توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 بررسی روانشناسی دین در word دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد بررسی روانشناسی دین در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

الف: روانشناسی دین
در انقلاب علمی قرن شانزدهم دانشمندانی چون فرانسیس بیكن  بین علم و دین تعارض نمی‌دیدند و علاقه‌مند بودند كه علم در خدمت الهیات قرار گیرد. در قرن هفدهم نیوتون  و بویل  تصور می‌كردند قوانینی كه كشف كرده‌اند ـ همچون قانون جاذبه ـ قوانین الهی هستند. این دانشمندان انسان‌هایی دینی بودند و فعالیت‌های علمی آنها مورد استقبال دانشمندان الهیات قرار گرفت. اما نظریه كپرنیك  مبنی بر اینكه زمین مركز عالم نیست و به دور خورشید می‌گردد، نخستین اختلاف‌ها بین دانشمندان و عالمان الهیات را موجب شد. بسیاری نظریه كپرنیك را در تعارض با كتاب مقدس می‌دانستند. آنچه بعدها در مورد گالیله اتفاق افتاد بسیاری را بر آن داشت كه در زمینه متون دینی به تفسیر گری روی آورند (آرژیل ، 2000).
اگر چه مطالب و نظریه‌پردازی در زمینه‌های مختلف دینی، از قدمت طولانی برخوردار است، اما مطالعه دین از زاویه روانشناسی از حدود یكصد سال پیش آغاز شده است. نگرش دینی و موضوعات مربوط به حیطه دین در روانشناسی، تحت عنوان روانشناسی دین می‌باشد كه موجودیت خود را به هم‌زمانی پیدایش ادیان تطبیقی در قرن نوزدهم با پیدایش دو رشته دیگر یعنی روان تحلیل‌گری و روانشناسی فیزیولوژیك مدیون است (الیاده،1987: ترجمه خرمشاهی، 1375).
از جمله كسانی كه مطالعه دین در حیطه روانشناسی را آغاز كرده‌اند، می‌توان استانلی هال را نام برد. او سه سال بعد از اینكه اولین مدرك دكتری روانشناسی را در آمریكا اخذ كرد، به طور مرتب و متوالی یك سری سخنرانی در مورد دین در دانشگاه هاروارد ایراد می‌كرد. او اولین مجله شناخت علمی دین را منتشر كرد و شاگردان زیادی را در این زمینه تربیت نمود. روانشناس بعدی ویلیام جیمز است كه انواع تجربه‌های دینی افراد را به رشته تحریر درآورد. كتاب او كه در سال 1902 منتشر شده از قدیمی ترین كتابها در این زمینه محسوب می‌شود. فروید در سال 1907 مقاله ای نوشت كه در آن دین را مترادف با یك رفتار وسواسی نوروزی دانست. سال 1950 سال رنسانس دینی در آمریكاست یعنی زمانی كه آلپورت كتاب «فردودینش» را منتشر كرد و نظریه شخصیت خود را در حیطه دین بیان داشت اگر چه اینها نمونه‌ای از توجه روانشناسان به دین است اما به طور كلی این موضوع توجه كافی دریافت نكرده و تحقیقات زیادی در این مورد صورت نگرفته است.
1ـ2ـ تعریف دین
در سال 1912 لوبا1 تو انست 48 تعریف متفاوت از دین را  ارائه دهد بدون شك امروزه تعداد بیشتری از این نوع تعاریف را می‌توان به آن اضافه كرد. در مورد دین دامنه‌هایی از تعاریف متفاوت داریم كه در یك طرف آن تعریف ویلیام جیمز و در طرف دیگر آن تعریف گوردون آلپورت از دین است. آلپورت (1950) به جای اینكه یك تعریف جامع از فرد دیندارو غیر دیندار ارائه نماید، معتقد است كه ما باید خود آگاهی دینی را به آنهایی كه توانایی وقدرت درك آن را دارند نسبت دهیم، كه تنها شامل افرادی می‌شود كه دین را تجربه می‌كنند. آلپورت، (1950) او معتقد است كه ریشه‌های دین آنقدر متعدد است و اثر آن در زندگی افراد آنقدر متفاوت است كه اشكال تفسیر منطقی آن آنقدر بی‌نهایت است كه رسیدن به یك تعریف واحد را غیرممكن می‌سازد. بنا براین هر كسی با هر نیتی وقتی كه كاری دینی انجام دهد مثل رفتن به كلیسا، از نظر آلپورت دیندار تلقی می‌شود. البته جدای از اینكه او نتوانست تعریفی از دین ارائه دهد ولی نكات مثبت زیادی در این تعریف وجود دارد، از جمله اینكه او می‌گوید ما باید با دقت به افراد دیندار كه تجربه‌های خود را بازگو می‌كنند گوش دهیم. آلپورت یك رویكرد به شدت فردی در تعریف دین دارد كه ممكن است اصلا نتواند تعریفی از دین ارائه دهد. در انتهای دیگر دامنه تعاریف مربوط به دین، تعریف ویلیام جیمز (1902) است كه معتقد است لازمه دینداری مقداری درك یا اعتقاد به واقعیت الهی متعالی است. او دین را به عنوان احساس‌ها و اعمال و تجربه‌های فرد در رابطه با آنچه آن را الهی تلقی می‌كند، می‌داند (خرمشاهی، 1375).
دین عموماً شامل  مفاهیم و مجموعه‌های مفهومی است كه باید با پدیده متعالی به تعبیر سنتی نظیر خدا، خدایان یا موجودات ماوراء طبیعی و با جهان ماوراء طبیعی و یا چیزهای ماوراء تجربی سرو كار دارد. ویلیام جیمز در تلاش برای ارائه مفهوم كاربردی از دین تعریف زیر ارائه می‌دهد. 
«دین عبارت خواهد بود از تجربه و احساس رویدادهایی كه برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه وابستگی‌ها روی می‌دهد. به طوری كه انسان از این مجموعه در می‌یابد كه بین او و آن چیزی كه او آن را امر الهی می‌نامد رابطه‌ای برقرار كرده است». جیمز (1956) به طور كلی بارزترین ویژگی‌های زندگی دینی از نظر او اعتقاد به موارد زیر است.
1ـ دنیایی محسوس كه در كنار جهانی نامحسوس به چشم می آید. این دنیای مرئی، ارزش و معنی خود را از آن عالم غیب و نامحسوس دریافت می‌كند.
2ـ وحدت و برقراری ارتباط با این عالم محسوس كه به چشم می‌آید. این عالم محسوس بستگی به هماهنگی با آن هدف نهایی دارد. نتیجه دعا و نماز و به بیان دیگر پیوند با روح عالم خلقت، ایجاد قدرت و نیرویی است كه به طور محسوس دارای آثار مادی و معنوی می‌باشد (خدایاری فرد و همكاران، 1378).
از دیدگاه روانشناسی، دین بعضاً یك فعالیت فكری و احساسی و یك عمل ارادی است. دین چیزی بیش از یك تجربه ذهنی صرف است و همواره اشاره به یك موضوع مورد پرستش و ایمان دارد. آنچه دین یك فرد را تشكیل می‌دهد عبارت است از اعتقاد به نوعی خدا یا خدایان و تجربه او از آن خدا یا خدایان (حسینی، 1381).
بتسن 1، شون راد2 و ونتیس3 (1993) تعریف كُـنشی زیر را از دین ارائه دادند:
«دین یعنی آنچه ما به عنوان یك انسان انجام می‌دهیم تا شخصاً جواب سوال‌هایی را كه با آن مواجه هستیم بفهمیم، زیرا آگاهیم كه ما و كسانی كه شبیه ما هستند زنده‌اند و در آینده خواهند مرد.» آنها در ارائه تعریفی كه از دین نموده‌اند، به چند نكته توجه داشتند، اول اینكه سوال‌های وجودی (من كیستم؟، چرا اینجا هستیم؟ و… كه برای همه افراد مطرح است اما اهمیت این سوال‌ها و شكل سوال‌ها از فردی به فرد دیگر فرق می‌كند. افراد هم برخوردهای متفاوتی با این سوالها دارند. این تعریف سعی دارد كه همه انواع برخورد با مسایل وجودی كه به صورت سنتی با واژه دین پیوند دارند را شامل شود، مانند اعتقاد به خداوند و زندگی پس از مرگ، عبادت و انواع مختلف دعاهای دینی و متعهد شدن نسبت به یك روش عملی دین یا دعا و غیره. ضمناً این تعریف شامل اشكال غیرسنتی دین می‌شود مانند اعتقاد به نیروهای غیر انسانی موجود در هستی، تمركز نیروی خود شكوفایی در زندگی، هستی تجربه روی گرداندن از دین كه می‌خواهد زندگی بدون خدا را تجربه نماید. به طور كلی به عقیده ارائه دهندگان كنشی، همه دیندار نیستند. یا لااقل همیشه دیندار نیستند، به سادگی می‌توان فردی را تصور كرد كه در زمان مشخصی در زندگی هیچ علاقه‌ای به تفكر و تامل در مورد سوال‌های وجودی ندارد. بر اساس این تعریف آن فرد در آن لحظه از زندگیش دیندار نیست (آرین، 1378).
از نظر اِما نوئل كانت دین عبادت است از تشخیص همه وظایف به عنوان دستورات الهی. همچنین آلن در تعریف دین، آن را پرستش قدرت‌های بالا می‌داند و ویلیام آدامز براون، دین را زندگی بشر در رابطه فوق بشری و وجودی عینی قلمداد می‌كند كه انسان خود را قادر به برقراری ارتباط با آن می‌بیند (میر هاشمیان، 1377).
به طور كلی در غرب دو طرز تلقی به دین وجود دارد (فعالی، 1377):
اول اینكه دین مجموعه‌ای از گزاره‌ها است. این دیدگاه، دین را با مجموعه اعتقادات به ویژه اعتقاد به موجود متعال و فوق طبیعی همسنگ نهاده است. دین عطیه‌ای است كه از بیرون به انسان تفضّل شده و حتی ممكن است علیه او برخیزد و یا موهبتی است از جانب روح الهی. انسان دین را می‌پذیرد و نقش او تنها تسلیم در مقابل اراده و خواست الهی است. برای مثال اسپنسر  می‌گوید كه دین اعتراف به این حقیقت است كه كلیه موجودات، تجلیات نیرویی هستند كه فراتز از علم و معرفت باشد. در فرهنگ آكسفورد در مورد ماهیت دین این طور آمده است كه دین شناخت یك موجود فوق بشری است كه دارای قدرت مطلقه‌ای می‌باشد و خصوصاً باور داشتن خدایا خدایان مشخص كه شایسته اطاعت و پرستش هستند. این تعاریف كه عقل گرایانه است، نگاه خود را تنها به بعد معرفتی و اعتقادی دوخته‌اند. دومین طرز تلقی در اواخر قرن  هیجدهم بود كه فلاسفه دین، به جای تأكید بر دیدگاه معرفتی، نگرش شهودی و عاطفی دین را مورد توجه قرار دادند. از آن پس اندیشمندان از تعاریف نظری و اعتقادی گریختند و عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و حتی اخلاقی را در دین مهم و عمده به حساب آوردند. برای مثال ماخر  دین را احساس اتكای مطلق می‌داند، آرنولد  دین را همان اخلاق در نظر می‌گیرد كه احساس و عاطفه به آن تعالی، گرما و روشنی بخشیده است و یا تیلیش  معتقد است كه دین همان احساس است و این پایان سرگردانی دین است.
2ـ2ـ اهمیت دین
دین به شكل خاصی در هر فرهنگ شناخته شده‌ای وجود دارد همچنین دین یك واقعیت مشخص عینی است كه مورخین آنرا مطالعه می‌كنند. دین را می‌توان از دیدگاه آئین‌ها، شخصیت‌های نهادین و انواع دعاها بررسی كرد. فرد دیندار به نوعی با یك منبع آفرینش كه بر زندگی بشر و امور طبیعی تأثیر دارد، ارتباط برقرار می‌كند (پالوتسیان ،كرك پترك ، 1995). دین، بدون تردید و كمترین شك و انكاری یكی از كهن‌ترین، باسابقه‌ترین و جامع‌ترین مظاهر روح انسانی است (یونگ، ترجمه سروری، 1370). در حقیقت دین به عنوان یك عنصر فرهنگی و اعتقادی از ابتدایی‌ترین دوران زندگی بشریت تا به امروز همواره ذهن انسان را به خود مشغول داشته و تأثیرات عمیق خود را در كلیه ابعاد زندگی برجای گذاشته است، پیشرفت‌های روزافزون صنعت و تكنولوژی در دهه‌های اخیر نه تنها او را به نسبت به معنویت و مذهب بی‌نیاز نساخته، بلكه به نظر می‌رسد كه انسان امروزی و گریزان از اسم‌های مختلف اعتقادی برای رهایی از سرگشتگی و بی‌ثباتی‌های زندگی خویش و بازگشت به حقیقت، دین را به عنوان آخرین و مناسب‌ترین راه برگزیده است (میر هاشمیان، 1377).
انسان‌ها همیشه و در همه زمان‌ها به اهرم بازدارنده و سازنده‌ای به نام دین نیازمند بوده‌اند و امروز بیش از هر زمان دیگری به پرستش و ایمان احتیاج دارند و این ادارك و اصل جدیدی نیست، بلكه با گسترش صنعت و ایجاد اخلاق صنعتی كه رابطه انسان‌ها را بصورت مكانیكی و ماشینی درآورده و آنان را به تمامی نیازهای اولیه زندگی و تلاش برای لذتبخش نمودن زندگی خصوصی ترغیب و محدود نموده، در هر زمان بیش از گذشته احساس می‌شود. از این رو ادیان به ویژه در چند دهه اخیر سعی نموده‌اند با تقویت ایمان در مردم، زمینه‌های انحطاط اخلاقی جامعه را كم و از انحراف افراد اجتماع جلوگیری كنند اما به دلایل چندی از جمله كامل نبودن و نپرداختن به نیازهای فطری انسانی در این خصوص ناتوان مانده‌اند (آرین، 1380).
دین از جمله قدرتمندترین پدیده‌های تاریخ بشری بوده است، ولی جنبه‌های دیگر زندگی بشری نیز حقیقتاً مهم بوده‌اند، اما خصیصه برجسته و سرآمد تمام تاریخ همان دین است. آن چنان كه از مطالب باستان‌شناسی و انسان‌شناسی از اعصار بسیار دور برمی‌آید، دین به عنوان جزء لاینفك زندگی بشری در تمامی اعصار بوده است (مصباحی، 1380).
پاره‌ای از روان‌شناسان همچون یونگ بر این باور هستند كه دین خلاءهای بسیاری در انسان پر نموده و نیازهای روانی را در انسان ارضاء می‌كند. یكی از بزرگ‌ترین نیازهای روانی امنیت خاطر می‌باشد كه ادیان بطور عام و اسلام به طور خاص بر تامین امنیت روانی از طریق ذكر خدا تأكید دارد (سروری، 1377).
?    حتی مورخ شكاك هم، فروتنانه در برابر دین تعظیم می‌كند. چرا كه می‌بیند دین در هر سرزمین و هر عصری در كار است و ظاهراً از آن گریزی نیست. دین برای رنجدیدگان، محرومان و سالخوردگان تسلای فوق طبیعی آورده است، حقیرترین زندگی‌ها را معنی و شكوه بخشیده و به مدد شعائر خود، میثاق‌های بشری را به صورت روابط با حمایت انسان و خدا در آورده و از این راه استحكام و ثبات به وجود آورده است. دین جزئی از فرهنگ اقوام است و فرهنگ، راه و رسم جامعه است (سروری، 1377).
?    اریك فروم از نیاز دینی به عنوان نیاز به یك الگوی جهت‌گیری و مرجعی برای اعتقاد و ایمانی یاد كرده و می‌گوید نمی‌توان هیچ فرهنگی را در گذشته پیدا نمود كه دین در آن جایی نداشته باشد (مصباحی، 1380).
 
3ـ2ـ دیدگاههای نظری در مورد روانشناسی دین
با توجه به اثرات عمده دین و دین باوری در همه ابعاد زندگی انسان از جمله روانشناسی،از همان اوان پیدایش روانشناسی علمی، محققان و صاحب نظران به مطالعه رفتارها و نگرش دینی توجه كردند. میشل نیلسن (1999) در یك بررسی در مورد روان‌شناسان صاحب نظر در حیطه دین، دریافت كه ویلیام جیمز (1910ـ 1842): زیگموند فروید (1939ـ1856): آلفرد آدلر (1937ـ1870): كارل یونگ (1961ـ 1875): گوردون آلپورت (1967ـ 1897): آبراهام مزلو(1970ـ 1908): ژان پیاژه از جمله اشخاص برجسته‌ای بوده‌اند كه نظراتی در حیطه دین نیز ارائه كرده‌اند:
ویلیام جیمز
ویلیام جیمز روانشناس آمریكایی و رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریكا یكی از اولین كتاب‌های روانشناسی را در این زمینه نوشت. تأثیر جیمز در روانشناسی دین غیرقابل انكار و دائمی است. انواع تك بررسی‌های او در مورد تجربه‌های دینی افراد از جمله كارهای قدیمی در این زمینه محسوب می‌شوند كسانی كه علاقه‌مند به مطالعه دین و روانشناسی هستند، معمولاً آنها را مطالعه می‌كنند به علاوه ارجاع به عقاید جیمز در كنفرانس‌های بین‌المللی امری متداول است (نیلسون،1999).
جیمز بین دین نهادی  و دین شخصی  تفاوت قایل شد. دین به عنوان یك نهاد به یك گروه یا سازمان دینی استناد می‌شود و نقش مهمی در فرهنگ جامعه دارد. دین شخصی، دینی است كه در آن فرد تجربه عرفانی  را بدون توجه به فرهنگ و نهاد اجتماعی می‌تواند داشته باشد. جیمز علاقه‌مند به درك تجربه‌های دینی بود و تلاش می‌كرد تا به دین مفهوم كاربردی دهد. براساس تعریفی كه ارائه داد عبارت است از: تجربه و احساس رویدادهایی كه برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه وابستگی‌ها روی می‌دهد، به طوری كه انسان از مجموعه درمی‌یابد كه بین او و آن چیزی كه آنرا امر الهی می‌نامد رابطه‌ای برقرار كرده است، و از آنجایی كه این ارتباط یا از روی عقل و یا به وسیله اجرای اعمال مذهبی برقرار می‌گردد، مسلم است كه فلسفه و علم كلام كه مربوط به عقل و سازمان‌های كلیسا و روحانیت كه مربوط به اعمال مذهبی است از بحث ما خارج بوده و ما فقط به تجارب شخصی و فردی دینی می‌پردازیم و از علم كلام و فلسفه و یا سازمان‌های روحانیت كمتر صحبت خواهیم كرد (قائنی، 1365).
او در تفاوت اخلاق و دین معتقد است كه دین بر عكس اخلاق محض كه از روی علم و آگاهی از قوانین كلی حاكم از جهان اطاعت می‌كند، همه چیز زندگی را پر از لطافت، خوشی، محبت و نشاط می‌كند. جیمز در بررسی‌های خود دو چیز را در ادیان مختلف، مشترك یافت كه عبارتند از:
الف: یك احساس ناراحتی درونی. ب: رهایی از این ناراحتی و دست‌یابی به آرامش.
او در آثار معنوی خود نوشته است كه اولاً زندگی دارای طعمی می‌گردد كه گویا رحمت محض می‌شود و به شكل یك زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلیرانه می‌گردد، ثانیاً یك اطمینان و آرامش باطنی، ایجاد می‌گردد كه آثار ظاهری آن نیكویی و احساس بی‌دریغ است (قائنی، 1365).
زیگموند فروید
فروید، كه روان درمانگر بود، اساس روان تحلیل‌گری را بنا نهاد. او تأثیری بر فرهنگ جدید گذاشت. بسیاری از باورهای مردم درباره افكار ناهشیار، دوران كودكی و والدین ریشه در نظریه فروید دارند. او در نظریه خود سعی داشت تأثیر وقایع گذشته و بخش ناهشیار را در زندگی توضیح دهد. فروید معتقد بود انسان بین آنچه كه می‌خواهد انجام دهد (نهاد) و آنچه كه به وسیله والدین و جامعه به او گفته می‌شود و باید انجام دهد (فرامن) كسب تجربه می‌كند. تضاد بین نهاد و فرامن با من تشدید یا تضعیف می‌شود. فروید دین را پدیده‌ای می‌دانست كه در رابطه كودك با پدرش ریشه دارد. علت این امر آن  است كه خداوند در فرهنگ غربی پدر مقدس در نظر گرفته می‌شود. او عقیده خدا ـ پدر را بر مفهوم سائق فرد و نیز خاطرات و تجربیات كودكی كه در آنها پدر شخصی قدرتمند و یاری دهنده است، بنا نهاد. جنگ جهانی اول تأثیر زیادی بر فروید داشت، این جنگ باعث شد تا او پیش از گذشته غریزه مخرب انسان را باور كند و این كه تمدن تا حدی می‌تواند مانع از آن شود كه این غرایز به انسان‌ها آسیب برسانند. او معتقد بود كه هر انسانی می‌خواهد غرایز خود را ارضا كند اما در عین حال متوجه عواقب این آزادی هم می‌شود. تمدن این تضاد را از طریق دین داوری می‌كند، توهم دین ما را برای یك زندگی ارضا كننده در آینده امیدوار و مطمئن می‌سازد. بر طبق نظریه فروید انسان‌ها به این دلیل به تمدن روی آوردند كه بتوانند طبیعت را كنترل كرده و روابط انسانی خود را تنظیم نمایند و از آنجایی كه روان آزردگی، بهای سنگین تمدن انسانی است دین را راه مقابله با این روان آزردگی می‌دانست. در واقع به اعتقاد او انسان‌ها از نیروی طبیعت درمانده می‌شود و نیاز به چیزی دارند كه از آنها محافظت كند (ترودی، 1996).
آكلین (1984) به نقل از لوئیس (2001) نظریه فروید را در مورد دین را اینطور خلاصه كرده است :
«دین چیزی نیست مگر یك پشتیبان نوروتیك، یك عصایی كه فرد سالم برای راه افتادن به تنهایی، دور می‌اندازد و یك عصای هیجانی است كه افراد در طول مدت استرس به آن تكیه می‌كنند».
اما فروید به همین مقدار كفایت نكرد او آنقدر پیش رفت كه پیشنهاد كرد كه دین در حالی كه این خدمت را به تمدن بشری می‌كند، انسان را برده خود نیز ساخته و در نهایت در وظایف خود شكست خورده است. فروید دین را نوروز جهانی وسواس بشریت می‌داند. البته این دیدگاه كه دین عامل كنترل پرخاشگری افراد و خودخواهی‌های اوست، دیگر در روانشناسی جایی ندارد. كمپل ، رئیس سابق انجمن روانشناسان آمریكا این موضوع را در سخنرانی سال 1975 خود در این انجمن بیان داشت. نظریه كمپل از دو جهت با نظریه فروید متفاوت است. اول اینكه كمپل توانست شواهد علمی زیادتری، نه تنها از انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و روانشناسی گرد آورد بلكه از رشته جدید جامعه‌شناسی زیستی نیز كمك گرفت. دوم اینكه فرود معتقد بود كه توهم دین باید جایگزین شود اما كمپل معتقد بود كه دین برای جامعه انسانی سازنده و لازم است. در سال‌های اخیر تأثیر فروید بر روانشناسی دین كاهش یافته و كمتر از ده درصد روانشناسان وابسته به انجمن روانشناسان آمریكا خود را به روان تحلیل‌گری فروید معتقد می‌دانند. البته تعبیر و تفسیر روان تحلیل‌گر ی از دین در بعضی موارد همچنان پرطرفدار است (نیلسون، 1999).
آلفرد آدلر
آدلر روانپزشك اتریشی بود كه مدتی از پیروان فروید محسوب می‌شد او به نقش، اهداف و انگیزه‌ها در روانشناسی فردی خود اشاره دارد.
یكی از مفاهیم بسیار مهم در نظریه آدلر مفهوم احساس كهتری  است. و اینكه انسان‌ها همواره سعی دارند احساس كهتری خود را جبران كنند و در پی برتری جویی هستند. آدلر معتقد است گرایش انسان به خداوند، كوشش در جهت كمال‌جویی و برتری طلبی است. بسیاری از ادیان، خداوند را كمال مطلق و قادر متعال می‌دانند و از انسان‌ها نیز می‌خواهند كه كامل باشند. اگر ما به كمال دست یابیم با خداوند یكی می‌شویم و از طریق همانندجویی با او نقص و كهتری خود را جبران می‌كنیم. آدلر به این بحث كه خداوند وجود دارد یا خیر، علاقه ندارد، بلكه برای او مهم این است كه خداوند برانگیزاننده است و انسان‌ها را به عمل تحریك می‌كند و این اعمال برای ما و دیگران نتایج واقعی به همراه دارد. به نظر او عقیده ما درباره خداوند مهم است زیرا این عقیده اهداف و جهت تعاملات اجتماعی ما را تعیین می‌كند. آدلر پیشنهاد می‌كند كه برای ما دو راه حل باقی می‌ماند. می‌توانیم تصور كنیم كه ما در مركز عالم قرار داریم هم خودمان به خود اهمیت می‌دهیم و هم خداوند به ما اهمیت می‌دهد. لذا غیر فعال باقی می مانیم و منتظر توجه او هستیم. راه دوم این است كه تصور كنیم ما در مركز عالم قرار داریم و فعالانه كار می‌كنیم كه به منابع جامعه دست یابیم در این حالت ما بر اطراف خود مسلط هستیم و به گونه‌ای عمل می‌كنیم كه به دنیای اطراف خود فایده برسانیم.
دلیل دوم در مورد اهمیت دین، تأثیر زیادی است كه دین در محیط اجتماعی ما دارد و به عنوان یك حركت اجتماعی قوی عمل می‌كند. در مقایسه با علوم، دین پیشرفته‌تر است زیرا مردم را به صورت فعال بر می انگیزاند. طبق دیدگاه آدلر زمانی دین و علم از نظر مردم یكسان خواهند بود كه علم همان شور و اشتیاق دین را پیدا كند و بهزیستی همه افراد جامعه را تامین نماید (نیلسون، 1999).
كارل یونگ
زمانی كه یونگ شاگرد فروید بود در مورد اهمیت جنسیت  و روحانیت  در تحول  روانی  انسان با او اختلاف عقیده پیدا كرد و لذا از فروید جدا شد. یونگ به تأثیر متقابل ارزش‌های هشیار و ناهشیار توجه داشت. او به دو نوع ناهشیار معتقد بود ناهشیار شخصی  و ناهشیار جمعی . ناهشیار شخصی یا سایه  مربوط به چیزهایی در مورد خودمان می‌شود كه علاقه‌مند به فراموش كردن آن هستیم. ناهشیار جمعی مربوط به وقایعی است كه همه ما در آن مشترك هستیم. و آن وراثت مشترك بشریت است مثلاً تصور دیرینه ریخت‌ها  به عنوان قهرمان اسطوره‌ای  یعنی چیزی كه در همه فرهنگ‌ها وجود دارد. دیرینه ریخت‌ها به نظر یونگ مانند آن چیزهایی هستند كه به عنوان خدا تصور می‌كنیم زیرا آنها خارج از من فرد  هستند (نیلسون، 1999).
یونگ نكات بسیاری در مورد مسیحیت و ادیان شرقی عنوان كرده و تحت تأثیر عقاید غربی بود و سعی داشت كه مشتركاتی بین شرق و غرب پیدا كند. در انجام این كار، یونگ از آنچه كه به معنی تجربه می‌دانیم تصور بسیار وسیعی داشت. به نظر یونگ حتی اگر یك نفر چیزی را تجربه كند، آن تجربه یك مشاهده تجربی محسوب می‌شود در حالی كه بسیاری از محققین معاصر آن را یك مشاهده تجربی نمی‌دانند. به همین دلیل با كمال تاسف معدود تحقیقاتی در روانشناسی دین بر اساس نظر یونگ به انجام رسیده‌اند (نیلسون، 1999).
گوردن آلپورت
آلپورت سهم مهمی در روانشناسی شخصیت دارد. او در اصلاح مفهوم رگه (صفت)  كمك‌های شایانی نمود و علاقه‌مند به تفاوت‌های میان افراد بود كه امروزه آن را روانشناسی شخصیت می‌دانند. او این مطالب را به روانشناسی دین منتقل كرد. كتاب قدیمی او «فردودینش» نشان می‌دهد كه آلپورت به مردم علاقه‌مند بود. ضمناً در این كتاب او نشان می‌دهد كه افراد چگونه از دین استفاده می‌كنند. او دین را تعریف و آنرا تقسیم‌بندی كرد. البته نظر او چندی بعد عوض شد. ضمناً مقایسه جهت‌گیری دینی نیز از كارهای  آلپورت و راس  محسوب می‌شود. او در مسیر تحول فكری خود مفاهیم متعددی را به كار گرفت. دین رشد یافته  در مقابل رشد نا یافته  ـ آلپورت سه نكته را در مورد خصوصیات دین رشد یافته بیان داشت:
1ـ علاقه‌مندی بر ایده‌آلها و ارزش‌هایی كه او آنها را روانزاد نامید . این ارزش‌ها دارای نیازهای جسمانی فرد است.
2ـ توانایی عینی سازی خود ، یعنی دیدن و توجه به خود از نظر دیگران.
3ـ داشتن فلسفه زندگی واحد و یكپارچه فرد، لزوما نباید در ویژگی‌های دینی باشد و با آن ویژگی‌ها را بیان نماید، حتی اگر این ویژگی‌ها كامل باشد.
ویژگی دین رشد یاقته از نظر آلپورت تفكر بازتابی  است، این تفكر پیچیده و انتقادی در مورد مسایل دینی است كه مدام تجدید سازمان می‌شود و در عین حال انگیزه اصلی فرد برای هدایت اوست (نیلسون، 1999).
متاسفانه در سال 1950 آلپورت از هیچ نوع كار تجربی برای شناخت دین رشد نایافته و رشد یافته استفاده نكرده، انجام ندادن این كار باعث شد كه هر كس مجبور است بر اساس قضاوت‌های شخصی خود عمل نماید كه احتمالا این نوع قضاوت همراه با تعصب خواهد بود. آلپورت و دانشجویانش با آگاهی كامل از این مشكل تصمیم گرفتند كه پرسشنامه عینی را برای اینكار درست كنند. پرسشنامه‌ای كه انواع مشخص دینداری را بتواند شناسایی كند و بین آنها تمیز قائل شود. این كوشش منجر به ایجاد مفاهیم جدید و معروف دین برونی و درونی شد. دین درونی در مقابل دین برونی. آلپورت معتقد است كه تمیز قائل شدن بین دین درونی و برونی به ما كمك می‌كند تا كسانی را كه دین برای آنها هدف است از كسانی كه دین برای آنها وسیله است جدا نمائیم. افراد دسته اول به خوب بودن هدف توجه دارند و افراد دسته دوم به خوب بودن وسیله. آلپورت معتقد است كه دین برونی به نوعی دین اشاره دارد كه كاملاً سودجویانه و انتقادی است. این نوع دین به همراه خود راحتی و آسایش، جایگاه و مقام اجتماعی، تسكین و حمایت را برای فرد به ارمغان می‌آورد و فایده‌ای برای او دارد. در عوض دین درونی، مربوط به ایمان است و ارزش والایی دارد، این نوع عقیده دینی تمام زندگی فرد را با معنا و با انگیزه می‌سازد و به سود و زیان فردی توجهی ندارد. آلپورت و راس برای سنجش دین درونی و بیرونی پرسشنامه‌ای را تحت عنوان مقیاس جهت‌یابی دینی تهیه نمودند كه در واقع دو مقیاس است، یكی برای اندازه‌گیری دین بیرونی و دیگری برای اندازه‌گیری دین درونی (آرین، 1378).
آبراهام مزلو
آنچه فرد را از نظر روانی سالم می‌سازد چیست؟ این سوال اساس كارهای مزلو محسوب می‌شود. او مشاهده كرد كه روانشناسان بیشتر بر رفتارهای منفی تأكید دارد. او علاقه‌مند شد كه روانشناسی سلامت ذهن را جایگزین آن نماید. با این هدف او یك سلسله نیازهای هرمی شكل را ارائه داد كه از نیازهای جسمانی در پایین هرم شروع می‌شود و به عشق و تعلق و خودشكوفایی در بالای هرم ختم می‌گردد. افراد خودشكوفا كسانی هستند كه برای تحول و پیشرفت به استعدادهای خود متكی هستند. او ادعا می‌كرد كه عارفان و صوفیان بیش از بقیه افراد خود شكوفا هستند. صوفیان به نظر می‌رسد كه تجربیاتی در اوج داشته باشند، تجربیاتی كه در آن فرد احساس شور و یگانگی با جهان می‌كند. اگرچه نظریه مزلو جالب به نظر می‌رسد، ولی محققین مشكلات فراوانی در حمایت از نظریه او داشته‌اند (نیلسون، 1999).
انتقاد مهمی كه مزلو به روانشناسی دارد این است كه روانشناسان سعی دارند ارزش‌ها را در كارهای خود دخالت ندهند. بسیاری از روانشناسان این كار را به عنوان كوششی می‌دانند كه تعصب در آن كنار گذاشته می‌شود. اما مزلو این كار را كمبود ارزش‌ها برای چیزهای مهم می‌داند. طبق نظر مزلو، علم بدون ارزش، دیگر نمی‌تواند نشان بدهد كه قتل یا قاتل بد است (نیلسون، 1999). یكی از كارهای مهم و مشهور مزلو  روانشناسی فراشخص  است كه در آن تأكید بر روان درستی روحی  افراد است. این رشته مدافع ارزش‌هاست و روانشناسان معتقد به آن دنبال اختلاط ادیان شرق با عرفان غرب و شكلی از روانشناسی جدید هستند. اغلب روانشناسان این طرز فكر معتقد به استفاده از روش‌های علمی موجود در علوم طبیعی نیستند (نیلسون، 1999).
تأثیر این نوع روانشناسی كم است، اما شواهدی وجود دارد كه این موضوع در حال رشد است. به نظر می‌رسد كه بسیاری از حیطه‌های روانشناسی از جمله روانشناسی دین احتیاج به بهبود بنیادهای نظری خود دارند (نیلسون، 1999).
ژان پیاژه
پیاژه عقاید خود را در مورد مسیحیت به صورت نظم در رسالت عقیده  بیان داشت. او كلیسا را به عنوان بزرگ‌ترین دشمن عقیده دینی و مسیحیت واقعی قلمداد می‌كرد. به عقیده پیاژه دین در قلب فرد واقع است و كاملاً براساس ایمان به مسیح است. احكام  برای پیاژه وسیله ای برای تسلط كلیسا بر انسان‌هاست. كلیسا عقاید و آموزش‌های مسیح را براساس طرح‌های خودخواهانه خود تعبیر و تفسیر می‌كند. كلیسا از نظر اجتماعی غیرمسئول عمل می‌كند و خود میان بینی  آن باعث رد موجودیت علم و دانش شده است. پیاژه ضمن انتقاد مصرانه از كلیسا در خصوص مسایل اجتماعی، اخلاقی و تاریخی معتقد بود كه كلیسا تنها در صورتی می‌تواند پایدار بماند كه به نكات ضعف خود توجه كند. آرزوی پیاژه داشتن یك كلیسای غیر مادی و جهانی بر اساس ایمان مشترك است. یعنی اینكه انسان‌ها بیش از یك نماد برای بیان عقاید دینی خود داشته باشند. كلیسای آینده دیگر كلیسا نخواهد بود بلكه مجمعی از انسان‌ها خواهد بود كه در ایمان به مسیح با یكدیگر مشتركند. او همچنین معتقد است كه دین تعبیر و تفسیر حقایق نیست، بلكه اگر ما معتقد به حقیقت باشیم، آن وقت برادران معتقد به مسیح (برادران دینی) خواهیم بود. احكام یادگما، نابود كننده دین هستند.
نظریه آلن  و اسپیلكا : دین همرأیی (اجماع )، در مقابل دین متعهد
مفاهیم دیگری از دینداری و انواع آن ارائه و پیشنهاد شده است. زیرا عده ای معتقدند آنچه مقیاس جهت یابی دینی آلپورت اندازه گیری می‌كند دین درونی و برونی نیست. آلن و اسپیلكا در سال 1967 تقسیم بندی دیگری را مطرح نمودند: دین اجماع و دین متعهد.
دین متعهد، دین تمیز  دهنده، تفكیك یافته ، ساده، باز و انتزاعی است. برای فرد متعهد، دین ارزش محوری دارد. دین اجماع مخالف هر یك از خصوصیات دین است. برای سنجش این دو نوع دین، آنها از یك مقیاس نمره‌گذاری پیچیده چند بعدی برای پاسخ‌های مصاحبه استفاده كردند. آنها از طریق یك معیار كدگذاری مفاهیم آلپورت را از نظر تجربی بهتر از خودش تعریف كردند. اما كدگذاری چند بعدی پاسخ‌های مصاحبه كار مشكلی بود. به همین دلیل در دهه 1970 اسپیلكا كوشش كرد تا معیار سنجش پرسشنامه‌ای آسان‌تری درست كند تا مفاهیم موردنظر را بسنجد. سرنوشت این كار شبیه سرنوشت كار آلپورت بود. در سال 1967 اسپیلكا و آلن بین طبقه‌بندی خودشان و آلپورت یك رابطه كلی پیدا كردند. مطالعات دهه 1970 نشان داد كه بین سوال‌های پرسشنامه اسپیلكا و آلپورت همبستگی وجود دارد. این همبستگی 45/0 بین دین همرایی اسپیلكا و دین برونی آلپورت و همچنین 64/0 همبستگی بین مقیاس دین متعهد و مقیاس دین درونی آلپورت بود. چنانچه به مقیاس اسپیلكا دقت كنیم، دیگر از همبستگی بالای این مقیاس با مقیاس آلپورت تعجب نخواهیم كرد. زیرا 7 سوال از 9 سوال مقیاس آلپورت در 15 سوال مقیاس اسپیلكا منظور شده است. اسپیلكا از اقدامات خود نتیجه گرفت كه كارهای اخیر او همان مطالب قبلی را تایید می‌كند، در نتیجه پیشنهاد كرد كه مفاهیم آلپورت و خودش با یكدیگر آمیخته شوند به جای درونی بگوییم «متعهد» و به جای  برونی بگوییم «همرایی». بنابراین تمایز همرایی و متعهد در پرسشنامه اسپیلكا اساساً تمایز درونی و برونی بودن آلپورت است. بتسن و ونتیس معتقدند كه جای تاسف است كه دو مقیاس متعهد اسپیلكا و درونی آلپورت اساساً مقیاس‌های ا ندازه‌گیری باورها واعتقادات ارتدكس است (آرین، 1378).
نظریه بتسن، شون رادو ونتیس: دین به عنوان وسیله، هدف و جستجو
آلپورت  تعریفی از دین رشد یافته دارد كه به نظر بتسن وشون راد در پرسشنامه او در مورد دین درونی و همین طور در پرسشنامه اسپیلكا در مورد دین متعهد بر آنها تأكید نشده است. آنها معتقدند كه دین رشد یافته دو جزء دارد كه به نظر می‌رسد جدا و مستقل باشند: یكی از ابعاد دین رشد یافته هدف و دیگری جستجو است.
هدف همان دین درونی و متعهد است و شامل درجه‌ای از اطمینان قلبی به باورها و رفتار سنتی است. جستجو شامل كوشش بی‌پایان و انتقادی فرد برای پاسخ‌گویی به سوال‌های وجودی است. ضمناً بتسن معتقد است مفهوم آلپورت از دین رشد یافته قطب مخالف هدف و جستجو در نظریه جدید نیست. بُعد وسیله نیز كه تقریباً برونی و همرایی است به معنی این است كه فرد از دین به عنوان وسیله ارتباط با افراد و خدمت به خود استفاده می‌كند.
بتسن و شون راد به جای اینكه بر دین و راه‌های گوناگون دینداری تأكید كنند بر سه بعد (وسیله، هدف و جستجو) تأكید می‌كنند و معتقدند كه هر یك از آنها با دو تای دیگر همبسته است. آنها با هم یك چارچوب تجربی برای سه بعد دین درست می‌كنند. فرق مقیاس جدید كه نامش مقیاس زندگی دینی است با مقیاس‌های قدیمی این است كه بُعد جستجو به آن اضافه شده است. در مقیاس جدید، وسیله مترادف با دین برونی و هدف مساوی با دین درونی است و در پرسشنامه جدید نیز از مقیاس درونی و برونی آلپورت استفاده شده است. این پرسشنامه شامل 4 قسمت است:
1ـ مقیاس خارجی كه جزء برونی نظریه آلپورت و بعد وسیله نظریه اسپیلكا را می‌سنجد.
2ـ مقیاس داخلی كه جزء درونی نظریه آلپورت و بعد هدف نظریه اسپیلكا را می‌سنجد.
3ـ مقیاس جستجو كه در مورد بعد اساسی نظریه بتسن یعنی جستجو به كار می‌رود.
4ـ مقیاس ارتدكس كه در مورد دین كاتولیك به كار می‌رود و قابل استفاده برای ادیان دیگر نیست (آرین، 1378).
مقایسه نظریه‌های مربوط به دین
آلپورت:1950    نظریه اول، آلپورت و راس 1959    نظریه دوم، اسپیلكا و آلن 1967    نظریه سوم، بتسن شون
راد 1993
دین رشد یافته    دین درونی    دین متعهد    دین به عنوان هدف
            دین به عنوان جستجو
دین رشد نایافته    دین برونی    دین همرأیی (اجماع)    دین عنوان وسیله
4ـ2ـ عوامل موثر بر دیندار بودن فرد
به این سوال كه فرد دیندار كیست؟ جواب‌های متفاوتی داده می‌شود. عده‌ای رفتن به كلیسا را نشانه دینداری فرد می‌دانند. آن وقت براساس این تعریف متوجه می‌شویم كه دین در بعضی از كشورها به پایین‌ترین میزان خود رسیده است. مثل كشورهای انگلیس، استرالیا و فرانسه. به عبارت دیگر افراد در آن كشورها كمتر به كلیسا می‌روند و در فعالیت‌های عبادتی آن شركت می‌كنند. لذا تعریف دیگری از دین و فرد دیندار ارائه می‌دهند، اینكه: فرد دیندار به خداوند و زندگی پس از مرگ اعتقاد دارد و همچنین دعا نیز می‌كنند، لذا پاسخ مستقیماً به این سوال‌ها را نشانه دینداری فرد می‌دانند. در این صورت نتیجه تحقیقات نشان می‌دهد كه آمریكایی‌ها همچنان دیندار هستند(آرین، 1378).
در نظرسنجی سال 1994 موسسه گالوپ، 94 درصد آمریكائی‌های جوان‌تر (بین سنین 18 تا 29) به خدا عقیده دارند و 97 درصد افراد سالمندتر (سنین 50 یا بیشتر) نیز چنین هستند. بنابراین به نظر می‌رسد كه ایمان به خدا در آمریكا تقریباً در طول 50 سال گذشته پایدار مانده است، و در میان بالاترین‌ها در سراسر جهان است (كوئینگ، ترجمه نجفی 1380).
در مورد عوامل موثر بر دینداری فرد عقاید و دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. تصور عموم بر این است كه هر فردی اختیار انتخاب دین خود را دارد و دین یك موضوع شخصی و خصوصی است، در حالی كه چنین نیست. بسیاری از روانشناسان را عقیده بر این است كه جامعه نقش تعیین كننده‌ای در شكل‌گیری عقاید و باورها و رفتارهای دینی دارد (آلپورت 1968، جونز 1987). پس به طور كلی می‌توان به عوامل اجتماعی و فردی در این مورد اشاره كرد (نجفی، 1380):
عوامل اجتماعی
یك اصل بنیادین در روانشناسی اجتماعی این است كه هر یك از ما به طور مداوم تحت تأثیر فشارهای اجتماعی هستیم و این كار تنها در حضور دیگران صورت نمی‌گیرد. بلكه در خصوصی‌ترین لحظات زندگی این فشار اجتماعی به صورت ظریفی از طریق نقش‌ها و هنجارهای اجتماعی و گروه‌های مرجع تأثیر خود را می‌گذارند. مجموعه فشارهای نقش‌های اجتماعی، هنجارها و گروه‌های مرجع تعیین كننده تفكرات و ایفای نقش ماست كه این موضوع در مورد تفكرات و رفتارهای دینی ما نیز صادق است در تأیید این مطالب، شواهد تجربی وجود دارد مبنی بر اینكه متغیرهای زیادی از جمله زمینه اجتماعی، جنس، نژاد، وضعیت اجتماعی و اقتصادی، سطح تحصیلات، وسعت شهر، دین والدین و.... نقش مهمی بر تجربه دینی ما دارد. این عوامل را اغلب به جای شاهد دال بر نقش جامعه بر دین فرد ذكر می‌كنند تا دیگر نگوئیم كه دین یك انتخاب آزاد است. به جای آن می‌توانیم بگوئیم كه هر یك ما آزادیم تا دینی را كه در جامعه ما وجود دارد انتخاب كنیم.
اگر چه واقعیت‌های زیادی در مورد تأثیر فشار اجتماعی بر دین وجود دارد، ولی ما نباید گرایش به یكی از این دو داشته باشیم (انتخاب آزاد یا فشار اجتماعی). قبول یكی از این دو تأثیر دیگری را نادیده می‌گیرد. لذا دیدگاه محتاط‌تر این است كه تأثیر اجتماعی و فرایندهای روانی داخلی را در شكل‌گیری تجربه فرد مهم بدانیم. این نوع دیدگاه در حیطه روانشناسی طرفداران بسیار زیادی دارد. براساس این دیدگاه ما نباید به محیط اجتماعی یا به عمق روان فرد به عنوان عامل مؤثر در دین توجه كنیم بلكه باید به هر دو اینها نظر داشته باشیم.
عوامل فردی
 نقطه مقابل تأثیر عوامل اجتماعی بر دینداری فرد این طرز فكر است كه فرد به دین نیاز دارد و این نیاز فطری است. چنین طرز فكری در حدود سال 1900 بین مردم شناسان، جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی كاملاً رایج بود، زمانی كه تحقیقات بین فرهنگی نشان داد كه دین تقریباً در همه جوامع بشری وجود دارد، این كشف همراه با نظریه انتخاب طبیعی داروینسی  (1859) منجر به این طرز فكر شد كه دین پایه ژنتیكی دارد (هال 1882، مكردوگال  1908) و یا غریزه‌ای به نام غریزه دینی وجود دارد (جاسترو  1905). نظریه‌های غریزی بودن دین به تدریج اهمیت خود را از دست داده ولی اینكه حداقل بخشی از دین پاسخ به یك نیاز غریزی است، مورد موافقت و مخالفت قرار گرفت. آلپورت (1950) ادعای غریزی بودن دین و یا احساس فطری بودن دین را رد كرد و همچنان دین را به عنوان محصول اشتیاق اساسی انسان می‌دانست. فرانكل (1962) كتاب جستجوی انسان برای معنا را نوشت در فصل اول كتاب، اسمیت  (1978) ادعا می‌كند كه خودآگاهی بشر به صورت گریزناپذیری باعث تفكر و تأمل در مورد سوال‌های وجودی است كه منجر به پدیده ایجاد دین می‌شوند.
5ـ2ـ روانشناسان اسلامی
تفاوتی كه در شناخت روان از دیدگاه اسلام و دیگر مكاتب و تفكرات روانشناسی وجود دارد این است كه اسلام قلمرو شناخت روان را به معلومات محدودی كه مقتضیات و شرایط یك جامعه در دورانی معین ایجاب می‌كند محدود نمی‌كند و روان را در عین تعیین خاص در هر فردی از انسان‌ها، یك حقیقت عام تلقی می‌كند كه مجموعه‌ای از استعدادها و نهادهای بی‌شمار است. بدین جهت است كه نظام تفكر و شناخت را درباره روان كاملاً باز می‌گذارند. گروهی از حكما و دانشمندان در تعریف نفس همان مفاهیمی را به كار برده‌اند كه ارسطو تعریف نفس را بر آن استوار كرده بود. مانند كندی كه نفس را جوهر بسیط و الهی و روحانی می‌داند كه نه طول دارد و نه عرض و نه عمق، نوری است از نور باری تعالی (جعفری تبریزی، 1378).
فارابی نیز عین همین تعریف را گفته و سپس مانند كندی بُعد روحانی و ملكوتی نفس انسانی را در جای دیگر آورده و می‌گوید نفس جوهری است بسیار روحانی و مباین با جسد. امّا تعریف ابن سینا تعریفی كامل‌تر و روشن‌تر از تعریف كندی و فارابی است. ابن سینا می‌گوید: بهتر است كه نفس را كمال بگوئیم،  زیرا نفس از جهت قوه‌ای كه افعال حیوانی از آن صادر می‌شود، كمال است. نیز از جهت قوه‌ای كه ادراك حیوان بدان استكمال می‌یابد، كمال است. نفس مفارق از ماده كمال است و نفس انسانی را چنین تعریف می‌كند: كمال اول برای جسم طبیعی آلی است از جهت انجام افعالی روی اختیار عقلی، استنباط بالرأی و ادراك امور كلی (جعفری تبریزی، 1378).
این رشد گر چه همان تعریف اجمالی ارسطو را برای نفس انتخاب می‌كند ولی در توضیح ابعاد و استعداد‌های آن دقیق‌تر و گسترده‌تر بحث می‌كند. ملاصدرای شیرازی نیز در تعریف نفس برای آن جهات و یا ابعاد متعددی قائل می‌شود كه به جهت این اختلاف به نام‌های مختلفی نامیده شده است، و آنها را قوه، كمال و صورت می‌داند (جعفری تبریزی، 1378).
در قرآن كریم روح به چند معنا آمده است. روحی كه در آیات مربوط به خلقت حضرت آدم(?) آمده است به معنای روحی از خداوند است كه انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق وزیدن به حق می‌كند. دین اسلام  به موازات اعتقاد به اصالت روان و تلقی انسان به عنوان تركیبی از عناصر شیمیایی و عاملی غیرمادی به نام روح كه موجب هماهنگی بین این عناصر می‌شود و به انسان حیات می‌دهد، مغز را مركز تعلق معرفی می‌كند. مكتب اسلام برای ایجاد این پدیده‌ها و فعل و انفعالات حیاتی و روانی، هم به جنبه‌های فیزیكی و هم به جنبه‌های غیرفیزیكی معتقد است. این دین دو جریان  ذاتی و غیراكتسابی روانی به نام‌های فطرت و شهوت را مورد تأكید قرار می‌دهد كه خود به وسیله اراده فرد تقویت یا تضعیف می‌شوند و اراده انسان آزاد است كه یكی از دو جریان فطرت یا شهوت را تقویت یا تضعیف كند. در صورت تقویت فطرت نیروهای غریزی و شهوت تعدیل و عملاً در مسیر كمال قرار می‌گیرند ولی در صورت تضعیف فطرت و تقویت شهوت، نیروهای غریزی حاكمیت اصلی را در راهنمایی بشر به دست می‌آورند و فرد به سمت سقوط سیر می‌كند (حسینی، 1365).
6ـ2ـ نگرش دینی

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 cpro.ir
 
Clicky