دور شوند. و جبران تنها عضو خانواده‎اش بود كه تحصیلات مدرسه‎ای یافت. خواهرانش به خاطر موانع سنتی خاورمیانه و نیز مشكلات مالی، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه برای آزادی و تحصیل زنان تبدیل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلندهمت، اندیشمند و مستقل كند.

در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به كهلیل جبران تبدیل كرد كه علیرغم تلاش‎هایش برای بازیابی برای كاملش، تاپایان عمرش برجا باقی ماند از آن جا كه تحصیلات رسمی نداشت. او را در كلاس درجه‎بندی نشده ویژه فرزندان مهاجران قرار دادند كه می‎بایست انگلیسی را از اول می‎آموختند.
با تلاش‎های سخت كامیلا، وضع مالی خانواده بهتر شد و سرانجام پیتر توانست یك خواربار فروشی تاسیس كند و هر دو خواهرش را در آن به كار گیرد. مشكلات مالی و دوری خانواده از موطن، همه را به هم نزدیك كرد. كامیلا هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی فرزندانش را حمایت می‎كرد. به ویژه به پسر درون گرای خود جبران می‎پرداخت و در پرورش دادن استعدادهای هنری او می‎كوشید. در این دوران سخت، گوشه‎گیری جبران از زندگی اجتماعی افزایش یافت و اندیشناكی ذاتی‎اش عمیق تر شد كامیلا در غلبه بر انزوایش به او كمك می‎كرد. استقلال مادر به جبران اجازه می‎داد با زندگی اجتماعی بوستون درهم‎آمیزد و جهان پر رونق هنری و ادبی آن را كشف كند.

كنجكاوی جبران او را به سوی جنبه فرهنگی بوستون سوق داد و به جهان غنی تأثر، اپرا و نگارخانه‎های هنری بوستون كشانید. وی با طرح‎های هنری‎اش، توجه آموزگارانش را در مدرسه دولتی جلب كرد و آموزگارانش برای این پسرك سوریه‎ای، آینده‎ای هنری را بر جبران گشود و او را در آغاز جاده اشتهار هنری قرار داد.
جبران در سال 1896 با فرد هلندی دی ملاقات كرد و از آن تاریخ، به خاطر رهایی دی از قرادادهای سنتی هنری، توانست در جاده هنر پیش برود. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشته‎های معاصر و عكاسی آشنا كرد كه لبنانی كنجكاو را تا پایان عمر وادار به تلاش برای ابراز خویشتن كرد. مطالعات آزاد و شیوه اكتشاف هنری نامرسوم دی، جبران را تحت تأثیر گذاشت و بعدها شیوه برداشت رها از بند دی را درتحقق خویشتن و اصلات آثارش به كار برد. دی تلاشی بررای بالابردن سطح تحصیلات جبران نكرد و به جای آن، همت خود را معطوف به افزایش اعتماد به نفس او كرد. كه در اثر برخورد بد با مهاجران و فقر شدید، به شدت آسیب دیده بود. تعجبی نداشت كه جبران، آموزنده سریعی از آب درآمد و هر آنچه را كه از دی می‎دید، بلعید.

در یكی از نمایشگاه‎های هنری فرد هلند دی، جبران طرحی از زنی به نام ژوزفین پیادی11 كشید، شاعره و نویسنده‎ای گمنام، كه بعدها به یكی از تجربه‎های عشقی ناموفق جبران تبدیل شد؛ مدت‎ها بعد، جبران به او پیشنهاد ازدواج داد و ژوزفین پیشنهاد او را نپذیرفت، و این نخستین ضربه از سوی زنانی بود كه جبران به آن‎ها مهر ورزید.
دی كه پیوسته جبران را تشویق می‎كرد به نقاشی و طراحی ادامه دهد، در انتشار تصاویر جبران بر روی جلد كتاب‎ها در سال 1898 بسیار مؤثر بود. در آن زمان، جبران آغاز به رشد دادن فن و شیوه خود در نقاشی كرد. اندك اندك وارد حلقه بوستونی‎ها شد و استعدادهای هنری‎اش، سبب اشتهار او شدند. با این وجود، خانواده‎اش به این نتیجه رسیدند كه موفقیت زودهنگام می‎تواند منجر به مشكلاتی در آینده شود، و با موافقت جبران، او را به لبنان فرستادند تا تحصیلات خود را به پایان برساند و عربی بیاموزد.

بازگشت به لبنان (1902-1898)
جبران در سال 1898 وارد بیروت شد. هم در زیان انگلیسی و هم حتا در زبان عربی مشكل داشت؛ می‎توانست به خوبی عربی صحبت كند، اما نمی‎توانست به این زبان بنویسد یا بخواند. برای بهبود زبان عربی‎اش، تصمیم گرفت در مدرسه‎ای مارونی به نام «مدرسه الحكمه» ثبت نام كند كه در كنار آموزش‎های مسیحی، برنامه‎ای ملی‎گرایانه نیز داشت. سرشت مصمم جبران مانع از آن می‎شد كه به برنامه آموزشی كوته نظرانه مدرسه تن در دهد، او به برنامه‎ای منحصر به فرد در سطح دانشگاهی نیاز داشت تا با احتیاج‎های تحصیلی او تطابق كند و رفتارهای طغیانگر و فردگرایانه‎اش، او را در معرض اتهام به كر قرار داد. با این حال، مدرسه برنامه تحصیلی او را مطابق با میل او تغییر داد. جبران تصمیم گرفت در كتاب مقدس به زبان عربی غرق شود، و شیفته سبك نگارش و محتوای آن شد، و این شیفتگی در آثار گوناگونی از او پدیدار شده است. رفتار بیگانه و فردگرایانه جبران، اعتماد به نفس و موهای بلند نامرسومش در دوران تحصیل، تأثیری شگرف برآموزگاران و همكلاسی‎هایش گذاشت. معلم عربی‎اش در او «قلبی عاشق اما مهار شده، روحی گستاخ، ذهنی عصیانگر، و نگاهی كه هر آنچه را كه می‎بیند، به سخره می‎گیرد» یافته بود. در هر حال فضای محدود و بسته مدرسه با روحیه جبران سازگار نبود. آشكارا وظایف مذهبی‎اش را انجام نمی‎داد. از كلاس‎ها می‎گریخت و روی كتاب‎هایش نقاشی می‎كرد. در مدرسه با یوسف حواییك آشنا شد و همراه با او، مجله‎ای به نامه «المناره» منتشر كرد كه حاوی نوشته‎‏های هر دو، و نقاشی‎های جبران بود.

در همان هنگام، ژوزفین پیبادی، زیباروی بیست و چهارساله بوستونی كه در یكی از نمایشگاه‎های دی توجه جبران را به خود جلب كرده بود، فریفته هنرمند جوان لنبانی شد كه یكی از طرح‎هایش را به او تقدیم كرده بود. و در دوران اقامتش درلنبان، با او مكاتبه كرد. كمی بعد، رابطه‎ای عاطفی میان آن دو درگرفت كه تا پایان دوستی‎شان ادامه یافت. چند سال بعد، ژوزفین پیشنهاد ازدواج جبران را نپذیرفت و خود در سال 1906 ازدواج كرد.
جبران دانشگاه را در سال 1902 به پایان رساند. زبان‎های عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام، رابطه‎اش با پدرش قطع شد و ناچار شد به خانه پسر عمویش نقل مكان كند و زندگی محقر و فقیرانه‎ای را سر بگیرد كه تا پایان عمر از یاد‎آوری آن منزجر بود. فقر خلیل در لبنان با خبر شیوع بیماری در خانواده‎اش همراه شد. برادر ناتنی‎اش سل گرفته بود، خواهرش سلطانه مشكل روده‎ای داشت و مادرش دچار سرطان شده بود. با شنیدن خبر بیماری هولناك سلطانه، جبران در ماه مارس 1902 لبنان را ترك گفت.

مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده (1908-1902)
متأسفانه جبران بسیار دیر رسید؛ سلطانه در چهارم آوریل سال 1902، در سن چهارده سالگی درگذشت، و این نخستین مرحله از سه مرگی بود كه در فاصله چند ماه در خانواده‎اش رخ داد.جبران خواهرانش را بسیار دوست داشت. در همان دوران سوگواری، دی و ژوزفین سعی كردند با برگزاری نمایشگاه‎ها و گردهمایی‎های هنری در بوستون، توجه او را منحرف كنند. پیش از آن، استعدادهای هنری و رفتار یگانه جبران توجه جامعه بوستونی را جلب كرده بود و به راحتی این خارجی مستعد را به درون حلقه‎های هنری خود راه دادند.

ژوزفین كه به آرامی قلب جبران را تسخیر می‎كرد، اغلب با عنوان «پیامبر جوان» از او یاد می‎كرد. ژوزفین به شدت مسحور پس زمینه شرقی خلیل و ارتباط‎های زنده او شده بود. توجه و علاقه ژوزفین، نخستین الهام بخش كتاب «پیامبر» بود. و حتا عنوان این كتاب، از شعری یازده بندی گرفته شد كه ژوزفین در دسامبر سال 1902 سرود و در آن، زندگی جبران را در البشری توصیف می‎كرد. بعدها، جبران «پیامبر» را به ژوزفین تقدیم كرد.
بیماری دو باره به خانواده حمله كرد. در ماه فوریه، مادرش برای خارج كردن یك تومور سرطانی، جراحی شد. جبران ناچار شد كار و بار خانواده را بر عهده گیرد و خواربار فروشی را بگرداند. چون برادر ناتنی‎اش پیتر آن را رها كرده بود، تا در كوبا به دنبال سرنوشتش برود. این بار تازه بر روح جبران سنگینی می‎كرد و دیگر نمی‎توانست خود را وقف تلاش‎های هنری‎اش كند. در این دوره، سعی داشت از خانه و از فضای مرگ آلود، فقیرانه و بیمارگونه حاكم بر خانه بگریزد. ماه بعد، پیتر با بیماری كشنده‎ای از كوبا به بوستون بازگشت و چند روز بعد، در دوازدهم مارس، به بیماری سل درگذشت. سرطان مادرش نیز همچنان رشد كرد و سرانجام، همان سال در 28 ژوئن فوت كرد. و این صحنه، باعث شد جبران، از هوش برود و كفی خون آلود از دهانش خارج شود.

به دنبال مرگ سه نفر از اعضای خانواده، جبران فروشگاه خانوادگی را فروخت و در نوشته‎های عربی و انگلیسی خود غرق شد، و تا پایان عمر این فعالیت موازی را دامه داد در همان هنگام، دی و ژوزفین به او كمك می‎كردند. نمایشگاه هنری خود را بر پا كند. نمایشگاه در سومه مه 1904 برگزار شد و مطرح‎های تمثیلی و نمادین او كه با زغال كشیده شده بودند، توجه بسیاری از منتقدان را جلب كرد. با این حال،‌اهمیت این نمایشگاه جای دیگری بود. شوهر آینده ژوزفین، مدیر مدرسه‎ای به نام ماری هسكل را دعوت كرد تا طرح‎های جبران را بررسی كند. این معرفی جبران به ماری هسكل آغازگر یك رابطه مادام العمر شد كه بعدها تأثیری شگرف بر نویسندگی جبران گذارد. پیش از آن، جبران نوشته‎های عربی‎اش را به انگلیسی ترجمه می‎كرد و نظر ژوزفین را درباره آن‎ها می‎خواست. به علت موانع زبانی، ژوزفین تنها می‎توانست پندارها و عقاید درون آن نوشته‎ها را نقد كند. و جبران در مواجهه با مشكلات زبان شناختی‎اش تنها بود. بنابود ماری هسكل وظیفه ناتمام ژوزفین را برعهده گیرد.

ماری هسكل كه در آن زمان سی سال داشت و ده سال بزرگتر از خلیل جبران بود. به حمایت مالی از رشد هنری جبران، و تشویق او برای تبدیل شدن به هنرمندی كه می‎خواست، ادامه داد. هسكل به عنوان یك مدیر مدرسه، زنی تحصیل كرده، مصمم و مستقل، و از اعضای جنبش آزادی زنان بود، و از این لحاظ سرشت او با سرشت عاطی ژوزفین پیبادی تفاوت داشت. ماری بود كه جبران را تشویق كرد از ترجمه آثار عربی‎اش به انگلیسی دست بكشد و مستقیماً به زیان انگلیسی بنویسد. ماری با تصحیح كردن آثار انگلیسی چمران، آن‎ها را صیقل می‎داد و نوشته‎ها اغلب پیش از رسیدن به دست ناشران، از زیر نظر ماری می‎گذشتند. ماری ساعت‎ها را دركنار جبران می‎گذراند. بر واژه‎یابی او كار می‎كرد، به تصحیح اشتباه‎هایش می‎پرداخت و پندارهای جدیدی به او القا می‎كرد. حتا سعی كرد عربی بیاموزد تا با زبان و افكار جبران بیش‎تر آشنا شود.
اهمیت دوستی ماری با جبران، دردفتر خاطرات ماری آشكار است. ماری در این دفتر، پیشرفت هنری جبران، مكالمه‎های شخصی و تخصصی میان خودش و او، و درونی‎ترین افكار او را تا نزدیك به هفده سال و نیم بعد ثبت كرد. این یادداشت‎ها در رابطه با افكار و پندارهایی كه جبران از اذهان عمومی پنهان می‎كرد، بینشی ارزشمند در اختیار منتقدان قرار داده است.

در سال1904، جبران ملاقاتی برای روزنامه مهاجران عرب (المهاجر) فرستاد و نخستین آثار مكتوب خود را در آن كرد. نخستین اثر منتشر شده او «الهام» نام داشت كه متنی پر احساس درباره پرنده‎ای محبوس بود. علی رغم آن كه جبران چهار سال را در لبنان به آموزش عربی گذرانده بود، متون عربی‎اش هنوز نقص داشتند. جبران برای تسلط بر زبان عربی و افزایش دامنه واژگان عربی خود، بیش‎تر به گوش خود و داستان‎های عرب زبانی كه در البشری شنیده بود، تكیه می‎كرد. بدین ترتیب، نوشته‎های عربی‎اش حالتی محاوره‎ای داشتند كه خواندن آن‎ها را برای خوانندگانش جالب می‎كرد. از نظر جبران، قواعد زبانی برای شكسته شدن ساخته شده بودند و به حمایت از نویسندگان عرب روزنامه المهاجر، برای شكستن سنت‎ها و تلاش برای یافتن یك سبك نگارش منحصر به فرد، به مبارزه ادامه می‎داد. نوشته‎های عربی جبران در طول زندگی‎اش، هرگز با تحسین‎هایی همچون كتاب‎های انگلیسی‎اش مواجه نشدند، و همین باعث شد بعدها بر نوشتن به زبان انگلیسی تمركز كند و از نوشتن به عربی دست بكشد.

نخستین اثر عربی جبران در سال 1905، تحت تأثیر نوازندگی برادرش و بارها رفتن به اپرا، با عنوان «نوبطاح فی فن الموسیقی»، منتشر شد. در آن سال، جبران ستونی را با نام «اشك‎ها و خنده‎ها»، در نشریه المهاجر تأسیس كرد كه قرار بود مبنای كتابش «اشكی و لبخندی» بشود. هنگامی كه در المهاجر می‎نوشت، یك نویسنده مهاجر عرب به نام امین ریحانی، به ستایش مقاله‎ای از جبران پرداخت كه در آن به نویسندگان معاصر عرب تاخته بود كه از نویسندگان كهن تقلید و از شعر برای منافع مادی استفاده می‎كردند. بعدها ریحانی به یكی از نویسندگان برجسته عرب و دوستان جبران تبدیل شد. در آن هنگام، جبران چند شعر عربی در باره عشق، راستی، زیبایی، مرگ و خیر و شر منتشر كرد. بسیاری از نوشته‎هایش لحنی احساساتی، تلخ و طعنه آمیز داشتند.

سال 1906، جبران دومین كتاب عربی‎اش را با نام «پریان دره‎ها» منتشر كرد كه مجموعه‎ای از سه حكایت بود كه در لبنان شمالی رخ می‎دادند. این سه حكایت كه «مارتا»،‌«یوحنای دیوانه»، و «غبار اعصار و آتش ابدی» نام داشتند، به روسپی‎گری، تفتیش عقاید مذهبی، تناسخ و عسق از پیش مقدر می‎پرداختند و به شدت تحت تأثیر قصه‎های عامیانه البشری و شیفتگی جبران به كتاب مقدس، عرفان، و عشق بودند، بعدها، جبران در كتاب انگلیسی زبان «دیوانه» بار دیگر به سراغ جنون رفت و رگه‎هاییاز این كتاب را می‎توان در نخستین آثار عربی‎اش یافت. چیزی كه نخستین آثار عربی جبران را متمایز می‎كرد، استفاده از كنایه، واقعیت‎گرایی داستان‎ها، و تصویر كردن شهروندان درجه دو بود كه با نوشته‎های سنتی و قالب گرایانه عربی در تضاد بودند.

جبران سومین كتاب عربی خود را با نام «الارواح المتمرده» (ارواح عصیانگر) در ماه مارس سال 1908 منتشر كرد كه مجموعه‎ای از چهار متن روایت گونه بود. این كتاب به مسایل اجتماعی داخل لبنان می‎پرداخت. این چهار روایت به ترتیب داستان زنی رها شده ازقید شوهر، فریاد آزادی‎خواهی یك كافر، خودكشی عروسی برای گریز از ازدواج ناخواسته، و بی‎عدالتی‎های خان‎های فئودال لبنان را در قرن نوزدهم تصویر می‎كردند. كتاب جبران مورد انتقاد كلیسا قرار گرفت. بعدها، هنگامی كه مرگ، بیماری و كمبود محبت جبران را تسخیر كرده بود، دوران سیاه نگارش «ارواح عصیانگر» را به ماری یاد‎آوری كرد. محتوای ضد كلیسایی كتاب، جبران را در معرض تكفیر توسط كلیسا قرار داد و كتابش توسط دولت سوریه سانسور شد.

جبران برای آن كه نگارش عربی خود را پیشرفت دهد، از صاحب نشریه المهاجر خواست آثار او را در جهان عرب منتشر كند تا بتواند در برابر اعتراض‎های كلیسا قد علم كند. در نخستین صفحه كتاب، تقدیم‎نامه‎ای به مضمون تقدیم به روحی كه روح مرات پذیرفت نوشته شده كه منظور، ژوزفین پیبادی، نخستین عشق جبران است.
همچنان كه جبران از موفقیت نسبی در آثار عربی‎اش لذت می‎برد، در سال 1906، رابطه عاطفی‎اش با ژوزفین قطع شد. در این سال، ژوزفین با یكی از آشنایات ماری هسكل ازدواج كرد. و این حركت سبب نزدیك‎تری شدن ماری به زیندگی جبران شد. از آن جا كه خلیل را پیش از این نز ملاقات كرده بود، از او دعوت كرد به كلاس‎هایش بیاید تا طرح‎هایش را نمایش دهد و با زندگی اجتماعی بوستون آشنا شود. اندك اندك، رابطه جبران و ماری نزدیك‎تر شد، و ماری به شدت به رشد هنری خلیل جبران علاقه‎مند شد. د ازای كلاس‎های نقاشی‎ای كه خلیل در مدرسه برگزار می‎كرد. پیشنهاد كرد به او پول بدهد. و تشویقش كرد كه این پول را بپذیرد و برای آموختن نقاشی در مدرسه هنری آكادمی ژولیان12 به پاریس برود.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


دانلود مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word
قیمت : 69,700 تومان

درگاه 1

Copyright © 2014 cpro.ir
 
Clicky