مقاله مكتبهاى اخلاقى دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله مكتبهاى اخلاقى کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مكتبهاى اخلاقى،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
مكتبهاى اخلاقى
در علم اخلاق مكاتب فراوانى است كه بسیارى از آنها انحرافى است و به ضد اخلاق منتهى مىشود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهاى قرآنى كار مشكلى نیست; قرآن مىگوید:
وان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله ذالكم وصاكم به لعلكم تتقون (سوره انعام، آیه153)
آیه فوق كه بعد از ذكر بخش مهمى از عقائد و برنامههاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مىگوید: «به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروى كنید و از راههاى مختلف (و انحرافى) پیروى مكنید كه شما را از راه حق دور مىسازد; این چیزى است كه خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید!»
مكتبهاى اخلاقى همانند سایر روشهاى فردى و اجتماعى از «جهانبینى» و دیدگاههاى كلى درباره جهان آفرینش سرچشمه مىگیرد و این دو، یك واحد كاملا به هم پیوسته و منسجم است.
آنها كه «جهانبینى» را از «ایدئولوژى» (و «هستها» را از «بایدها») جدا مىسازند و مىگویند رابطهاى بیناین دونیست زیرا جهانبینى و هستها از دلائلمنطقى و تجربى سرچشمه مىگیرد در حالى كه«بایدها» و «نبایدها» یكسلسله فرمانها و دستورها است، از یك نكته مهم غفلت كردهاند، و آن اینكه: فرمانها و «بایدها» هنگامى حكیمانه است كه رابطهاى با«هستها» داشتهباشد، وگرنه امور اعتبارى بىمحتوا و غیرقابل قبولى خواهد بود.
از آنچه در بالا گفته شد رابطه دیدگاههاى كلى در مجموعه هستى و آفرینش انسان، با مسائل اخلاقى روشن مىشود و منشا پیدایش مكتبهاى مختلف اخلاقى نیز همین است.
اكنون با توجه به مطالب فوق به سراغ مكاتب اخلاقى مىرویم:
1- اخلاق در مكتب خداپرستان
از این دیدگاه، آفریننده همه آثار خداست. ما از سوى او هستیم و به سوى او باز مىگردیم و هدف آفرینش تكامل انسان در جنبههاى معنوى است و پیشرفتهاى مادى تا آنجا كه راه را براى وصول به تكامل معنوى هموار مىسازد نیز هدف معنوى محسوب مىشود.
2- اخلاق مادیگرى
مىدانیم مادیها شعبى دارند كه یك شعبه معروف آن مادیگرى كمونیستى است. از دیدگاه این مكتب كه همه چیز را از دریچه ماده مىنگرد و به خدا و مسائل معنوى، ایمان ندارد، و اصالت را براى اقتصاد قائل است و براى تاریخ نیز ماهیت مادى و اقتصادى قائل مىباشد، هر چیز كه جامعه را به سوى اقتصاد كمونیستى سوق دهد اخلاق است، و یا به تعبیر خودشان «آنچه انقلاب كمونیسم را تسریع كند، اخلاق محسوب مىشود.» مثلا این كه راست گفتن یا دروغ گفتن كدام اخلاقى و یا غیر اخلاقى استبا توجه به تاثیر آنها در انقلاب ارزیابى مىشود، اگر دروغ به انقلاب سرعتببخشد، یك امر اخلاقى است و اگر راست تاثیر منفى بگذارد یك امر غیر اخلاقى محسوب مىشود!
3- اخلاق از دیدگاه فلاسفه عقلى
آن گروه از فلاسفه كه اصالت را براى عقل قائلند و مىگویند غایت فلسفه این است كه در وجود انسان یك عالم عقلى بسازد همانند عالم عینى خارجى (صیروه الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینى)، در مباحث اخلاقى – اخلاق را به صفات و اعمالى تفسیر مىكنند كه به انسان كمك كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد نه طبایع حیوانى و خواستههاى نفسانى.
4 – اخلاق در مكتب غیرگرایان!
گروه دیگر از فلاسفه كه بیشتر به جامعه مىاندیشند و اصالت را براى جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسیر مىكنند كه هدف غیر باشد; بنابراین، هر كارى كه نتیجهاش تنها به خود انسان برگردد غیر اخلاقى است و كارهائى كه هدفش دیگران باشد اخلاقى است.
5 – اخلاق از دیدگاه وجدان گرایان
گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مىتوان از آنها به «وجدانگرا» تعبیر كرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را یك سلسله امور وجدانى مىدانند نه عقلانى كه انسان بدون نیاز به منطق و استدلال آنها را درك مىكند; مثلا، انسان عدالت را خوب مىشمرد و ظلم را بد، ایثار و فداكارى و شجاعت را خوب مىداند و خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مىبیند بى آنكه نیازى به استدلال عقلانى و تاثیر آنها در فرد و جامعه داشته باشد.
نتیجه:
با توجه به اشاراتى كه به مهمترین مكاتب اخلاقى در این فصل آمد، امتیازات مكتب اخلاقى اسلام كاملا روشن است: «اساس این مكتب اخلاقى، ایمان به خداوندى است كه كمال مطلق و مطلق كمال است و فرمان او بر تمام جهان هستى جارى و سارى است و كمال انسانها در این است كه پرتوى از صفات جمال و جلال او در خود منعكس كنند و به ذات پاكش نزدیك و نزدیكتر شوند.»
ولى این به آن معنا نیست كه صفات اخلاقى در بهبودى حال جامعه بشرى و نجات انسانها از چنگال بدبختیها بىاثر است; بلكه در یك جهانبینى صحیح اسلامى عالم هستى یك واحد بهم پیوسته است، واجبالوجود قطب این دایره و ماسواى خدا همه به او وابسته و پیوسته و در عین حال با هم منسجم و در ارتباطند. بنابراین، هر چیزى كه سبب صلاح حال فرد باشد سبب صلاح حال جامعه، و هر چیز كه در صلاح جامعه مؤثر باشد در صلاح فرد نیز مؤثر است.
به تعبیر دیگر، ارزشهاى اخلاقى تاثیر دوگانه دارد، هم فرد را مىسازد، هم جامعه را. و آنها كه تصور مىكنند همیشه مسائل اخلاقى چیزى است كه هدف در آن غیر باشد نه خویشتن، در اشتباه بزرگى هستند زیرا مصلحت این دو در واقع از هم جدا نیست و جدائى این دو از یكدیگر تنها در مقاطع محدود و كوتاه مدت است. شرح این سخن را قبلا داشتیم و در مناسبتهاى دیگر خواهد آمد.
نكتهها
1- اخلاق و نسبیت
آیا اخلاق خوب و بد و رذائل و فضائل جنبه مطلق دارد; یعنى، مثلا شجاعت و فداكارى و تسلط بر نفس در هر زمان و هر مكان بدون استثنا خوب است، یا خوبى و بدى این صفات نسبى است، در پارهاى از جوامع و بعضى از زمانها و مكانها خوب در حالى كه در جامعه یا زمان و مكان دیگر، بد است؟
آنها كه اخلاق را نسبى مىدانند دو گروهند:
گروه اول كسانى هستند كه نسبیت را در تمام هستى قائل هستند; هنگامى كه وجود و عدم نسبى باشد، اخلاق مشمول نسبیتخواهد بود.
گروه دوم كسانى هستند كه كارى به رابطه مسائل مربوط به وجود و اخلاق ندارند، بلكه معتقدند معیار شناخت اخلاق خوب و بد، پذیرش و عدم پذیرش جامعه است. بنابراین، ممكن است صفتى مانند شجاعت در جامعهاى مقبول و در جامعه و زمان و مكان دیگرى غیر مقبول باشد، در آن جامعهاى كه مقبول است جزو فضائل اخلاقى محسوب مىشود و در جامعهاى كه غیر مقبول است جز و رذائل اخلاقى است.
این گروه، حسن و قبح افعال اخلاقى را نیز تابعى از شاخص قبول و رد جامعه مىشمرند و اعتقادى به حسن و قبح ذاتى افعال ندارند.
اسلام نسبى بودن اخلاق را نفى مىكند
در آیات متعددى از قرآن مجید، خوب و بد یا «خبیث و طیب» را بطور مطلق مطرح كرده و وضع جوامع بشرى را در این امر بىاثر مىشمرد; در آیه100 سوره مائده.
مىخوانیم: «قل لایستوى الخبیث والطیب ولو اعجبك كثره الخبیث; بگو (هیچ گاه) ناپاك و پاك مساوى نیستند هر چند فزونى ناپاكها تو را به شگفتى اندازد!»
و در آیه157 سوره اعراف در توصیفى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث; پیامبر، طیبات را براى آنها حلال و خبائث را حرام مىكند.»
در آیه243 سوره بقره مىفرماید: «ان الله لذو فضل على الناس ولكن اكثر الناس لایشكرون; خداوند نسبتبه بندگان خود احسان مىكند ولى اكثر مردم شكر او را به جا نمىآورند!»
در آیه103 سوره یوسف مىفرماید: «وما اكثر الناس ولو حرصتبمؤمنین; و بیشتر مردم هر چند اصرار داشته باشى ایمان نمىآورند!»
در این آیات ایمان و پاكیزگى و شكر به عنوان یك ارزش محسوب شده هر چند اكثریت مردم با آن مخالف باشند; و بىایمانى و ناپاكى و كفران، یك ضد ارزش به حساب آمده هر چند از سوى اكثریت پذیرفته شود.
امیرمؤمنان على علیه السلام نیز كرارا در خطبههاى «نهج البلاغه» بر این معنى تاكید كرده است كه پذیرش و عدم پذیرش خو یا عملى از سوى اكثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و حسن و قبح و ارزش و ضد ارزش نیست.
در یك جا مىفرماید: «ایها الناس لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله فان الناس قد اجتمعوا على مائده شبعها قصیر وجوعها طویل; اى مردم! در طریق هدایت از كمى نفرات وحشت نكنید; زیرا مردم گرد سفرهاى جمع شدهاند كه سیرى آن كوتاه و گرسنگىاش طولانى است!» (1)
و در جاى دیگر مىفرماید: «حق وباطل، ولكل اهل; فلئن امر الباطل لقدیما فعل، ولئن قل الحق فلربما ولعل; حق و باطلى داریم، و براى هر كدام طرفدارانى است; اگر باطل حكومت كند، جاى تعجب نیست، از دیر زمانى چنین بوده; و اگر پیروان حق كم باشند، چه بسا افزوده گردند (و پیروز شوند)!» (2)
اینها همه نسبیت در مسائل اخلاقى را نفى مىكند و پذیرش یا عدم پذیرش از سوى اكثریت جامعه را معیار ارزشهاى اخلاقى و اعمال نیك نمىشمرد.
در قرآن و روایات معصومین(ع) شواهد فراوانى بر این مساله است كه اگر گردآورى شود، كتاب مستقلى را تشكیل مىدهد.
سؤال
در اینجا سؤالى مطرح است و آن اینكه: در تعلیمات شریعتهاى آسمانى – بویژه اسلام – نیز نسبیت احیانا پذیرفته شده است; در مثل، اسلام دروغ را یك ضد ارزش و عمل غیر اخلاقى مىشمرد در حالى كه دروغ براى اصلاح میان مردم یا در مقام مشورت، ارزش و عمل اخلاقى محسوب مىشود; و مانند این مساله در تعلیمات اسلامى كم نیست، و این نوعى پذیرش نسبیت در اخلاق و حسن و قبح است.
پاسخ
این سؤال مهمى است، و لى پاسخ زندهاى دارد و آن اینكه نسبى بودن اخلاق یا حسن و قبح مطلبى است، و وجود استثناها در مباحث مختلف، مطلبى دیگر.
به تعبیر دیگر، در بحث نسبیت هیچ اصل ثابتى وجود ندارد، دروغ نه خوب است و نه بد، همچنین احسان و ظلم، نیكى و بدى آنها هنگامى روشن مىشود كه از سوى اكثریت جامعه به عنوان یك ارزش پذیرفته یا نفى شود.
ولى در اسلام و تعلیمات آسمانى، دروغ یا ظلم و ستم و نیز بخل و كینه و حسد ضدارزش است; خواه از سوى اكثریت مردم ارزش محسوب شود یا نه; و بعكس، احسان و عدالت و راستى و امانت ارزشهاى والائى هستند خواه از سوى جامعهاى پذیرفته شوند یا نه.
این یك اصل ثابت است ولى مانعى ندارد كه در گوشه و كنار آن گاهى استثنائى وجود داشته باشد. اصل همانگونه كه از نامش پیدا است اساس و ریشه چیزى را تشكیل مىدهد و استثنائات به منزله بعضى از شاخ و برگهاى اضافى است; بنابراین، هرگز نباید وجود پارهاى از استثنائات را كه در هر قاعده كلى یافت مىشود دلیل بر نسبیت گرفت; و اگر به تفاوت این دو بخوبى توجه كنیم جلو بسیارى از اشتباهات گرفته خواهد شد.
این نكته نیز در خور توجه است كه گاه مىشود موضوعات با گذشت زمان دگرگون مىگردد و احكام كه تابع موضوعات است نیز عوض مىشود; این مطلب را هرگز نباید دلیل بر مساله نسبیت گرفت.
توضیح اینكه: هر حكم، موضوعى مخصوص به خود دارد; مثلا، شكافتن بدن دیگرى و ایراد جرح بر آن یك جنایت است، و قابل قصاص و تعقیب، ولى گاه این موضوع عوض مىشود، چاقو به دست جراحى مىافتد كه براى نجات جان بیمار، شكم او را پاره مىكند، تا غده خطرناكى را در بیاورد، یا قلب او را مىشكافد تا دریچه و رگهاى قلب را اصلاح كند، در اینجا موضوع عوض مىشود و دیگر جنایت نیست. و طبیب جراح شكافنده قلب و شكم، در خور ستایش و جایزه است.
هیچ كس نباید این گونه دگرگونى احكام را كه به خاطر دگرگونى موضوعات پیدا مىشود، دلیل بر نسبیتبگیرد. نسبیت آن است كه موضوع بدون دگرگونى ماهوى و موضوعى، سبتبه اشخاص یا زمانهاى متفاوت احكام متفاوتى پیدا كند.
احكام شرع نیز همینگونه است، شراب حرام و نجس است، اما ممكن استبا گذشت چند روزى و یا با اضافه مادهاى به آن، تبدیل به سركه پاك و حلال گردد. هیچ كس نمىتواند اینها را به حساب نسبیتبگذارد. نسبیت آن است كه شراب را مثلا در جوامعى كه علاقه به شراب دارند حلال بدانیم و در جوامعى كه علاقه ندارند حرام بدانیم بى اینكه تغییر در اهیتشراب ایجاد شود.
در مسائل اخلاقى نیز گاه به موضوعاتى برخورد مىكنیم كه در یك شكل فضیلت است و با دگرگونى تبدیل به رذیلت مىشود; نترسیدن در حد اعتدال شجاعت است و فضیلت، ولى اگر از حد بگذرد، تهور و بىباكى و رذیلت است. و همچنین در موارد مشابه آن. یا اینكه دروغ درآنجا كه معمولا منشا مفاسد و تضعیف اعتماد عمومى است، حرام و رذیله است; و آنجا كه به منظور اصلاح ذات البین باشد، حلال و فضیلت است.
ممكن است كسانى نام این دگرگونى موضوعات را نسبیتبگذارند، نزاعى با آنها در مساله نامگذارى نداریم، و چنین نزاعى را نزاع لفظى مىشمریم زیرا این گونه موارد از قبیل تغییر موضوع و ماهیت چیزى است، و اگر منظور بعضى از طرفداران نسبیت این باشد، مشكلى نیست; مشكل آن است كه شاخص فضیلت و رذیلت و حسن و قبح اخلاقى را پسندیدن اكثریت جامعه بدانیم.
از مجموع آنچه گفته شد نتیجه مىگیریم كه مساله نسبیت در اخلاق از دیدگاه اسلام و قرآن و منطق عقل مردود است و در واقع طرح مساله نسبیت در مباحث اخلاقى مساوى با نفى اخلاق است، چرا كه طبق نظریه نسبیت اخلاقى، هر رذیلهاى در جامعه فراگیر شود فضیلت است; و هر بیمارى اخلاقى فراگیر، صحت و سلامت محسوب مىشود و اخلاق به جاى اینكه وسیلهاى براى سالمسازى اجتماع گردد، عاملى براى توسعه فساد خواهد شد.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0