عنوان : مقاله امام حسين (ع)
قیمت : 59,700 تومان
توضیحات در پایین همین صفحه

درگاه 1

توجه : دریافت شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل صرفا جهت پشتیبانی می باشد و برای تبلیغات استفاده نمی شود

هدف ما در این سایت کمک به دانشجویان و دانش پژوهان برای بالا بردن بار علمی آنها می باشد پس لطفا نگران نباشید و با اطمینان خاطر خرید کنید

توضیحات پروژه

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله امام حسين (ع) دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله امام حسين (ع)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله امام حسين (ع)،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد


بخشی از متن مقاله امام حسين (ع) :

امام حسین (ع)

او كه بود ؟
سال چهارم هجری و روز پنجم شعبان بود كه در جهان ما نخستین برگ كتاب زندگانی سراسر افتخار رشیدترین فرزند انسان گشوده شد .
خدا به علی و فاطمه پسر و به حسن برادری داد و پیمبر اسلام این نواده تازه مولود خود را حسین نام نهاد .
روزگار كودكی حسن (ع) و حسین (ع) در كنار رسول خدا میگذشت ، محمد (ص) این دو طفل دختر خویش را بشدت دوست میداشت ، از شادی و سرور آنان شادمان و مسرور می شد و از رنج و آزردگی ایشان ، رنجیده و آزرده خاطر میگشت ، بارها گفته بود :

_ خدایا ! من آنان را دوست میدارم ، تو نیز دوستشان بدار .
در هفت و هشت سالگی حیات آنها ، پیغمبر بزرگ بجهان باقی شتافت و در فاصله زمانی كوتاه فاطمه (ع) نیز به پدر پیوست .
(( حسن )) و (( حسین )) ، پس از رحلت پیغمبر و درگذشت مادر در سایه تربیت پدر زیستند علی (ع) ، آموزگار بزرگ بشریت ، دو فرزند خود را بدانسان كه باید در مكتب فضایل خویش پرورش داد و جامعه انسانی را بوجود و مربی عالیقدر دیگر افتخار بخشید .

حسن (ع) و حسین (ع) در اجتماع مسلمین ، حرمت فراوان داشتند . محمد مصطفی ( ص) آنان را فرزندان خویش نامیده بود و در روز مباهله نیز آن دو را به عنوان پسران خود به همراه داشت .
مسلمین ،گذشته از فضایل شخصی و مقام پدر و حرمت مادر ، حسن و حسین را فرزندان پیغمبر می دانستند و در تجلیل و بزرگداشت ایشان ، بر یكدیگر پیشی می گر فتند .

(( عبدالله بن عباس )) ، با آن كه خود صاحب عظمت و شخصیت علمی و معنوی و از منتسبان نزدیك رسول خدا بود و سنین عمری افزونتر از حسن و حسین داشت ، در هنگام سوار شدن آن دو ، به گرفتن ركاب ایشان تبرك می جست .
حسن و حسین ، در روزگار ابوبكر و عمر و عثمان ، در التزام پدر به سر می بردند و چون علی بر مسند خلافت استقرار یافت ، همچنان در خدمت او بودند .
حسین نیز همچون حسن در صحنه های نبرد جمل و صفین و خوارج ، شركت داشت و در ركاب پدر شجاعتها و شهامتها از خویش نشان داد .
پس از شهادت علی ( ع) ، حسن ( ع) در فرصتی كوتاه به جای پدر نشست ، ولی ناجوانمردیهای عده ای از افراد سپاه او ، خطر نیستی و تباهی اركان آئین بزرگ اسلام را پیش آورد و به ترك ظواهر خلافت وادار شد .

حسین (ع) به احترام عهدنامه برادر ، ایام حكومت معاویه را بی آنكه به قیامی دست زند ، سپری كرد و این شمشیر حقیقت و اسلام در نیام ماند ، اما همواره عظمت وجود او ، معاویه و همدستانش را به تعدیل ستمكاریهای خود مجبور می كرد .
در دوران تسلط معاویه و مخصوصا پس از آنكه حسن بن علی ( ع) به حیله او مسموم شد و به شهادت رسید ، حسین ملجأ مظلومان و ستمدیدگان مظالم دربار اموی بود .

معاویه كوششهای بی ثمری در راه همگام كردن حسین با حكومت خود به كار برد و چون نتیجه ای عاید او نشد ، با اینكه یقین داشت فرزند علی كسی نیست كه از پیمان خویش قدمی فراتر نهد ، ناظرینی بر احوال او گماشت .ایادی حكومت دمشق، از اقبال عامه نسبت به حسین مضطرب بودند و در این باره گزارشهایی به معاویه می دادند .

قدرت و نفوذ معاویه چیزی نبود كه حسین بن علی (ع) را در برابر او و اعمال ناروای او به سكوت وا دارد .
حسین همواره حقایق را بی پرده و بدون بیم و هراس عنوان می كرد و معاویه را از ادامه تعدی و آزار به خلق و نادیده گرفتن سنن و مصالح دین بر حذر می داشت .

شهامت او ضرب المثل تاریخ روزگار است ، انسانیت لبریز از غرور و مباهات رشادت و آزادگی اوست .
در فصاحت و علم ، در زهد و عبادت یگانه روزگار خود بود و در وجود و كرم ، چشم زمانه مانند او كم دید .
عبدالرحمن سلمی ، یكی از فرزندان او را سوره اخلاص آموخت ، حسین (ع) به پاداش این عمل ، وی را هزار دینار و هزار جامه و عطایای دیگر بخشید و چون در این باره او را به كثرت دهش یاد كردند ، گفت:

پاداش وی از این عطا افزونتر یابد .
در هنگام بیماری اسامه بن زید به عیادت او رفت و چون اسامه را سخت و غمگین یافت ، سبب پرسید .
اسامه گفت :
_ شصت هزار درهم قرض دارم و بیم آنست كه بمیرم و آن قرض در عهده من بماند .
حسین ( ع) گفت :

باك مدار ، من آن دین كه در گردن توست ، خویشتن بر ضمه می نهم و آنرا ادا می كنم و هنوز اسامه زنده بود كه حسین (ع) آن قرض را به مال خویش تأدیه كرد حسین صاحب مواریث علمی و روحانی محمد و علی و آبشخور او سرچشمه كمالات و فضایل نبوت و ولایت بود ، بخشش و كرم ، جوانمردی و فتوت ، تحمل و حلم ، تقوی و عفاف ، همه از پرتو وجود عالی او فروغ و روشنی می گرفتند .

حسین انسان كاملی بود كه كائنات به عظمت لا یتناهی كمالات عالیه انسانی او سر فرو میداشت .
در این روزها ، از (( عبدااه بن عباس )) شیخ بنی هاشم و (( عبدااه بن عمر)) در مكه و در محضر (( حسین بن علی )) نشان می یابیم .
(( عبدالله بن عباس )) پسر عم علی (ع) و از كارگزاران و مقربان او بود ، نزد حسین نیز حرمت و مكانتی بسزا داشت و دستگاه حكومت امویان هم اورا محترم و معتبر می شمرد.

((عبدالله بن عمر)) نگرانی و تشویش خاطر خود را از سرانجامی كه در كمین (( حسین )) و خاندانش نشسته بود ، ابراز می كرد ، او می خواست حسین بن علی (ع) را قانع كند كه در چنان شرایط و اوضاعی از مخالفت با دستگاه حكومت دست باز دارد .
عبدالله معتقد بود كه باید با زمانه هم آهنگ و دمساز شد ، حسین را به بازگشت به مدینه و بیعت با یزید دعوت می كرد و همچنین به اومی گفت:
_ اگر هم مایل نیستی با یزید بیعت كنی كسی ترا به این كار مجبور نخواهد ساخت به مدینه بازگرد و در سرای خود فرود آی و بر همگان در ببند تا چه پیش آید .
((حسین ))پیشنهاد ((عبدالله ))را بمهربانی و ملایمت رد كرد و با او گفت :

_ من آن كس نیستم كه به متابعت (( یزید )) گردن نهم و اگر هم بی آنكه دست بیعت به او دهم ، بخواهم در خانه خود بنشینم ، هرگز مرا به حال خویش نمی گذارند و ترا نیز ای

(( عبدالله )) اگر در همراهی و موافقت با من عذری است ، آنرا می پذیرم ، به سلامت به مدینه بازگرد و مرا از دعای خیر فراموش مكن .
(( عبدالله بن عباس )) نیز كه حضور داشت و از كینه توزی و ستمگاری دستگاه خلافت نسبت به (( حسین بن علی (ع) )) بی خبر نبود و علاقه شدید (( حسین )) را به اقامت در شهر مدینه و در حرم پیغمبر می دانست ، به او اظهار كرد :

_ آنها كه بر تو چنین ستمی روا داشتند ، از خدا و پیغمبر او روی برتافتند و به این گناه ، آنان را در جهان دیگر از رحمت خداوند بهرهای نخواهد بود .
این گفتگوها در محضر (( حسین )) ادامه یافت ، عاقبت (( عبدالله بن عمرو )) به گفته های حسین قانع شد و راهی را كه او در پیش گرفته بود ، ستود ، سپس با (( عبدالله بن عباس )) رخصت مراجعت یافت و هر دو بسوی مدینه بازگردیدند …
لحظه به لحظه بر نگرانی (( یزید بن معاویه )) از مسافرت حسین (ع) به مكه افزوده می شد ، شدت اضطراب او را از این نامه ای كه به (( عبدالله بن عباس )) نگاشته و از وی خواسته است تا در كار (( حسین )) میانجی باشد ، می توان یافت :

((… حسین پسر عم تو و عبدالله بن زبیر دشمن خداوند ، از ))
(( بیعت با من خودداری كردند و به مكه روی نهادند و اینك ))
(( مترصد ایجاد فتنه و آشوب نشسته اند .))
(( فرزند زبیر هر چه زودتر كیفر كردار خویش را با شمشیر))
(( خواهد یافت ، ولی درباره حسین ، دوست میدارم كه شكایت ))
(( او را بسوی شما اهل بیت بیاورم .))

(( گزارشهایی به من رسیده است كه نشان میدهد گروهی از مردم عراق ، كه در شمار هواخواهان حسین می باشند ، بجانب او نامه ها می فرستند و او را به خلافت می خوانند و حسین نیز فرمانروایی خویش را به آنان نوید می بخشد شما آگاهید كه خویشاوندی در میان من و شما حرمتی عظیم دارد و اكنون حسین ، این رشته را بریده است تو ، ای آن كه پیشوای اهل بیت و مهتر مردمان دیار خویش هستی ! ، حسین را ملاقات كن و او را از كوشش در پراكندگی اگر گفتار تو را پذیرفت و از كرده خویش پشیمان شد ، از كرد و آنچه را پدرم بر برادر او مقرر داشته بود ، از من نیز بر او مرسوم خواهد بود و اگر از آن نیز بیشتر بخواهد تو
آن را ضمانت كن كه من دریغ نخواهم داشت ))

و عبدالله بن عباس و یزید را بدین گونه پاسخ داده است :
((… هنگامی كه حسین ، حرم نیا و خانه های پدران خویش را به آهنگ سفر مكه ترك
می گفت ، او را زیارت كردند و سبب این كار را جویا شدم .

مرا گفت كه عاملین تو در مدینه پاس حرمتش نمی دارند و او را به سخنان ناستوده و زشت آزار می دهند ، ناچار رهسپار مكه شد و به حرم خدا پناهنده گشت و من همانگونه كه خواسته ای به ملاقات او خواهم رفت و از صلاح اندیشی كوتاهی نخواهم ورزید تا این پراكندگی از میان برود و آتش آشوب خاموش گردد و خونهای مردم ریخته نشود و تو نیز ای یزید در آشكار و پنهان از خدای بترس و در اندیشه ستمكاری بر مسلمانان ، شبی را بروز میاور و بدان كه آنكه چاه می كند خود در چاه می افتد …))

اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله …
این نغمه ملكوتی كه از فضای (( مسجد الحرام )) تا افق های دور دست (( جزیره العرب )) و بسیاری از سرزمینهای دیگر ، همچون آواز فرشتگان گوشها را نوازش میداد و جانها را تازه می كرد ، طوفانی از هیجان در قلب و روح (( حسین بن علی )) پدید می آورد .
(( گواهی می دهم كه خدایی جز خداوند بزرگ نیست .))
(( گواهی می دهم كه محمد فرستاده خداست .))

این سرود آسمانی ، دامنه اندیشه های (( حسین )) را از یكسو بقرون و اعصار گذشته و از جانب دیگر به آینده ای كه همانند راهی لایتناهی و بی پایان ، در امتداد حیات بشریت كشیده شده بود ، سوق می داد .
حسین (ع) در پشت سر ، دنیایی میدید پر ظلمت و تاریك … دنیایی كه بر پهنه اش ، ابدا پرتو عواطف در فضای زندگی انسانها نور پاشی نمی كرد ، دنیایی كه زنگ حیات بشر در آن ، بسان شبهای خالی از مهتاب ، قیرگون و سیاه بود …

دیگر در این دنیا ، بر سیمای بشریت ، اثری از فروغ تعالیم (( ابراهیم خلیل الله )) دیده نمیشد شعاعی كه (( موسای كلیم )) از شعله طور گرفته و با آن ، این چهره را روشنی و صفا بخشید ه بود بچشم نمیخورد ، روح عطوفت و امیدی كه (( عیسی بن مریم )) براین پیكر دمیده بود پرواز گرفته و این قالب سرد و بیجان ، گویی فقط پشت زمین را از سنگین باری خود خسته و آزرده می كرد .

در سراسر این دنیای تیره و تار ، از مدائن تا قسطنطنیه ، از مشرق بمغرب و از شمال تا جنوب همه جا عادت های نكوهیده ، حجاب ملكات فاضله آدمی شده بود .
اجتماعات بشری در منجلات شهوت و فساد غوطه میخورد ، ستمكاری ، سنت جاری و مرسوم هر جامعه بود ، همه جا شلاق بیداد ظالم ، پیكر نحیف مظلوم را می آرزد ، تبعیضات ناروا و اختلافات عظیم طبقاتی بر هر اجتماعی حكومت می كرد .

پنجه قدرت اشراف همه چیز مردم را به بازی می گرفت ، دین ، كالای پر سود سوداگرانی زرپرست و شهوت باز و خداپرستی محكوم دسیسه كسانی بود كه در جامه روحانیت ، خدایی جز الهه هوسهای پلید خود نمی شناختند .
هر قومی در سلسله عادتهای ناپسند و مذموم خویش ، پیچ و تاب می خورد و در میان ملت ها و نژادهای مختلف ، شاید ساكنان جزیره العرب ، زندگی رقت انگیز تر و دردناكتری داشتند .

قوم عرب مثل ابریشم در پیله خرافات و اوهام و عادتهای ناستوده ، به خود می پیچید .
سنت های ناپسندی كه زاییده نادانی و جهالت این قوم بود ، همچون قانونی لایتغیر ، بر سراسر شئون حیاتش حكمروایی می كرد .
از زیر چادرهای سیاه عربهای بیابانی ، تا اجتماعات شهرها و آبادیها ، همه جا نقشه قتل و خونریزی مطرح می شد ، افراد یك قبیله ، به خون اعضای قبیل، دیگر تشنه بودند ، ربا خواری و فحشاء ، در جامعه عربی بشدت رسوخ داشت و قمار و شراب ، از مظاهر دیگر حیاتش باز پس نمی ماند .
دختر ها را زنده بگور می كردند ، پیدایش دختر برای رئیس هر خانواده ، ننگی محسوب میشد غارت و چپاول ، یك امر عادی و طبیعی و یكی از راههای زندگی عرب بشمار می آید ، كشتار و یغماگری افزونتر ، ورق زرین كتاب غرور و مباهات قبایل بود .

كاهن ها و منجم ها و فالگیرها ، سرنوشت مردم را به بازی می گرفتند ، از خداپرستی خبری نبود ، خانه كعبه پرستشگاه ابراهیم خلیل به تصرف حبل بت بزرگ در آمده و دهها بت قدونیم قد دیگر در اطراف او پراكنده بود.
حسین (ع) در عالم تفكر اینها را می دید و باز می دید آن نوری كه آن شب از قله كوه حراء دمیدن گرفت مكه را و جزیره العرب را و دنیا را روشن كرد نوری كه مشعل آن را محمد مصطفی (ص) در دست داشت نوری كه بشریت از فروغ آن منقلب و دگرگون شد .

این نور ، نور اسلام بود روشنی و فروغ یكتا پرستی بود ، نور حقیقت و راستی و پرتو شرف و فضیلت و تقوی بود .
معاویه دشمنی بود كه در لباس اسلام بر اساس اسلام تاختن آورد ، برای انهدام مبانی دین از هیچ كوششی باز نماند خدعه و نیرنگ او موجب تشدد و تفرقه اجتماع مسلمین گردید و سرانجام خون پاك علی نیز بر سر این افتراق و پراكندگی كه زاییده طبع پر فسون معاویه بود ریخته شد .
حسین حوادث و رویدادها را یكی پس از دیگری رسیدگی می كرد، آن مسیرقهقهاری كه مردم مسلمان جهان را به سویش می كشیدند ، آن بی اعتنایی ها كه نسبت به سنتهای شریعت به عمل می آمد ، آن بلهوسی ها كه مصالح دین را بازیچه دست خود كرده بود وظیفه خطیری به عهده مردم می نهاد ، حراست و حفاظت آئین پاك محمد ( ص) از دستبرد یغماگران اموی كار او بود ، رسوا ساختن حكومت جور و ظلم و فسق و فجور دمشق و تنبه اجتماعات مسلمین وبیداری بخشیدن اندیشه های مردم مسلمان وظیفه حسین (ع) بود .

همان فلسفه و حكومتی كه به خاطر جلوگیری از انقراض اسلام (( حسن بن علی )) را به نشستن وادار می كرد حسین بن علی را به برخاستن می انگیخت ، قیام حسین به منظور نجات شریعت از خطر نیستی و تباهی امری لازم و ضروری بود ، جهاد حسین (ع) بر ضد حكومت زور و ستم عملی اجتناب ناپذیر می نمود حسین (ع) در راه حقیقت و عدالت و اسلام كشته می شد ولی مرگ او و شهادت او شریعت پاك محمد ( ص) را از تطاول بیدادگران بنی امیه مصون میداشت . افكار عمومی مسلمین را به حقانیت دعوی او جلب می كرد داغ رسوایی بر جبین های ناپاك آل ابی سفیان می خورد ، حقیقت دین و آیین از گزند و آسیب هوس بازان بی ایمان مصون می ماند ، صراط مستقیم رستگاری از بیراهه ای كه امت محمد را بسوی آن سوق می دادند ، آشكار می گشت و خون پاك حسین و ثیقه استواری اركان شایسته ترین آیین های بشریت می گردید …

شهر كوفه به همان نسبت كه از مرگ معاویه مسرور و خوشحال بود از خلافت یزید خشمگین و عصبانی به نظر می رسید.
این شهری كه سالها پیش به دست علی بن ابیطالب (ع) مركز خلافت اسلامی شده و رونق و اعتبار فراوان یافته بود ، پس از آنكه حسن بن علی (ع) كناره گرفت ، مجبور شد مقام خود را به دمشق تفویض كند .

كوفه خواه در زمان علی یا پس از آن ، هرگز با دمشق میانه خوبی نداشت ، همیشه مردمش در جناح مخالف حكومت دمشق به سر می بردند و گذشته از آن ، از دیر زمانی این شهر پایگاه تحریكات و مركز فعالیتهای سیاسی و مذهبی به شمار می آمد .
كوفه ایها بر روی هم با علی بن ابیطالب (ع) و فرزندش حسن (ع) نیز خوب معامله نكردند ، در جنگ صفین با اینكه پیروزی از آن علی (ع) بود ، مردم این شهر ، او را به قبول حكمیت مجبور كردند و بعد پرچم خوارج نیز به دست آنها افراشته شد .

حسن بن علی (ع) هم از اختلاف و نفاق اهل كوفه و مشكلاتی كه بر سر راه او پدید آوردند ، به كناره گیری مصمم گردید .
با اینهمه در این شهر گروهی از پیروان صدیق علی (ع) نیز می زیستند ، مردمی كه حقیقت از شیعیان و تابعان واقعی او بودند و شاید وجود همین ها و تظاهر اگثریت اهالی به دوستی با علی (ع) كوفه را به شهر هوا خواهان علی (ع) معروف ساخته بود . مرگ معاویه و خلافت یزید حالت انتظاری را كه بر این شهر حكم فرما بود از میان برد و كوفه ایها را كه منتظر چنین بودند ، برای انجام نقشه های خود آمادگی بخشید .خروج حسین بن علی (ع) از مدنیه و اقامت او در مكه و اشاعه خبر عدم بیعت او با یزید ، گروهی از مردم كوفه را با این اندیشه كشانید كه از حسین بن علی (ع) دعوت كنند تا با آن شهر بیاید و سپس در زیر پرچم او ، از حكومت دمشق سر باز زنند .

به همین منظور ، اجتماعی در خانه سلیمان بن صرد كه یك تن از دوستان علی و آل او بود برپا شد ، نخست سلیمان از هجرت حسین بسوی مكه و عدم بیعت او با یزید سخن گفت و سپس خطاب به جمعیت چنین اظهار داشت :
_… شما از پیروان او و تابعان پدر او هستید ، اگر او را یاری و نصرت می دهید و با دشمن او آماده پیكار هستید او را به كوفه دعوت كنیم .
سرزمین كربلا

امام حسین (ع) با نگاهی سراسر معنی تبسمی كرد و فرمود :
_ راه ما راه شهادت است . قدری تأمل لازم است . ما راهی را انتخاب خواهیم كرد كه مشیت الهی در آن باشد .
_ امام حسین (ع) در این هنگام از دور نگاهی به آن سوی صحرا افكند و از زهیربن قین پرسید:
_ گفتی نام این آبادی چیست ؟

زهیر بن قین از دور نگاهی به آن سوی صحرا افكند و پاسخ داد :
_ عقر ، مولای من
امام اندیشمندانه فرمود :
_ به خدا پناه می برم . اللهم انی اعوذ بك من العقر
اما ، فكری كرد و پس از مكث كوتاهی فرمود :
_ آیا نام دیگری هم دارد ؟
زهیر بن قین ، متفكرانه پاسخ داد :
غاضریه هم می گویند .
امام غم زده فرمود :

_ غیر از این نام ، آیا نام دیگری هم برای آن خواهد بود ؟
مجمع بن عبدالله كه در كنار امام ایستاده بود مداخله كرد و گفت :
_ یابن رسول الله ! به این آبادی نینوا هم می گویند . شرق نینوا را هم حائر گویند .
امام حسین (ع) سری تكان داد و پرسید :
_ باز هم نام دیگری برایش می گویند ؟

نافع بن هلال ، مؤدبانه به پیش آمد و دستش را بالا آورد و از امام اجازه سخن گفتن گرفت . امام با اشاره سر به او اجازه فرمود . نافع بن هلال رادی ، با صدای دو رگه گفت :
_ مولای من ! گویا نام دیگر این دهكده شاطی الفرات باشد .
امام حسین (ع) متفكرانه پرسید :
_ آیا نام دیگری ندارد ؟
زهیربن قین كه گویی چیزی به فكرش خطور كرده باشد، بی اختیار فریاد برآورد :
_ مولای من ، نام دیگر این منطقه كربلاست .
رنگ از چهره امام پرید . آنگاه بر روی خاك زانو زد و در حالی كه به دور دست خیره شده بود فرمود :
_ كربلا اینجا ست ؟

زهیر بن قین ، غم زده پاسخ داد :
_ آری ، این دیار را كربلایش نامند .
چشمان امام حسین (ع) پر از اشك شد و فرمود :

_ سرزمین اندوه و بلا . دشت پر رنج و بلا . این سرزمینی است كه بارانداز ما ، قتلگاه مردان ما و ریزشگاه خونهای ما می باشد .
_ از كربلا ، از جایی كه خونهای ما ریخته شود . سراپرده حریم ما به غارت رود . اطفال ما كشته شوند . جایی كه خوابگاه ما و آرامگاه ابدی ما خواهد شد .
بستن آب بر روی امام و یارانش
_ عمر بن سعد در هفتمین روز محرم ، بلافاصله عمر بن حجاج را به همراه پانصد سوار بر شریعه فرات گماشت و به آنها دستور داد تا از استفاده آب و بردن آب به خیام امام و یارانش جلوگیری نمایند .

روز تاسوعا

_ در روز پنجشنبه نهم محرم ، عمربن سعد ، قاصدی به سوی امام حسین (ع) فرستاد و پیغام داد و گفت :
عبیدالله بن زیاد هیچ یك از پیشنهادهای شما را نپذیرفته است ، و در این صورت باید تسلیم شوید و یا برای كشته شدن آماده گردید .
حضرت عباس (ع) با لسانی سرشار از خشم و شجاعت ، خطاب به عمربن سعد فرمود :
_ برای چه به اینجا آمده اید ؟

شمربن ذی الجوشن كه غضب كرده موی سبیلش را به دندان می گزید ، پاسخ داد :
_ ما برای پیكار با حسین آمده ایم . او باید یا با امیر المؤمنین یزید بیعت كند و یا برای نبرد با آماده باشد .
حضرت عباس (ع) كه اجازه جنگ نداشت به خیمه امام حسین (ع) رفت و ماجرا را به استحضار امام رسانید . امام حسین (ع) پس از اندكی تفكر و مشاوره با یاران خود به حضرت عباس (ع) فرمود :

_ به این قوم بگو ، امشب را به ما فرصت بدهند
حضرت عباس (ع) به سوی قوای كوفه بازگشت و پیام امام حسین (ع) را به عمر بن سعد داد .
عمر بن سعد ، از سركردگان و همراهانش كسب نظر كرد و پرسید :
_ شما چه نظری دارید ؟آیا امشب را مهلت بدهیم ؟
شمر بن ذی الجوشن ، با كج خلقی گفت :
_ اگر من به جای تو بودم یك لحظه درنگ نمی كردم و فرمان حمله را صادر می نمودم .
عمربن حجاج ، نگاهی متعجب به شمر افكند و گفت :
_ ولی اگر جمعی از ترك و یا دیلم چنین درخواستی می كردند ، می پذیرفتیم .
چگونه خواهش فرزندان رسول الله را نپذیریم ؟

عمر بن سعد ، به علامت تأیید سری تكان داد . آنگاه فكری كرد و پس از مكث كوتاهی گفت :
_ امشب را به شما مهلت می دهیم ، ولیكن اگر فردا از رأی خود بازنگردید. آماده جنگ باشید.آنگاه ، عمر بن سعد ،به سركردگان خود فرمان داد تا به اردوگاه خود بازگردند.

عصر روز تاسوعا
_ عصر روزپنجشنبه نهم محرم ، آفتاب رفته رفته چهره خود را در پشت كوهها پنهان می كرد . صدای همهمه همراه با شیهه اسبان و نعرع اشتران همه جا را فرا گرفته بود . بادی گرم حركت می كرد و گرد و غبار در سراسر افق موج می زد . عباس بن علی (ع) و حبیب بن مظاهر ، از خیمه امام حسین (ع) مراقبت می كردند در این هنگام امام حسین (ع) با لسانی دلنشین و آرام فرمود :
_ شمشیر مرا بیاورید تا برای فردا آماده اش سازم .

_ سپس امام حسین (ع) نگاهی به شمشیر خود افكند و با لسانی خفیف و سرشار از غم و ماتم مشغول صیقل دادن شمشیر خود گردید ، و زیر لب اشعاری را زمزمه كرد .
_ در آن غروب سرشار از غم ، امام حسین (ع) در حالی كه شمشیر خود را صیقل می داد این اشعار را زیر لب زمزمه می كرد :

ای دنیا وای بر مثل تو دوست !
چه بسیار در تاریكی های شب و روشنایی های روز
آنانكه حق خود می جویند ، به خاك و خون می غلتند
و دنیا به هیچ عوض و بدلی قناهت نمی كند
هر زنده ای سرانجام از راه من خواهد رفت
و وعده رحلت ما چه نزدیك است .
زمام امور در كف مشیت خداست
پروردگارم را تمجید می كنم كه بی همتا و یگانه است .
شب عاشورا
_ شب عاشورا ، ماه در آسمان آرام و رنگ پریده آهسته آهسته ، با وقار و طمأمینه بالا آمد . از میان خیمه های امام حسین (ع) هاله نوری می درخشید .
امام حسین (ع) گفت : این جماعت را با شما كاری نیست . مرا می خواهند . تاریكی شب را برای خود مركوبی بدانید و از اینجا دور شوید . هر یك از شما دست یكی از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها و آبادیها پراكنده شوید . برای اینكه این قوم به دنبال من خواهند بود و در صدد كشتن من هستند ، و اگر به من دست یابند دیگر به جستجوی دیگران نمی پردازند .

سرانجام پس از چند لحظه سكوت بهت آور حضرت عباس (ع) با صدای گرفته ای كه از اعماق سینه اش بر می خواست سكوت را شكست و بانگ برآورد :
_ برویم كه پس از تو زنده بمانیم ؟ خدا ما را در چنین روزی نبیند .
وقتی كه امام حسین (ع) وفا و صفا و پاكی و حق پرستی را از همراهان خود شنید ، فرمود :
_ من اصحابی وفادارتر و اهل بیتی شایسته تر از اصحاب و اهل بیت خود نمی دانم . خداوند به شما سزای نیكو دهد . بهشت درهای خود را به روی شما گشوده و پیامبر اكرم (ص) و آنان كه در راه حق و حقیقت كشته شده اند انتظار قدوم شما را دارند و به استقبال شما شتابانند . پس با همان دلاوری بی همتای خود از عقیده و از دین خدا و آیین پیامبر و اهل بیت او دفاع كنید،

و خدا سزای نیكو به شما عنایت خواهد فرمود
_ لشكریان كوفه در آن شب چه وضعیتی داشتند ؟
در آن شب ، یعنی شب نهم ماه محرم الحرام نیروهای مجهز سواره و پیاده كوفه به فرماندهی عمر بن سعد ، در برابر قافله امام حسین (ع) متمركز گردیدند . آنها دسته دسته كنارشعله های آتش در زیر نور ماه ، سر نیزه های خود را تیز می كردند و شمشیرهای خود را صاف و صیقل می دادند . آن شب صحرای كربلا از همهمه اجتماع كوفیان پر غلغله ، و غوغای خنده و فریادهای سپاهیان كوفه سكوت شب را شكسته بود .
آنها در آن شب ، خود را برای دامن زدن به ننگی بزرگ آماده می ساختند .
روز عاشورا
_آن روز، دو سپاه نورو ظلمت ، مقابل یكدیگر قرار گرفتند . در حالی كه قوای آنها كاملا غیر متساوی بود . سپاه ابن سعد علاوه بر فزونی عده و تجهیزات جنگی و آب و آذوقه ، امتیاز دیگری هم از نظر نیروهای امدادی داشت كه چون سیل ، از كوفه و محلهای دیگر پشت سرهم از راه می رسیدند.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


دانلود مقاله امام حسين (ع)
قیمت : 59,700 تومان

درگاه 1

Copyright © 2014 cpro.ir
 
Clicky