مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله سرگذشت جبران خليل جبران در word،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
سرگذشت جبران خلیل جبران
تولد و دوران كودكی ( 1895 ـ 1883 )
جبران خلیل جبران2 در ششم ژانویه سال 1883، در خانواده مارونی «جبران» در البشری3، ناحیهای كوهستانی در شمال لبنان زاده شد.
در آن زمان، لبنان بخشی از سوریه بزرگ (شامل سوریه، لبنان و فلسطین) و یك ایالت تحت سلطه عثمانی بود، كه به منطقه لبنان حكومت خودمختار داده بود. مردم لبنان، سالها برای استقلال از حكومت عثمانی جنگیده بودند. و بنا بود خود جبران هم بعدها به این جنبش بپیوندد و یكی از اعضای فعال آن شود. منطقه لبنان، به خاطر دخالتهای خارجی كه به نفرت مذهبی میان مسیحیان، به ویژه فرقه مارونی و مسلمانان دامن میزد، منطقهای پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقههای مذهبی گوناگون را با یكدیگر متحد كند و بدین وسیله كینهها و نفرتهای مذهبی گوناگون را با یكدیگر متحد كند و بدین وسیله كینهها و نفرتهای مذهبی را از بین ببرد. فرقه مارونی كه در دوره اشتقاق در كلیسای بیزانسی در قرن پنجم پس از میلاد بنیانگزاری شده بود، گروهی از مسیحیان سوریه را دربرمیگرفت كه به پیروی از راهبی به نام مارون4 قدیس، فرقه و اصول فكری خود را شكل دادند.
مادر جبران كمیلاز رحمه5 سی ساله بود كه جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئوولیت بود و خانواده را به ورطه فقر كشاند. جبران به خلیل یك برادر نانتی به نام پتیر6، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر كوچكتر به نامهای ماریانا7 و سلطانه8داشت كه در تمام عمرش به شدت به آنها وابسته بود. خانواده كامیلا سابقه مذهبی معتبری داشتند كه اراده نیرومندی را در كامیلای تحصیل ناكرده رشد داده بود و بعدها به او كمك كرد به تنهای خانوادهاش را در آمریكا سرپرستی كند.
جبران كه در ناحیه سرسبز «البشری» رشد میكرد، كودكی منزول و متفكر بود كه از مشاهده آبشارهای عظیم، صخرههای نوك تیز، و سرودهای فراوان پیرامونش لذت میبرد و این زیبایی تأثیر نمادین و شگرفی بر نقاشیها و نوشتههای او داشت. از آن جا كه در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند، و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یك كشیش روستایی بود كه او را با اصول مذهب و انجیل، و نیز با زبانهای سوری و عربی آشنا كرد. كشیش كه سرشت كنجكاو و هوشیار جبران را درك كرده بود، آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او كرد، و جهان تاریخ، علم و زبان را به روی او گشود.
در ده سالگی، جبران از صخرهای سقوط كرد و شانه چپش آسیب دید كه تا پایان عمرش هم ضعیف ماند. خانوادهاش، برای جا انداختن شانهاش، او را به یك صلیب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و این حادثه نمادین كه مصلوب شدن مسیح را به یاد میآورد، در ذهن جبران تأثیر عمیق گذاشت و برای همیشه در خاطرهاش نقش بست.
مهاجرت به آمریكا ( 1898 ـ 1895 )
جبران هشت ساله بود كه پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حكومت عثمانی تمامی اموالشان را صبط، و خانواده را آواره كرد. خانواده جبران كوشیدند. مدتی نزد اقوام خود بمانند؛ با این وجود، سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت به امید ساختن زندگی بهتر، خانواده خود را به آمریكا كوچ دهد، پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بیمسؤولیتی در قبال خانواده، نتوانست در باره مهاجرت تصمیم بگیرد و در لبنان ماند.
اما بقیه اعضای خانواده، در 25 ژوئن سال 1895، به مقصد سواحل نیویورك در آمریكا، سوار بر كشتی شدند.
خانواده جبران در بوستون ساكن شدند كه در آن دوران. بعد از نیویورك، بزرگترین محل اقامت اتباع سوریه در ایالات متحده بود. كامیلا با فضای آن منطقه كه از نظر فرهنگی با سایر مناطق آمریكا بسیار متفاوت بود، احساس آشنایی میكرد، و از شنیدن زبان آشنای عربی و دیدن لباسهای عربی لذت میبرد. كامیلا كه اینك نان آور خانواده بود، با دستفروشی در خیابانهای فقر زده جنوب بوستون آغاز كرد. در آن زمان، دورهگردی مهمترین منبع درآمد مهاجران سوریه بود كه به خاطر رسوم عربی و عدم تطابق فرهنگی، تصویر منفیای در جامعه آمریكایی ایجاد كرده بودند و كمتر در مشاغل بهتر پذیرفته میشدند.
جبران كه گرفتار دوره فقر دیگری شده بود، ناچار بود درد در نخستین سالهای زندگیاش را بار دیگر تجربه كند، و این رنج اثری پاك نشدنی برزندگیاش گذاشت.
بااین حال، به خاطر وجود مؤسسههای خیریه در مناطق فقر زده مهاجرنشین، فرزندان مهاجران میتوانستند در مدارس دولتی حضور یابند تا از خیابانها دور شوند. و جبران تنها عضو خانوادهاش بود كه تحصیلات مدرسهای یافت. خواهرانش به خاطر موانع سنتی خاورمیانه و نیز مشكلات مالی، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه برای آزادی و تحصیل زنان تبدیل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلندهمت، اندیشمند و مستقل كند.
در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به كهلیل جبران تبدیل كرد كه علیرغم تلاشهایش برای بازیابی برای كاملش، تاپایان عمرش برجا باقی ماند از آن جا كه تحصیلات رسمی نداشت. او را در كلاس درجهبندی نشده ویژه فرزندان مهاجران قرار دادند كه میبایست انگلیسی را از اول میآموختند.
با تلاشهای سخت كامیلا، وضع مالی خانواده بهتر شد و سرانجام پیتر توانست یك خواربار فروشی تاسیس كند و هر دو خواهرش را در آن به كار گیرد. مشكلات مالی و دوری خانواده از موطن، همه را به هم نزدیك كرد. كامیلا هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی فرزندانش را حمایت میكرد. به ویژه به پسر درون گرای خود جبران میپرداخت و در پرورش دادن استعدادهای هنری او میكوشید. در این دوران سخت، گوشهگیری جبران از زندگی اجتماعی افزایش یافت و اندیشناكی ذاتیاش عمیق تر شد كامیلا در غلبه بر انزوایش به او كمك میكرد. استقلال مادر به جبران اجازه میداد با زندگی اجتماعی بوستون درهمآمیزد و جهان پر رونق هنری و ادبی آن را كشف كند.
كنجكاوی جبران او را به سوی جنبه فرهنگی بوستون سوق داد و به جهان غنی تأثر، اپرا و نگارخانههای هنری بوستون كشانید. وی با طرحهای هنریاش، توجه آموزگارانش را در مدرسه دولتی جلب كرد و آموزگارانش برای این پسرك سوریهای، آیندهای هنری را بر جبران گشود و او را در آغاز جاده اشتهار هنری قرار داد.
جبران در سال 1896 با فرد هلندی دی ملاقات كرد و از آن تاریخ، به خاطر رهایی دی از قرادادهای سنتی هنری، توانست در جاده هنر پیش برود. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عكاسی آشنا كرد كه لبنانی كنجكاو را تا پایان عمر وادار به تلاش برای ابراز خویشتن كرد. مطالعات آزاد و شیوه اكتشاف هنری نامرسوم دی، جبران را تحت تأثیر گذاشت و بعدها شیوه برداشت رها از بند دی را درتحقق خویشتن و اصلات آثارش به كار برد. دی تلاشی بررای بالابردن سطح تحصیلات جبران نكرد و به جای آن، همت خود را معطوف به افزایش اعتماد به نفس او كرد. كه در اثر برخورد بد با مهاجران و فقر شدید، به شدت آسیب دیده بود. تعجبی نداشت كه جبران، آموزنده سریعی از آب درآمد و هر آنچه را كه از دی میدید، بلعید.
در یكی از نمایشگاههای هنری فرد هلند دی، جبران طرحی از زنی به نام ژوزفین پیادی11 كشید، شاعره و نویسندهای گمنام، كه بعدها به یكی از تجربههای عشقی ناموفق جبران تبدیل شد؛ مدتها بعد، جبران به او پیشنهاد ازدواج داد و ژوزفین پیشنهاد او را نپذیرفت، و این نخستین ضربه از سوی زنانی بود كه جبران به آنها مهر ورزید.
دی كه پیوسته جبران را تشویق میكرد به نقاشی و طراحی ادامه دهد، در انتشار تصاویر جبران بر روی جلد كتابها در سال 1898 بسیار مؤثر بود. در آن زمان، جبران آغاز به رشد دادن فن و شیوه خود در نقاشی كرد. اندك اندك وارد حلقه بوستونیها شد و استعدادهای هنریاش، سبب اشتهار او شدند. با این وجود، خانوادهاش به این نتیجه رسیدند كه موفقیت زودهنگام میتواند منجر به مشكلاتی در آینده شود، و با موافقت جبران، او را به لبنان فرستادند تا تحصیلات خود را به پایان برساند و عربی بیاموزد.
بازگشت به لبنان (1902-1898)
جبران در سال 1898 وارد بیروت شد. هم در زیان انگلیسی و هم حتا در زبان عربی مشكل داشت؛ میتوانست به خوبی عربی صحبت كند، اما نمیتوانست به این زبان بنویسد یا بخواند. برای بهبود زبان عربیاش، تصمیم گرفت در مدرسهای مارونی به نام «مدرسه الحكمه» ثبت نام كند كه در كنار آموزشهای مسیحی، برنامهای ملیگرایانه نیز داشت. سرشت مصمم جبران مانع از آن میشد كه به برنامه آموزشی كوته نظرانه مدرسه تن در دهد، او به برنامهای منحصر به فرد در سطح دانشگاهی نیاز داشت تا با احتیاجهای تحصیلی او تطابق كند و رفتارهای طغیانگر و فردگرایانهاش، او را در معرض اتهام به كر قرار داد. با این حال، مدرسه برنامه تحصیلی او را مطابق با میل او تغییر داد. جبران تصمیم گرفت در كتاب مقدس به زبان عربی غرق شود، و شیفته سبك نگارش و محتوای آن شد، و این شیفتگی در آثار گوناگونی از او پدیدار شده است. رفتار بیگانه و فردگرایانه جبران، اعتماد به نفس و موهای بلند نامرسومش در دوران تحصیل، تأثیری شگرف برآموزگاران و همكلاسیهایش گذاشت. معلم عربیاش در او «قلبی عاشق اما مهار شده، روحی گستاخ، ذهنی عصیانگر، و نگاهی كه هر آنچه را كه میبیند، به سخره میگیرد» یافته بود. در هر حال فضای محدود و بسته مدرسه با روحیه جبران سازگار نبود. آشكارا وظایف مذهبیاش را انجام نمیداد. از كلاسها میگریخت و روی كتابهایش نقاشی میكرد. در مدرسه با یوسف حواییك آشنا شد و همراه با او، مجلهای به نامه «المناره» منتشر كرد كه حاوی نوشتههای هر دو، و نقاشیهای جبران بود.
در همان هنگام، ژوزفین پیبادی، زیباروی بیست و چهارساله بوستونی كه در یكی از نمایشگاههای دی توجه جبران را به خود جلب كرده بود، فریفته هنرمند جوان لنبانی شد كه یكی از طرحهایش را به او تقدیم كرده بود. و در دوران اقامتش درلنبان، با او مكاتبه كرد. كمی بعد، رابطهای عاطفی میان آن دو درگرفت كه تا پایان دوستیشان ادامه یافت. چند سال بعد، ژوزفین پیشنهاد ازدواج جبران را نپذیرفت و خود در سال 1906 ازدواج كرد.
جبران دانشگاه را در سال 1902 به پایان رساند. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام، رابطهاش با پدرش قطع شد و ناچار شد به خانه پسر عمویش نقل مكان كند و زندگی محقر و فقیرانهای را سر بگیرد كه تا پایان عمر از یادآوری آن منزجر بود. فقر خلیل در لبنان با خبر شیوع بیماری در خانوادهاش همراه شد. برادر ناتنیاش سل گرفته بود، خواهرش سلطانه مشكل رودهای داشت و مادرش دچار سرطان شده بود. با شنیدن خبر بیماری هولناك سلطانه، جبران در ماه مارس 1902 لبنان را ترك گفت.
مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده (1908-1902)
متأسفانه جبران بسیار دیر رسید؛ سلطانه در چهارم آوریل سال 1902، در سن چهارده سالگی درگذشت، و این نخستین مرحله از سه مرگی بود كه در فاصله چند ماه در خانوادهاش رخ داد.جبران خواهرانش را بسیار دوست داشت. در همان دوران سوگواری، دی و ژوزفین سعی كردند با برگزاری نمایشگاهها و گردهماییهای هنری در بوستون، توجه او را منحرف كنند. پیش از آن، استعدادهای هنری و رفتار یگانه جبران توجه جامعه بوستونی را جلب كرده بود و به راحتی این خارجی مستعد را به درون حلقههای هنری خود راه دادند.
ژوزفین كه به آرامی قلب جبران را تسخیر میكرد، اغلب با عنوان «پیامبر جوان» از او یاد میكرد. ژوزفین به شدت مسحور پس زمینه شرقی خلیل و ارتباطهای زنده او شده بود. توجه و علاقه ژوزفین، نخستین الهام بخش كتاب «پیامبر» بود. و حتا عنوان این كتاب، از شعری یازده بندی گرفته شد كه ژوزفین در دسامبر سال 1902 سرود و در آن، زندگی جبران را در البشری توصیف میكرد. بعدها، جبران «پیامبر» را به ژوزفین تقدیم كرد.
بیماری دو باره به خانواده حمله كرد. در ماه فوریه، مادرش برای خارج كردن یك تومور سرطانی، جراحی شد. جبران ناچار شد كار و بار خانواده را بر عهده گیرد و خواربار فروشی را بگرداند. چون برادر ناتنیاش پیتر آن را رها كرده بود، تا در كوبا به دنبال سرنوشتش برود. این بار تازه بر روح جبران سنگینی میكرد و دیگر نمیتوانست خود را وقف تلاشهای هنریاش كند. در این دوره، سعی داشت از خانه و از فضای مرگ آلود، فقیرانه و بیمارگونه حاكم بر خانه بگریزد. ماه بعد، پیتر با بیماری كشندهای از كوبا به بوستون بازگشت و چند روز بعد، در دوازدهم مارس، به بیماری سل درگذشت. سرطان مادرش نیز همچنان رشد كرد و سرانجام، همان سال در 28 ژوئن فوت كرد. و این صحنه، باعث شد جبران، از هوش برود و كفی خون آلود از دهانش خارج شود.
به دنبال مرگ سه نفر از اعضای خانواده، جبران فروشگاه خانوادگی را فروخت و در نوشتههای عربی و انگلیسی خود غرق شد، و تا پایان عمر این فعالیت موازی را دامه داد در همان هنگام، دی و ژوزفین به او كمك میكردند. نمایشگاه هنری خود را بر پا كند. نمایشگاه در سومه مه 1904 برگزار شد و مطرحهای تمثیلی و نمادین او كه با زغال كشیده شده بودند، توجه بسیاری از منتقدان را جلب كرد. با این حال،اهمیت این نمایشگاه جای دیگری بود. شوهر آینده ژوزفین، مدیر مدرسهای به نام ماری هسكل را دعوت كرد تا طرحهای جبران را بررسی كند. این معرفی جبران به ماری هسكل آغازگر یك رابطه مادام العمر شد كه بعدها تأثیری شگرف بر نویسندگی جبران گذارد. پیش از آن، جبران نوشتههای عربیاش را به انگلیسی ترجمه میكرد و نظر ژوزفین را درباره آنها میخواست. به علت موانع زبانی، ژوزفین تنها میتوانست پندارها و عقاید درون آن نوشتهها را نقد كند. و جبران در مواجهه با مشكلات زبان شناختیاش تنها بود. بنابود ماری هسكل وظیفه ناتمام ژوزفین را برعهده گیرد.
ماری هسكل كه در آن زمان سی سال داشت و ده سال بزرگتر از خلیل جبران بود. به حمایت مالی از رشد هنری جبران، و تشویق او برای تبدیل شدن به هنرمندی كه میخواست، ادامه داد. هسكل به عنوان یك مدیر مدرسه، زنی تحصیل كرده، مصمم و مستقل، و از اعضای جنبش آزادی زنان بود، و از این لحاظ سرشت او با سرشت عاطی ژوزفین پیبادی تفاوت داشت. ماری بود كه جبران را تشویق كرد از ترجمه آثار عربیاش به انگلیسی دست بكشد و مستقیماً به زیان انگلیسی بنویسد. ماری با تصحیح كردن آثار انگلیسی چمران، آنها را صیقل میداد و نوشتهها اغلب پیش از رسیدن به دست ناشران، از زیر نظر ماری میگذشتند. ماری ساعتها را دركنار جبران میگذراند. بر واژهیابی او كار میكرد، به تصحیح اشتباههایش میپرداخت و پندارهای جدیدی به او القا میكرد. حتا سعی كرد عربی بیاموزد تا با زبان و افكار جبران بیشتر آشنا شود.
اهمیت دوستی ماری با جبران، دردفتر خاطرات ماری آشكار است. ماری در این دفتر، پیشرفت هنری جبران، مكالمههای شخصی و تخصصی میان خودش و او، و درونیترین افكار او را تا نزدیك به هفده سال و نیم بعد ثبت كرد. این یادداشتها در رابطه با افكار و پندارهایی كه جبران از اذهان عمومی پنهان میكرد، بینشی ارزشمند در اختیار منتقدان قرار داده است.
در سال1904، جبران ملاقاتی برای روزنامه مهاجران عرب (المهاجر) فرستاد و نخستین آثار مكتوب خود را در آن كرد. نخستین اثر منتشر شده او «الهام» نام داشت كه متنی پر احساس درباره پرندهای محبوس بود. علی رغم آن كه جبران چهار سال را در لبنان به آموزش عربی گذرانده بود، متون عربیاش هنوز نقص داشتند. جبران برای تسلط بر زبان عربی و افزایش دامنه واژگان عربی خود، بیشتر به گوش خود و داستانهای عرب زبانی كه در البشری شنیده بود، تكیه میكرد. بدین ترتیب، نوشتههای عربیاش حالتی محاورهای داشتند كه خواندن آنها را برای خوانندگانش جالب میكرد. از نظر جبران، قواعد زبانی برای شكسته شدن ساخته شده بودند و به حمایت از نویسندگان عرب روزنامه المهاجر، برای شكستن سنتها و تلاش برای یافتن یك سبك نگارش منحصر به فرد، به مبارزه ادامه میداد. نوشتههای عربی جبران در طول زندگیاش، هرگز با تحسینهایی همچون كتابهای انگلیسیاش مواجه نشدند، و همین باعث شد بعدها بر نوشتن به زبان انگلیسی تمركز كند و از نوشتن به عربی دست بكشد.
نخستین اثر عربی جبران در سال 1905، تحت تأثیر نوازندگی برادرش و بارها رفتن به اپرا، با عنوان «نوبطاح فی فن الموسیقی»، منتشر شد. در آن سال، جبران ستونی را با نام «اشكها و خندهها»، در نشریه المهاجر تأسیس كرد كه قرار بود مبنای كتابش «اشكی و لبخندی» بشود. هنگامی كه در المهاجر مینوشت، یك نویسنده مهاجر عرب به نام امین ریحانی، به ستایش مقالهای از جبران پرداخت كه در آن به نویسندگان معاصر عرب تاخته بود كه از نویسندگان كهن تقلید و از شعر برای منافع مادی استفاده میكردند. بعدها ریحانی به یكی از نویسندگان برجسته عرب و دوستان جبران تبدیل شد. در آن هنگام، جبران چند شعر عربی در باره عشق، راستی، زیبایی، مرگ و خیر و شر منتشر كرد. بسیاری از نوشتههایش لحنی احساساتی، تلخ و طعنه آمیز داشتند.
سال 1906، جبران دومین كتاب عربیاش را با نام «پریان درهها» منتشر كرد كه مجموعهای از سه حكایت بود كه در لبنان شمالی رخ میدادند. این سه حكایت كه «مارتا»،«یوحنای دیوانه»، و «غبار اعصار و آتش ابدی» نام داشتند، به روسپیگری، تفتیش عقاید مذهبی، تناسخ و عسق از پیش مقدر میپرداختند و به شدت تحت تأثیر قصههای عامیانه البشری و شیفتگی جبران به كتاب مقدس، عرفان، و عشق بودند، بعدها، جبران در كتاب انگلیسی زبان «دیوانه» بار دیگر به سراغ جنون رفت و رگههاییاز این كتاب را میتوان در نخستین آثار عربیاش یافت. چیزی كه نخستین آثار عربی جبران را متمایز میكرد، استفاده از كنایه، واقعیتگرایی داستانها، و تصویر كردن شهروندان درجه دو بود كه با نوشتههای سنتی و قالب گرایانه عربی در تضاد بودند.
جبران سومین كتاب عربی خود را با نام «الارواح المتمرده» (ارواح عصیانگر) در ماه مارس سال 1908 منتشر كرد كه مجموعهای از چهار متن روایت گونه بود. این كتاب به مسایل اجتماعی داخل لبنان میپرداخت. این چهار روایت به ترتیب داستان زنی رها شده ازقید شوهر، فریاد آزادیخواهی یك كافر، خودكشی عروسی برای گریز از ازدواج ناخواسته، و بیعدالتیهای خانهای فئودال لبنان را در قرن نوزدهم تصویر میكردند. كتاب جبران مورد انتقاد كلیسا قرار گرفت. بعدها، هنگامی كه مرگ، بیماری و كمبود محبت جبران را تسخیر كرده بود، دوران سیاه نگارش «ارواح عصیانگر» را به ماری یادآوری كرد. محتوای ضد كلیسایی كتاب، جبران را در معرض تكفیر توسط كلیسا قرار داد و كتابش توسط دولت سوریه سانسور شد.
جبران برای آن كه نگارش عربی خود را پیشرفت دهد، از صاحب نشریه المهاجر خواست آثار او را در جهان عرب منتشر كند تا بتواند در برابر اعتراضهای كلیسا قد علم كند. در نخستین صفحه كتاب، تقدیمنامهای به مضمون تقدیم به روحی كه روح مرات پذیرفت نوشته شده كه منظور، ژوزفین پیبادی، نخستین عشق جبران است.
همچنان كه جبران از موفقیت نسبی در آثار عربیاش لذت میبرد، در سال 1906، رابطه عاطفیاش با ژوزفین قطع شد. در این سال، ژوزفین با یكی از آشنایات ماری هسكل ازدواج كرد. و این حركت سبب نزدیكتری شدن ماری به زیندگی جبران شد. از آن جا كه خلیل را پیش از این نز ملاقات كرده بود، از او دعوت كرد به كلاسهایش بیاید تا طرحهایش را نمایش دهد و با زندگی اجتماعی بوستون آشنا شود. اندك اندك، رابطه جبران و ماری نزدیكتر شد، و ماری به شدت به رشد هنری خلیل جبران علاقهمند شد. د ازای كلاسهای نقاشیای كه خلیل در مدرسه برگزار میكرد. پیشنهاد كرد به او پول بدهد. و تشویقش كرد كه این پول را بپذیرد و برای آموختن نقاشی در مدرسه هنری آكادمی ژولیان12 به پاریس برود.
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید