تحقیق در مورد پرستش آگاهانه دینی در فایل ورد (word) دارای 138 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد پرستش آگاهانه دینی در فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد پرستش آگاهانه دینی در فایل ورد (word)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
پرستش آگاهانه دینی
« فقط این دعا را به شیعیان بیاموز »
یكی از غلامان امام صادق علیه السلام گفت :
در خدمت امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام بودم نزدیك مدائن كه رسیدیم سوار كشتی شدیم ، موج زیادی بود ، كشتی دیگری را دیدیم كه زنی در ان كشتی به خانه شوهرش می رفت « مراسم عروسی بود » جنب و جوش و سر و صدای زیادی داشتند .
حضرت پرسیدند چه خبر است ؟
گفتند : عروسی است .
ناگهان صدای فریادی شنیدیم .
حضرت فرمودند : این فریاد چه بود ؟
عرض كردم : عروس خواست یك مشت آب بردارد دستبند طلای او در آب افتاد ، این صدای او بود .
حضرت فرمودند :
به ناخدای آن بگوئید كشتی را نگه دار و حضرت تكیه بر كشتی نمودند و آهسته دعائی خواندند ، انگاه فرمودند : به ناخدای كشتی بگوئید یك لنگ بر كمر ببندد و فرود آید و دستبند را بردارد .
دیدیم دستبند روی زمین افتاده و آب كم است ، ناخدا پائین آمدو دستبند را برداشت .
حضرت فرمودند : دستبند را به او بده و بگوئید حمد خدا را به جای آورد .
شخصی به امام علیه السلام عرض كرد :
فدایت شوم آن دعائی كه خواندید به من بیاموزید .
حضرت فرمودند :
به شرط اینكه به نااهلان نیاموزی به جز شیعیان و به دیگری تعلیم نكنی .
حضرت فرمودند : بنویس :
« یا سابق كل فوت ، یا سامعاً لكل صوت قوی او خفی ، یا محیی النفوس بعد الموت ، لاتغشاك الظلمات الحندسیه ، و لا تشابه علیك اللغات المختلفه ، ولایشغلك شیء عن شی ء ، یا من لایشغله دعوه داع دعاه من السماء ، یا من له عند كل شی ء من خلقه سمع سامع و بصر نافذ ، یا من لاتغطلمه كثره المسائل و لایبرمه الحاح الملحـّین یا حی حین لا حی فی دیمومه ملكه و بقائه یا من سكن العلی و احتجب عن خلقه بنوره ، یا من اشرقت لنوره دجی الظلم اسئلك باسمك الواحد الاحد ، الفرد الصمد ، الذی هو من جمیع اركانك ، صل علی محمد و اهل بیته . »
حضرت فرمودند : آنگاه حاجت خود را بخواه .
« حضرت در گهواره سخن گفت »
یعقوب سراج می گوید :
به حضور امام صادق علیه السلام رفتم ، دیدم در كنار گهواره پسرش موسی علیه السلام ایستاده ، و موسی « امام كاظم علیه السلام » در گهواره بود ، و مدتی با او راز گفت ، پس از آنكه فارغ شد ، نزدیكش رفتم ، به من فرمود :
نزد مولایت « كه در گهواره است » برو و بر او سلام كن .
من كنار گهواره رفتم و سلام كردم ، موسی بن جعفر علیه السلام « كه در آن هنگام كودك در میان گهواره بود » با كمال شیوائی ، جواب سلام مرا داد ، و به من فرمود :
« برو آن نام را كه دیروز بر دخترت گذاشته ای عوض كن و سپس نزد من بیا ، زیرا خداوند چنان نام را ناپسند می داند . »
یعقوب می گوید : « خداوند دختری به من داده بود كه نام اورا حمیرا گذاشته بودم .»
امام صادق علیه السلام به فرمود : « برو به دستور او « امام كاظم علیه السلام » رفتار كن تا هدایت گردی »
من رفتم و نام دخترم را عوض كردم . 1
« الاغ مرده زنده شد »
علی ابن حمزه گفت : روزی موسی بن جعفر علیه السلام دست مرا گرفت ، از مدینه خارج شدیم به طرف بیابان در بین راه به مردی از اهالی مغرب برخورد كردیم ، سر راه نشسته گریه میكرد ، در مقابلش یك الاغ مرده قرار داشت ، بارهایش نیز روی زمین ریخته بود .
امام علیه السلام فرمود : چه شده ؟
گفت : با دوستان و رفقایم عازم مكه بودیم در این محل الاغم مْرد آنها رفتند و من ماندم ، اكنون متحیـّرم چه كنم ، وسیله ای ندارم كه بار خود را با آن بردارم .
امام علیه السلام فرمود : شاید نمرده باشد .
گفت : آقا به من رحم نمی كنید كه با من شوخی می كنید .
حضرت فرمود : من یك دعای خوبی دارم .
مرد مغربی عرض كرد : آقا این گرفتاری كه دارم كافی نیست كه مرا مسخره می كنید .
حضرت نزدیك الاغ رفتند و لبهایشان را به كلماتی حركت می كرد كه من نمی شنیدم ، چوبی روی زمین بود حضرت برداشت صدائی بر الاغ زد ، الاغ صحیح و سالم از جای خحركت نمود و فرمود : آقای مغربی در اینجا مسخره ای هم وجود داشت ؟ زود حركت كن و خود را به سمت دوستانت برسان .
علی ابن حمزه گفت : یك روز در مكه سر چاه زمزم بودم كه چشمم به آن مرد مغربی افتاد همینكه مرا دید ، دوید و نزد من آمد و دستم را بوسید و از شادی و سرور گفتم حال الاغت چطور است ، گفت : به خدا قسم صحیح و سالم است نفهمیدم آن مرد كه خدا منت گذاشت و برایم رساند اهل كجا بود و از كجا آمد كه الغ مرا زنده نمود .
گفتم : تو كه به مقصود خود رسیدی دیگر چه كار داری از كسیس می پرسی كه نمی توانی او را بشناسی . 1
« قضیه شطیطه خانم نیشابوری »
گروهی از شیعیان نیشابور اجتماع كردند و محمد بن علی نیشابوری را انتخاب كردند كه به مدینه برود ، سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری پارچه در اختیار او گذاشتند ، شطیطه نیشابوری یك درهم با یك تكه پارچه ابریشمی كه خودش رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت ، آورد و گفت : خدا از حق شرم ندارد .
« ان الله لایستحیی من الحق » درهم او را « به عنوان نشانه » كج كردم ، ورقه هائی آوردند كه حدود هفتاد عدد كه در هر كدام یك مسئله بود سرصفحه مسئله را نوشته بودند و پئین صفحه سفید بود تا جواب نوشته شود ، من دو تا ، دو تا آن كاغذها را به هم پیچیدم و روی هر دو كاغذ سه نخ بستم ، روی هر نخی یك مهر زدند ، گفتند : یك شب در اختیار امام می گذاری و صبح جواب آنها را دریافت می كنی ، اگر دیدی پاكت ها سالم است و مهر آن به هم نخوردهپنج عدد را باز كن در صورتی كه بدون بازكردن نامه ها و بهم زدن مهرها جواب داده بود بقیه را باز نكن آن شخص امام است پولها را به او بسپار ، اگر چنان نبود پولها را برگردان .
محمد بن علی در مدینه وارد خانه عبدالله افطح پسر امام صادق علیه السلام شد ، او را آزمایش نمود ولی سرگردان بیرون آمده و می گفت ، خدایا مرا به امامم راهنمائی كن ، گفت : در همان لحظه كه سرگردان ایستاده بودم ، غلامی گفت : بیا برویم نزد كسی كه جستجو می كنی مرا به خانه موسی بن جعفر علیه السلام برد ، چشم امام كه به من افتاد فرمود :
چرا ناامید شدی و چرا پناه به یهود و نصاری بردی ، بیا نزد من ، من حجت و ولی خدایم مگر ابوحمزه جلو در مسجد جدم مرا به تو معرفی نكرد ، من دیروز جواب تمام مسائلی را كه همراه اورده ای داده ام.
آن مسائل را با یك درهم شطیطه كه وزن آن یك درهم و دوانگ است كه تو در كیسه ای كه چهارصد درهم دارد گذاشتی بیاور ، ضمناً پارچه ای ابریشمی شطیطه را كه در بسته بندی ان دو بردار بلخی گذاشته ای به من بده .
محمدبن علی گفت : از گفتار امام عقل از سرم پرید ، هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابل حضرت گذاشتم ، یك درهم شطیطه و پارچه او را برداشت به من فرمود :
« ان الله لایستحیی من الحق » از حق شرم ندارد .
حضرت فرمود : سلام مرا به شطیطه برسان و این كیسه پول را به او بده ، چهل درهم بود ، پارچه ای هم از كفن خود به او هدیه می كنم كه از پنبه روستا صیدا قریه و روستای فاطمه زهرا علیه السلام است و به دست خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام بافته شده ، به او بگو پس از وارد شدن تو به نیشابور ، نوزده روز زنده است كه شانزده درهم را خرج می كند و بقیه كه 24 درهم است نگه می دارد ، برای مخارج ضروری و كمك مستمندان ، حضرت فرمود : خودم بر او نماز خواهم خواند وقتی مرا دیدی پنهان كن « به كسی چیزی مگو » زیرا به صلاح تو است ، بقیه پول ها و اموالی كه آورده ای به صاحبان آن برگردان ، در ضمن مهر این نامه ها را بازكن ببین قبل از اینكه پیش من بیائی جواب داده ام یا نه .
به پاكت ها نگاه كردم دیدم سالم است .
یك كاغذ از میان آنها برداشتم گشودم دیدم نوشته است امام علیه السلام چه می فرماید درباره مردی كه نذر كرده هر غلام و كنیزی كه از قدیم دارد آزاد كند ، آن مرد بنده های زیادی دارد كه جواب با خط امام چنین بود : هر بنده ای كه بیش از شش ماه مالك آن بوده باید آزاد كند ، دلیل بر درستی این جواب آیه قرآنی است كه خداوند می فرماید : « والقمر قدرناه ; 1» و تازه غیر قدیمی كسی است كه شش ماه كمتر باشد ، مهر دوم را باز كردم نوشته بود امام علیه السلام چه می فرماید درباره كسی كه قسم خورده مال زیادی را انفاق كند ، چقدر باید بدهد ؟
جواب در زیر آن به خط امام علیه السلام كه اگر گوسفند دار است باید 84 گوسفند صدقه بدهد ، اگر شتر دار است همانطور 84 شتر می دهد اگر پول نقره دارد 84 درهم نقره می دهد ، دلیل بر این مطلب آیه قرآن است كه می فرماید : لقد نصركم الله فی مواطن كثیره 2 مواردی كه خداوند پیامبر علیه السلام را یاری نموده قبل از نزول این آیه شمردم 84 مورد بود .
مهر سوم را برداشتم نوشته بود : امام چه می فرماید درباره شخصی كه قبر مرده ای را شكافته و سرمرده را جدا نموده و كفنش را دزدیده با خط امام جواب نوشته شده بود ، باید دست سارق را قطع كرد و به واسطه دزدیدن كفن از محلی كه مخفی و پنهان بوده و باید صد دینار بدهد ، چون سر مرده را جدا كرده ، زیرا او را چون جنین در رحم مادر می دانیم قبل از اینكه روح در آن دمیده شود ، در نطفه بیست دینار قرار داده ایم تا آخر مسئله ؟ . وقتی به خراسان رسید انهایی كه اموالشان را برگردانده همه فطحی مذهب شده اند ،
فقط شطیطه پایدار مانده ، سلام امام را رساند و پولها و پارچه و كفن را داد ، همان 19 روز كه فرموده بود زنده ماند ، وقتی شطیطه مرد ، امام علیه السلام كه سوار شتری بود از راه رسید ، از كار تجهیز و نماز شطیطه كه فارغ شد ، سوار شتر شده راه بیابان را گرفت ، به محمد بن علی فرمود : به دوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و سایر امامان در هر زمان لازم است كه بر جنازه شما حاضر شوند ، در هر جا كه باشید از خدا بپرهیزید و قدر خویش را بدانید 1
« حضرت میان آتش نشستند »
وقتی امام صادق علیه السلام به شهادت رسید طبق وصیت او ، امام موسی بن جعفر علیه السلام به امامت رسید .
ولی فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام عبدالله نیز ادعای امامت كرد ، روزی امام كاظم علیه السلام دستور دادند مقداری هیزم در حیاط خانه اش روی هم انباشتند ، عبدالله را به خانه اش دعوت كرد ، عبدالله نیز آنجا حاضر بودند .
حضرت دستور دادند ان هیزم ها را روشن كردند و كسی را از اعلت آن مطلع نكردند ، وقتی كه هیزم ها خوب قرمز شد حضرت برخواستند و با لباس خود درون آتش نشستند و شروع به سخن گفتن با مردم نمودند . ساعتی گذشت و حضرت برخواستند و لباس خود را تكان دادند و به مجلس بازگشتند و به برادرش عبدالله فرمودند :
اگر گمان می كنی كه بعد از فوت پدرت تو امام هستی برخیز و در میان آتش بنشین !
عبدالله در حالیكه رنگ صورتش تغییر كرده بود برخواست و از خانه امام هفتم علیه السلام خارج شد . 1
« امام هشتم ( ع ) امانتها را گرفتند »
شخصی به نام مسافر گفت : وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را خواستند ببرند به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دستور داد هر شب تا زنده است هر شب در خانه اش بخوابد تا وقتی كه خبری به او برسد .
مسافر گفت : ما هر شب برای حضرت رضا علیه السلام در دهلیز خانه رختخواب می انداختیم پس از نماز عشا حضرت در آنجا می خوابید این وضع تا چهار سال ادامه داشت یك شب حضرت دیر آمدند ، ما رختخواب انداختیم ولی حضرت نیامدند زن و بچه حضرت متوحـّش و ناراحت شدن ، فردا صبح حضرت به داخل خانه شدند و نزد ام احمد رفتند و فرمودند : آنچه پدرم به امانت در اختیار شما گذاشته به من بده ، ام احمد ناله ای زد و با دست به صورت خود زد و گریبان چاك زد و گفت به خدا آقایم از دنیا رفت .
امام علیه السلام به او فرمودند : در این مورد حرف نزن و اظهار ناراحتی نكن تا خبر رسمی به فرماندار برسد ، زنبیلی كه محتوی امانتها بود با دو هزار یا چهار هزار دینار در اختیار امام رضا علیه السلام گذاشت .
امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ام احمد را خیلی گرامی می داشت ، ام احمد گفت : در یك خلوت و تنهایی امام هفتم علیه السلام به من فرمود : این امانتها را به تو می سپارم به هیچ كس چیزی مگو تا من از دنیا روم پس از مردنم هر كدام از فرزندانم آنها را از تو خواست به او بده ، بدان كه من از دنیا رفته ام ، به خدا قسم اكنون علامتی كه به من فرموده بود به وقوع پیوسته .
حضرت تمام امانتها را از ام احمد گرفتند و دستور دادند همه از گریه و عزاداری خودداری كنند تا خبر رسمی برسد ، چند روز بیشتر نگذشته بود نامه ای رسید كه حاكی از شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود وقتی تاریخ را دقـّت كردیم و حساب روزهای گذشته را نمودیم دیدیم در همان شبی كه حضرت رضا علیه السلام برای خوابیدن نیامدند و فردا صبح امانتها را گرفتند از دنیا گرفتند از دنیا گرفتند از دنیا رفته بودند .
به این ترتیب از ماجرای فوق به دست می آید كه امام هشتم علیه السلام با طی الارض از مدینه به بغداد رفته و در بالین امام كاظم علیه السلام هنگام شهادت « یا در كنار جنازه آن حضرت » به طور ناشناس حاضر شده و در غسل دادن و كفن كردن و نماز و دفن جنازه پدر حاضر بودند و سپس بی درنگ به مدینه بازگشتند . 1
بس كه تاریك است این زندان محنت بار من
هیچ فرقی نیست بین روز و شام تار من
شمع سان می سوزم و آن را گواهی می دهد
قطره اشكی كه ریزد چشم گوهر بار من
دست و پایم بسته در زنجیر و خصمی سنگدل
گشته مأمور از پی آزار قلب زار من
روزها را روزه می گیرم ولی جای غذا
خصم دون با تازیانه می دهد افطار من
مادرم زهرا اگر سیلی نمی خورد از عدو
نیلی ازسیلی نمی شد این چنین رخسار من
هر چه می گویم كه من فرزند زهرایم مزن
سبیشتر می كوشد آن جانی پی آزار من
« ژولیده »
« معصوم یازدهم ، امام نهم ، حضرت جواد علیه السلام »
نام : محمد علیه السلام
القاب معروف : جواد ، تقی علیه السلام
كُنیه : ابوجعفر علیه السلام
پدر و مادر : حضرت رضا علیه السلام ، خیزران علیه السلام
وقت و محلّ تولد : 10 رجب سال 195 در مدینه
وقت و محل شهادت : آخر ذی قعده سال 220 ه ق در سن 25 سالگی بر اثر زهری كه به دستور معتصم عباسی ، توسط ام الفضل همسر آن حضرت ط دختر مأمون » به او رسید در بغداد به شهادت رسیدند .
مرقد : شهر كاظمین ، نزدیك بغداد
دوران زندگی : در دو بخش
1- هفت سال قبل از امامت
2- دوران امامت « 17 سال » مصادف با حكومت دو طاغوت ، مأمون و معتصم « هفتمین و هشتمین خلیفه عباسی » آن حضرت در سن 7 سالگی به امامت رسید و در سن 25 سالگی شهید شدند . بنابراین حضرت در طفولیت امام شدند و جوانترین امام است كه شهید گردید .
« معجزه امام جواد علیه السلام »
علی بن خالد گفت موقع ورود به سامراء شنیدم كسی ادعای پیغمبری كرده و در زندان به سر می برد ، با خود گفتم برای ملاقات با این شخص آماده شوم تا وی را بشناسم .
تا به دیدن وی رفتم ، او را انسانی كامل یافتم با وی گفتم مگر نمی دانی كه خاتم پیامبران محمدبن عبدالله علیه السلام است و دیگر پیامبری نخواهد آمد ، پس چطور ادعای نبوت كردی .
او گفت : من هیچ وقت چنین ادعائی نكردم ، داستانی دارم و شروع كرد به نقل آن داستان و گفت : زمانی در یكی از مساجد « شام » مشغول نماز بودم ، آقائی را مشاهده كردم به من فرمود حركت كن ، چند قدم با آن آقا راه رفتم ، خود را در مسجد كوفه دیدم ، نماز خواندیم باز با طی چند قدمی رفتیم خود را در مسجدالحرام دیدم .
سپس اعمال به جا آوردیم و چند قدمی راه رفتیم خود را در محلّی كه قبلاً در شام بودم دیدم و آنگاه آن آقا از نظرم ناپدید شد تا یك سال من به فكر آن مسافرت بودم تا سال دیگر در همان محل مشغول نماز بودم ، همان آقای سال قبل را مشاهده كردم و همان مسافرت تجدید شد باز به كوفه و مدینه و مكه و باز به شام برگشتیم تا آن آقا در شام خواست از من جدا شود ، دامنش گرفتم و عرض كردم : آقا شما را به آن پروردگاری كه این قدرت و توانایی را به شما داده است خودتان را معرفی كنید .
فرمود : من محمدبن علی موسی بن جعفر علیه السلام هستم ، آنگاه از نظرم محو و ناپدید شد .
من داستان مسافرتهایم را برای كسی نقل كردم ، زمانی گذشت این خبر در شهر پیچید و به گوش محمدبن عبدالملك رسید كه وی وزیر معتصم عباسی بود ، دستور داد مرا دست و پا بسته به زندان آوردند و مرا متـّهمم كردند كه ادعای پیامبری نمودم .
علی بن خالد گوید : به وی گفتم هر گاه میل داشته باشی داستانت را برای محمدبن عبدالملك بنویسم تا از حالت مطّلع شود و از زندان رهایت سازد وی قبول كرد ، از او جدا شدم و از زندان خارج شدم ، نامه ای برای وزیر نوشتم و شرح او را در آن نامه قید كردم ، بعد از ساعتی جواب آمد كه وزیر نوشته بود به آن مرد بگو همان كسی كه در یك شب تو را از شام به كوفه و مدینه و مكه و باز به شام برگردانیده تو را از زندان بیرون آورد .
با دیدن این نامه متأثر شدم ، صبح به زندان آمدم تا او را از جواب نامه آگاه كنم و تسلی خاطرش را فراهم كنم ، امـّا درب زندان مأمورین خلیفه را پریشان دیدم ، علت را پرسیدم گفتند : نمی دانیم این زندانی كه ادعای نبوت كرده بود چه شد درهای زندان بسته و پاسبان پشت در زندان ایستاده اند امـّا وی در زندان پیدایش نیست آیا به آسمان رفته یا در زمین فرو رفته .
گفتم : من نمی دانم كجا است بلكه نهم شیعیان او را از زندان آزاد و به اهل بیتش رسانده است . 1
« مسائل مْحیـّر العقول امام جواد علیه السلام »
مأمون حضرت جواد علیه السلام را طلبید و بسیار به او احترام گذاشت و دخترش ام الفضل را به ازدواج او در آورد ، بنی عباس اعتراض شدید كردند كه مأمون دخترش را به نوجوانی داده است كه هنوز كسب علم و فضل نكرده است ، برای انكه مأمون ، معترضین را قانع كند ، مجلسی تشكیل داد و علمای بزرگ را به آن مجلس دعوت كرد ، كه یكی از آنها « یحیی بن اكثم » قاضی بغداد اعلم علمای عصر بود ، امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس جای دادند و مأمون نیز در كنار آن حضرت نشست .
در ان مجلس در حضور معترضین و اشراف ، یحیی بن اكثم پس از اجازه ، به امام جواد علیه السلام رو كرد و گفت : « در حق كسی كه در احرام حج بود و حیوانی صید و شكار كرد و آن را كشت چه می فرمائید ؟ »
امام جواد علیه السلام فرمود : این مسئله دارای شاخه های بسیار است :
1- آیا آن مْحرم در حرم « مكه و اطارافش تا چهار فرسخ » بود یا در بیرون حرم ؟
2- آیا او آگاه به مسئله بود یا ناآگاه ؟
3- آیا او عمداً آن صید را كشت یا از روی خطا ؟
4- آیا آن مْحرم ، آزاد بود یا برده ؟
5- آیا او صغیر بود یا كبیر ؟
6- آیا این بار ، نخستین بار او به صید و قتل بود یا قبلاً نیز صید كرده بود ؟
7- آیا آن صید از پرندگان بود یا غیر پرندگان ؟
8- آیا ان حیوان صید شده كوچك بود یا بزرگ ؟
9- آیا او به كار خود اصرار داشت یا اظهار پشیمانی می كرد ؟
10- آیا او در شب صید كرد یا روز ؟
11- آیا او در احرام حج بود یا در احرام عْمره ؟
یحیی با شنیدن این مسائل ، متحیـّر ماند و هوش از سرش رفت و درماندگی از چهره اش پدیدار گشت ، و زبانش لكنت پیدا كرد و عظمت كمال و مقام علمی امام بر حاضران معلوم شد .
پاسخ سؤالات یازده گانه فوق را از آن حضرت خواستند ، ان بزرگوار به یك یك آن مسائل ، با بیان شیوا ، پاسخ داد .
مأمون فریاد زد : احسُنتَ ، احسُنتَ .
سپس از امام جواد علیه السلام خواستند : او نیز از « یحیی بن اكثم » مسئله ای بپرسد . حضرت به یحیی رو كرد و فرمود : به من خبر بده از مردی كه :
1- اول روز به زنی نگاه كند ، حرام باشد .
2- پس از ساعاتی ، نگاه به ان زن برای او روا باشد .
3- و هنگام ظهر نگام به آن زن برای او حرام باشد .
4- و هنگام عصر جایز باشد .
5- و هنگام غروب حرام باشد .
6- آخر شب ، جایز باشد .
7- نصف شب حرام باشد .
8- هنگام طلوع فجر جایز باشد .
بگو بدانم این مسئله چگونه است ؟
یحیی گفت : سوگند به خدا پاسخ این مسائل و وجوه آن را نمی دانم .
امام جواد علیه السلام فرمود : این زن ، كنیز شخص بود ، مردی به او در اول روز نگاه كرد كه نگاه او حرام بود .
پس از ساعاتی آن كنیز را از صاحبش خرید ، نگاه ان مرد به آن زن جایز شد ، هنگام ظهر آن كنیز را آزاد كرد ، نگاه او به آن زن حرام گردید ، هنگام عصر با او ازدواج كرد ، نگاه به او جایز شد .
دروقت غروب آن مرد به آن زن ظهار 1كرد و نگاه آن مرد به آن زن حرام گردید ، و در آخر شب كفاره ظهار را داد و نگاه به او جایز شد ، نصف شب او را طلاق داد ، نگاه مرد به او حرام گردید ، صبح به آن زن رجوع كرد ، نگاه به آن زن جایز گردید !!
همه حاضران از بیان شیوا و دل نشین امام جواد علیه السلام حیران شدند ، و به عظمت مقام علمی او اعتراف نمودند .2
« حضرت ام الفضل را نفرین كردند »
مأمون در هفده رجب سال 218 ه ق از دنیا رفت ، برادرش معتصم به جای او بر مسند خلافت نشست ، نام معتصم محمد و به قولی ابراهیم بود ، معتصم كه همانند سایر طاغوتها می خواست همه مردم دربست همچون برده او باشند و شخص دیگری دارای شخصیت و پیرو نباشد ، تصمیم گرفت امام جواد علیه السلام را كه در مدینه دارای شخصیت و مقام بود ، به بغداد احضار كند ، سرانجام روز 28 محرم سال 220 ه ق اما جواد با همسرش به بغداد آمدند .
در این ایـّام ام الفضل همسر امام جواد علیه السلام با برادرش جعفربن مأمون و عمویش معتصم ، همدست شدند و توطئه قتل امام جواد علیه السلام را طرح كردند ، و چنین تصمیم گرفته شد كه ام الفضل آن حضرت را با زهر مسموم كند .
معتصم و جعفر ، برای اینكه مبادا خلافت از بنی عباس به علویین منتقل گردد .
به امالفضل تلقین كردند ، به او گفتند : تو دختر و برادر زاده خلیفه هستی و احترامت بر همه كس لازم است ، ولی محمد بن علی « امام جواد علیه السلام » مادر امام هادی علیه السلام را بر تو مقدم می دارد .
همین امور باعث شد كه ام الفضل تهییج شد و تصمیم گرفت شوهرش را مسموم نماید .
معتصم و جعفر سمـّی را در انگور تزریق كردند و برای ام الفضل فرستادند ام الفضل نیز آن را در میان كاسه ای گذاشت و جلو همسر جوانش امام جواد علیه السلام نهاد و از آن انگور خورد ، طولی نكشید كه آن حضرت آثار سم را در جگر خود احساس نمود و كم كم درد شدید بر او عارض گردید و موجب رنج و ناراحتی سخت امام جواد علیه السلام شد .
در همان حال ام الفضل پشیمان شده و گریه می كرد ، حضرت به او فرمود : چرا گریه می كنی ؟ اكنون كه مرا كشتی گریه تو سودی ندارد ، این را بدان كه به خاطر این خیانتی كه كردی به چنان دردی مبتلا گردی كه جبران پذیر نباشد بر اثر نفرین آن حضرت ، در مخفی ترین اعضای ام الفضل دردی پدیدار گردید كه همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف كرد ولی سودی نبخشید و با نكبت بارترین شكل به هلاكت رسید ، و برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بی جانش را از چاه بیرون آوردند . 1
نـخل جـوان كســی نـزده آتـش جـفـــــا
برجان من تو آتش سوزان فكنده ای
من همچون شمع به آتش سوزان برابرم
تو بـا نشـاط در بـر مـن آرمـیـده ای
لبخـنـد مـی زنـی تـو بـرویـم دم وفـات
آخر مگر زمن چه بدی ها تو دیده ای
یك جرعه آب بر لب عطشان من برسا
ن
پژمرده از چمن تو گـلی را نچـیـده ای
زهـرم دهـی و مـنع نمـائی زجـرعه آب
بـالله تـن جـامـه صـبـرم دریـــده ای
از بـعد مـن تو خیر نبینی در این جهان
بـا دسـت خـویش عمـرت بـریــسده ای
تربیت در نهج البلاغه
مسأله تربیت
مباحث تربیتی یكی از بنیادیترین مباحث علوم انسانی و از ارزنده ترین مباحث اجتماعی ـ سیاسی است كه بیشتر رشته های علمی ارتباط تنگاتنگ دارد و در اخلاق و سازندگی ، خودسازی و جامعه سازی ، گاهی به عنوان پایه های اساسی و زمانی به عنوان نتیجه و ره آورد مباحث ارزشمند انسانی ، مورد ارزیابی قرار می گیرد .
بدیهی است كه سعادت فرد در جامعه ، تكامل و ترقی انسانها و خانواده ها ، پیشرفت جوامع بشری ، سلامت جسم و جان بشر تشنه آزادی ، همه و همه به مسأله تربیت مربوط می شود .
اگر انسانها ، مباحث تربیتی را به درستی بشناسند و هدفداری آن را بدانند و با روشهای صحیح تربیت آشنایی پیدا كنند ، سپس خود و خانواده و جامعه خود را تربیت كنند ، اصلاح نمایند ، به سوی خوبیها و ارزشهای اخلاقی سوق دهند ، همواره به سوی تكامل و ترقی و استقلال در حركتن و عقب ماندگی و شكست ذلّت و خواری و مفاسد اخلاقی و اجتماعی دامنگیرشان نخواهد شد كه از نظر قرآن كریم و نهج البلاغه ، هدف اساسی همه انبیاء و پیامبران الهی ، تحقّق این آرمان ارزنده است .
و می دانیم كه مكتب اسلام كاملترین مكتب تربیتی است كه دستورات و قواعد و روشهای تربیتی آن از چشمه سار همیشه جاری وحی الهی گرفته شده و با رهنمودهای مداوم امامان معصوم ( ع ) در تئوری و عمل ، لباس حقیقت پوشیده است . همه شرق شناسان و مورخان غربی و شرقی اعتراف دارند كه رسول گرامی اسلام ( ص ) و امامان ( ع ) از آن عرب عقب مانده جاهلی ، دانشمندان و پرهیزگاران و نام آوران بی نظیر ساخته اند و انقلاب فكری ، علمی ، سیاسی
، اخلاقی ، نظامی و بهداشتی شگفتی آوری را با دست همان مردم عقب مانده تحقق بخشیدند كه همه متفكران گذشته و حال را در تعج و حیرت فرو بردند كه راستی دلها و مغزهای خفته عرب جاهلی چگونه بیدار شد ؟ با كدام روش تربیتی رسول خدا ( ص ) بارور گشت و دست به انقلاب علمی زد ؟
و می دانیم كه نهج البلاغه بهترین و گویاترین زبان قرآن و تبیین كننده مباحث تربیتی اسلامی است ; پس باید گوش جان به كلمات حضرت مولی الموحدین ( ع ) بسپاریم و در این سیر كوتاه ، مباحث تربیتی نهج البلاغه را به درستی مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهیم نا ره توشه ارزشمندی برای خودساتزی و بارپروری جامعه مان باشد .
از نهج البلاغه می پرسیم :
آیا تربیت ممكن است ؟ آیا موانع تربیت را می شود از میان برداشت ؟ روشهای تربیتی كدامند ؟ چگونه باید فرد و جامعه را تربیت كرد ؟
1 ـ امكان تربیت
از دیدگاه نهج البالغه ، تربیت ممكن و روشهای تربیتی مشخص و روشن است و بهترین روشهای مقابله با موانع و آفات تربیت نیز درست مورد ارزیابی قرار گرفته است .
1- قال علی علیه السلام : « فنفسك نفسك فقد بین الله لك سبیلك و حیث تناهت بك امورك . » 1
( زنهار ! زنهار ! در تربیت و سازندگی خویشتن تلاش كن ; زیرا خداوند راهی را كه باید بروی ، برایت روشن ساخته است و آینده رفتن تو را مشخص و تبیین فرموده است . )
و سپس امیدواری می دهد كه اگر از راه روشن الهی بروید و در تربیت خود و دیگران بكوشید ، حتماً پیروز شده و به سرچشمه سعادت خواهید رسید .
2- قال علی علیه السلام :« ایها الناس من سلك الطریق الواضح ورد الماء و من خالف وقع فی التیه.»2
« ای مردم ! آن كس كه از راه آشكار و جاده حق ره سپارد ، به آب می رسد و كسی كه مخالفت كند ، در حیرت و سرگردانی قرار خواهد گرفت . »
و آن گاه به ضرورت تربیت و خودسازی اشاره می كنند كه :
3- قال علی علیه السلام : ط ایها الناس تولوا من انفسكم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها . » 1
( ای مردم ! خودتان عهده دار تربیت نفس خویش باشید و نفس را از كشیده شدن به طرف هوسها و عادات ناروا باز دارید . )
2ـ تربیت پذیری انسان
تربیت یكی از مهمترین واقعیتهای نظام هستی است كه در همه چیز قابل پیاده شدن و ثمره دادن می باشد . نه تنها انسان را می شود تربیت كرد و در خودسازی و جامعه سازی موفق شد ، بلكه حیوانات ونباتات را نیز می شود تحت تربیت گذاشت و با روشهای تربیتی به سوی برخی از ارزشها سوق داد .
گرچه موجودات زنده همه تربیت پذیرند ، امـّا تربیت پذیری انسان از ویژگیهای خاصی برخوردار است . انسان با برخورداری از عقل و تدبیر و عواطف انسانی ، تربیت پذیرتر از دیگر موجودات نظام آفرینش می باشد . در این مورد امام ( ع ) می فرمایند :
4- قال علی علیه السلا م : « و لا تكونن ممن لاتنفعه العظه الا اذا بالغت فی ایلامه فان العاقل یتعظ بالآداب و البهائم لاتتعظ الا بالضرب . » 1
« از كسانی مباش كه پند و اندرز به آنها سودی نمی بخشد ، مگر آنكه سخت در توبیخ آنها مبالغه شود ; زیرا انسانهای عاقل با اندرز و آداب پند می پذیرند ; امـّا چهارپایان با زدن . »
با توجه به پندآموزی و تربیت پذیری انسان ، امام علی ( ع ) سفارش می كند كه در تربیت كودك ، در تربیت نفس و در تربیت افراد جامعه باید شتاب نمود و تربیت را بر هر كار دیگری مقدم داشت ; زیرا ممكن است آداب و روشهای زشت و ناروا دلهای پاك را آلوده سازد و تربیت و سازندگی را ناممك . ایشان به فرزندش امام مجتبی (ع) می نویسند :
5- قال علی علیه السلام : « لتستقبل بجد رایك من الآمر ما قد كفاك أهل التجارب بغیته وتجربته . » 2
( من در تعلیم و تربیت تو ، پیش از آنكه قلبت سخت شود و عقل و فكرت به امور دیگری مشغول گردد ، مبادرت ورزیدم تا با تصمیم جدی به استقبال كارهایی بشتابی كه اندیشمندان و اهل تجربه زحمت آزمون آن را كشیده اند . )
3 ـ ارزش تربیت
پس از آنكه دانستیم تربیت ممكن است و انسان تربیت پذیر ، و در امور تربیتی باید عجله و شتاب داشت ، به ارزشهای تربیت و خودسازی توجـّه كنیم :
6- قال علی علیه السلام : « العلم وراثه كریمه و الااداب حلل مجدده . » 1
( علم میراث گرانبهایی است و تربیت و آداب ارزشمند اخلاقی ، لباس فاخر و زینتی است . )
امام ( ع) جلوه ارزشمند دیگری ازتربیت را این گونه مطرح می فرمایند كه :
7- قال علی علیه السلام : « لاغنی كالعقل و لا فقر كالجهل و لامیراث كالادب . » 2
( هیچ ثروتی چون عقل نیست و هیچ فقریچون جهل نمی باشد و هیچ میراثی چون ادب و تربیت وجود ندارد . )
4 ـ هدفداری تربیت
امكان تربیت و ضرورت خودسازی و بازپروری جامعه را بسیاری از مكتبها پذیرفته اند و مباحث پیرامون آن را قبول كرده اند ، و با اسلام و دیگر مكاتب تربیتی الهی اعلام هماهنگی می كنند . آنچه كه اسلام را در برابر دیگر مكاتب تربیتی ممتاز جلوه می دهد ، هدفداری انسان و هدفداری تربیت است .
صاحبنظران ، اصول كلی تربیت رابرای زندگی انسان و تداوم حیات اجتماعی باور دارند ، اما می پرسند چرا خود را تربیت كنیم ؟
چرا مشكلات و رنج فراوان خودسازی را هموار سازیم ؟
چرا برای تربیت شدن و تربیت كردن از لذتها و خوشیها بگذریم ؟
و برای چه و كدام اهداف تكاملی به تربیت و سازندگی روی بیاوریم ؟
بدیهی است تا مبانی اعتقادی قرآن و نهج البلاغه را نپذیریم و هدفداری انسان و حركت تكاملی بشر به سوی قیامت و بهشت جاویدان را باور نكنیم ، تربیت و مقررات و احكام تربیتی بدون پشتوانه اخلاقی و اجرایی است . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند :
8- قال علی علیه السلام : « و اعلموا عبادالله انه لم یخلقكم عبثا و لم یرسلكم هملاً ;
اوصیكم عبادالله بتقوی الله فانها الزمام و القوام . » 1
( ای بندگان خدا آگاه باشید ! خداوند شما را بی هدف و بیهوده نیافرید و سرگردان و بدون سرپرست نگذاشت ;
ای بندگان خدا ! شما را به تقوی و خویشتن داری سفارش می كنم كه زمام عبادتها و قوام زندگی سعادتمندانه به تقوی بستگی دارد . »
و آن گاه به رفاه زدگان شكم باره هدف گم كرده می تازد و می فرماید :
9- قال علی علیه السلام: « فما خلقت لیشغلنی اكل الطیبات كالبهیمه المربوطه همها علفها . » 1
( آیا عبث و بیهوده آفریده شده ام ، همانند حیوان پرواری كه تمام همـّت او علف و چریدن و خوردن است ؟ )
سپس هدف تكاملی را مطرح می فرماید :
10- قال علی علیه السلام : « لیس لانفسكم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها . » 2
( بدانید كه جان شما بهایی جز بهشت ندارد ; پس خود و زحمتها و تلاشهای خود را به كمتر از آن نفروشید . )
و برای تحمل مشكلات تربیت و خودسازی تذكر می دهد كه :
11- قال علی علیه السلام : « فمن اشتاق الی الجنه سلاعن الشهوات و من اشفق من النار اجتنب المحرمات . » 3
( كسی كه به سوی حیات جاویدان در حركت است و اشتیاق بهشت دارد ، از شهوات و تمایلات سركش پرهیز می كند و آن كس كه از آتش جهنم بیمناك است ، از محرمات و بدیها دوری می كند . )
و در كلام نورانی دیگری ، سعادت و كمال و موفـّقیـّت دنیا و آخرت را هدف ارزشمند تربیت معرفی می فرماید :
12- قال علی علیه السلام : « ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعهما تعالی لاقوام . » 1
( ثروت و اموال و فرزندان ، بهره و كشت این جهانند و عمل صالح و نیك ، زراعت و بهره آخرت ، و گاهی خداوند این هر دو را به افراد می بخشد . )
وقتی هدف ارزشمند خلقت انسان ، سعادت دنیا و اخرت شد ، پس كوتاهی و سستی به هر كدام از آن دو نارواست كه امام به فرزندش امام مجتبی ( علیه السلام ) می فرماید :
13- قال علی علیه السلام : « فأصلح مثواك و لاتبع آخرتك بدنیاك . » 2
« زندگی جاویدان بهشتی و منزلگاه آینده خود را اصلاح كن و آخرت را به دنیای زودگذر مفروش . »
5 ـ شناخت عوامل تربیت
پس از آشنایی با مباحث مقدماتی تربیت ، باید عوامل تربیتی را شناخت و انها را تقویت كرد و به سوی آنها جذب شد كه نقش تعیین كننده در تربیت و سازنگی فرد و جامعه دارند . در این قسمت از بحث به برخی از آنها اشاره می شود :
الف ـ پدر و مادر
آموزشگاه آغازین هر فردی خانه و خانواده می باشد . زندگی خانوادگی نقش مهمی در خودسازی و بازسازی دلها دارد . پدر و مادر و دیگر افراد خانواده می توانند مربـّی لایق و موفـّق فرزندان باشند و یا عامل اساسی انحراف و آلودگیهای كودكان . در این مورد امام ( ع ) می فرمایند :
14- قال علی علیه السلام : و حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه و یعلمه القرآن . » 1
( و حق فرزند بر پدر آن است كه برای كودك نام نیك انتخاب كند و او را خوب تربیت نماید و قرآن تعلیمش دهد . »
و سپس به تأثیر روابط اجتماعی پدران و فرزندان اشاره می فرمایند :
15- قال علی علیه السلام : « موده الآباء قرابه بین الابناء . » 2
( دوستی میان پدران سبب خویشاوندی میان فرزندان است . )
گرچه در دومورد یاد شده ، نام پدر و پدران مطرح شد ; امـّا مسؤولیت فوق الذكر شامل مادران نیز می شود .
ب ـ خانواده
خانواده یكی از عوامل تربیتی است . فرزندان و كودكان از اعضاء خانواده الگو می گیرند و رنگ می پذیرند . از این رو امام ( ع ) سفارش می كند كه با خانوده های خوب و صالح روابط دوستانه برقرار كنید .
16- قال علی علیه السلام : ط ثمم الصق بذوی المروءات و الاحساب و اهل البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه . » 1
( روابط خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندانهای صالح و خوش سابقه برقرار ساز . )
آن گاه خانواده نمونه را معرفی می كند :
17- قال علی علیه السلام : « و عندنا اهل البیت ابواب الحكم و ضیاء الامر . » 2
( درهای دانش و روشنایی امور نزد ما ( اهل بیت ) خانواده رسول خدا ( ص ) است .
ج ـ استاد و آموزگار
امام ( ع ) با توجه به نقش ارزنده آموزگار و دانشمندان علوم ضروری و تأثیر چشمگیر جلسات علمی به مالك اشتر می فرمایند :
18- قال علی علیه السلام : « و اكثر مدارسه العماء و مناقشه الحكماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادك . » 1
( در جلسات درس دانشمندان و استادان ، زیاد به گفتگو بنشین و با حكما و اندیشمندان ، بسیار به بحث و بررسی بپرداز كه وضع كشورت را اصلاح می كند . )
و راجع به نقش استاد در تربیت انسان ، به آموزگار خود ـ رسول خدا ( ص ) ـ می پردازد و اهمیت و ارزش آموزشهای پیامبر گرامی اسلام را چنین بیان می دارد :
19- قال علی علیه السلام : « و لقد كنت اتبعه اتباع الفصیل اثرامه یرفع لی فی كل یوم من اخلافه علما و یأمرنی و بالإفتداء به . » 2
( من هم چون سایه ای به دنبال آموزگارم رسول خدا حركت می كردم و آن بزرگ پیامبر ، هر روز نكته تازه ای از اخلاق نیك را برایم آشكار می ساخت و به من فرمان می داد كه به او اقتدا نمایم . )
دـ جامعه و محیط زندگی
یكی دیگر از عوامل تربیت ، جامعه و محیط زندگی انسان است ; از این رو در انتخاب مكان زندگی و محیط اجتماعی باید دقت لازم را بعمل اورد . امام برای انتخاب جامعه خود می فرماید :
20- قال علی علیه السلام : « واسكن الامصار العظام فانها جماع المسلمین واحذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان علی طاعه الله . » 1
( در شهرهای بزرگی كه مركز اجتماع مسلمانان است ، مسكن گزین و از محیط و جوامعی كه اهل غفلت و ستمكاری در آنجا هستند و یاران مطیع خدا كمتر در آن نواحی یافت می شوند ، بپرهیز . )
چرا نماز بخوانیم ؟
انس فطری انسان با پرستش
تاریخ آفرینش ، گونه های گوناگونی از عبادت و پرستش انتخابی انسانها را در خود ثبت نموده است . موجودات و اشیاء گوناگون مورد پرستش قرار گرفته اند : چوب ، سنگ ، خورشید ، ماه ، آب ، اتش و حیوانات گوناگون به عنوان معبود و مسجود ملتهای مختلف بوده شاه پرستی ، شهوت پرستی به اشكال زشت ، نام پرستی ، هواپزستی و وطن پرستی ، از مسیرهای منحرف پرستشگری است كه هریك در همه دوره ها طرفدارانی داشته اند .
مجموع اینها از وجود یك نیاز به پرستشگری در انسان خبر كه عدم تامین آن ، روح را مواجه با خلاء می سازد . استاد آیه الله مطهری ( ره ) در این باره می فرماید :
« یكی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یكی از اصیل ترین ابعاد وجود انسانها حس نیایش و پرستش است . مطالعه آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان هرجا كه بشر وجود داشته است نیایش و پرستش هم وجود داشته است چیزی كه هست . شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است . از نظر شكل از رقصها و حركات دسته جمعی موزون هراه با یك سلسه اذكار و اوراد گرفته تا عالی ترین خضوع عا و خشوع ها و راقی ترین اذكار و ستایش واز نظر معبود ، از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیوم ازلی ابدی منزه از زمان و مكان .
پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتكار نكردند بلكه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی را باید پرستش به آن شكل صورت گیرد . به شر آموختند و دیگر اینكه از پرستش غیر ذات یگانه ( شرك ) جلوگیری بعمل آوردند .
سپس می افزاید :
« از نظر برخی از دانشمندان ( مانند ماكس مولر ) بشر ابتداء موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را می پرستیده است . پرستش بت یا ماه یا ستاره یا انسان از نوع انحراف هائی است كه بعداً رخ داده است یعنی بشر چنین نبوده است كه پرستش را از بت یا از انسان مخلوقی دیگر آغاز كرده است و تدریجاً با تكامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد . حس پرستش كه احیاناً به حس دینی تغبیر می شود در عموم افراد بشر وجود دارد . » ( 1 )
عمق و اصالت این گرایش را می توان از استواری و عظمت بناهایی كه در طول تاریخ برای پرستشگری بنیان گردیده دریافت . آنجا كه بشر اگر خود در خانه كلوخین زندگی می كرده ولی كلیساها ، كنیسه ها و مساجد و یا هر عمارت دینی را به بهترین وجه معمور می داشته است و سخت ترین جنگها را در حمایت از معبود و مسجود خود تحمل می نموده است .
اكنون ، انسان از خود می پرسد چه چیز را و چگونه پرستش كند ؟ طبعاً بررسی قابلیت پرستش موجوداتِ مختلف ، به عقل سپرده می شود . همانگونه كه حضرت ابراهیم علیه السلام به هنگام مواجهه با ماه پرستان ، با آنان اظهار همراهی نمود و چون ماه ناپدید شد آنرا عقلاً فاقد قابلیت خواند و سپس به خورشید روی آورد و بظاهر نسبت به آن ، اظهارِ علاقه نمود زیرا كه بزرگتر و درخشنده تر بود و وقتی خورشید غروب كرد عدم ثبات آنرا ، دلیلِ وجوبِ روی گردانی از آن قرار داد . ( 1 )
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0