مقاله هالیوود و مهدویت دارای 72 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله هالیوود و مهدویت کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله هالیوود و مهدویت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
هالیوود و مهدویت
فیلمسازان آمریكایی مهدویت را نشانه گرفتهاند!
گفت و گو با دكتر حسن بلخاری
اشاره:
دكتر حسن بلخاری، فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشكده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعی كه ایشان در زمینه فعالیتهای رسانههای غربی درخصوص مقابله اندیشه اسلامی و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان رسیدیم و سؤالاتی را درهمین زمینه مطرح كردیم.
با تشكر از اینكه وقت گرامیتان را دراختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال بفرمائید كه نقش و جایگاه سینما و رسانههای صوتی، تصویری در غرب و خصوصاً آمریكا چیست؟
به یك عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. «پُستمن» در كتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحاً برای انتقال معلومات ذكر میكند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ میكرد، دوره دوم دوره مكتوب بود و كتاب حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر میداند كه تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. البته تحلیل ایشان این است كه این تصویرها بهصورت خاص دارد ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلی كه پستمن ارائه میدهد تحلیل درستی است و این تقسیمبندی نسبت به سه دوره انتقال معلومات.
واقعیت قضیه این است كه ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگی میكنیم و عنوانی كه شما تحت عنوان دنیای anformatic ، information یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصارهاش تصویر است، یعنی از یك طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میكنیم كه این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، كارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است. البته فقط این نیست كه حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را میكنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین 78 تا 79% اطلاعات دریافتی روزانه را از چشممان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدی را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان نگاه كنید میبینید كه نیمكره راست مغز مربوط به علوم حضوری و شهودی بهصورت تصویر است.
طبق تحقیقاتی كه طی 10، 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی میكند یعنی در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روی شخصیت انسان میگذارد. مجموعه این قضایا كه من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان ذكر كردم معنایی را میسازد كه تصویر را كارآمدترین عامل نهتنها برای انتقال معلومات، بلكه تأثیرگذاری روی شخصیت و روان افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تكنولوژیكی خودش تفوق طلب است. یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم كه علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان كلامی كه «فرانسیس بیكن» در ابتدای رنسانس گفته كه «هدف نهایی علم قدرت است». در چنین فضایی غرب برای اعمال این قدرت و كسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میكند. هالیوود بهعنوان مركز فیلمسازی آمریكا، كه در سال 700 فیلم تولید میكند و سالانه 15، 16 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیك به 78% سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه میشوند.
شما كلمات را كه كنار هم قرار بدهید بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد كه ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزی عظیمی از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مسأله این است كه غرب به اهمیت، قدرت و تاكتیك تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده میكند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم، یعنی از این 600، 700 فیلمی كه در سال تولید میكند 30، 40 فیلم است كه در سطح جهان مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میكنند با اسكارهایی كه میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیتهای عامهای كه دارند در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگسازی میكنند. مانند جریانی كه «تایتانیك» با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد كرد. این نكات را بهصورت پراكنده دارم عرض میكنم چون درهر بُعدش یك معنای عظیمی وجود دارد، میخواهم با این دلایل نشان بدهم كه غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است. بههمین دلیل الان مهمترین كاری كه میكند این است كه مبانی نظری خودش را كه محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میكند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمه معنا به تصویر میدانم. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است كه تأثیری كه تصویر دارد هیچ كلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم كه هر تصویر معادل هزار كلمه است.
كار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر كردن احساسات و ادراك است. سخنورها ادراك را مخاطب قرار میدهند و فیلمهای بیمحتوا احساس را و فیلمهای هدفمند ادراك و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراك معناپذیری را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازی آن بیانگر این است كه غرب دارد از سینما حداكثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهای هم دارد.
با توجه به اهمیت مسأله فرهنگسازی كه فرمودید، نكتهای كه معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهای بهنام «مدینه فاضله» و یا «آرمانشهر» است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزی با این عنوان است. برای عرضه الگوی مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههای تصویری چه نقشی را ایفا میكنند؟
ما در دهه 90 دو اتفاق جدّی داشتیم در چارچوب همین آرمانشهری كه غربیها تعقیب میكنند: یكی كاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میكنیم و یكی هم نظریه پایان تاریخ فوكویاما. در نظریه پایان تاریخ فوكویاما میگوید: دموكراسی لیبرال آرزوی نهایی است كه با فروپاشی رقیب سرسخت لیبرالها كه كمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملاً پروسه تكاملی خودش را درحد نهاییاش طی میكند.
این دو مسأله بهنحوی از نیت سیاسی غرب در Globalization (جهانی شدن) و در ایجاد یك فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. میخواهم این نكته را خدمتتان عرض كنم كه رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی غرب محسوب میشوند چون اولاً تصویر یك زبان بینالمللی است. ما در زبان مشكل داریم. مثلاً یك آفریقایی اگر زبان انگلیسی نداند نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار كند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یكی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان مسجد و ماهواره كه بررسی كرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراكش بهعنوان یك كشور مسلمان، نتایجی كه گرفته بود وحشتناك بود، نسبت به آن مبانی ارزشی كه ما داریم.
میخواهم این نكته را خدمتتان عرض كنم كه غرب مدینه فاضلهای در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدّی خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسكی» و «روژه گارودی» هم بهعنوان یك مسلمان. ولی واقعیت قضیه این است كه آن كسانی كه دارند برنامهریزی میكنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میكنند كه این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهای تخصصی شاید روشنفكران جهان سومی را مجاب كند امّا غرب یكی از اهداف اصلیاش جلب افكار عمومی است. در فضایی كه دموكراسی اصل میشود رأی عمومی قدرتساز است بههمین دلیل شما باید روی رأی عمومی كار بكنید، روی جلب آراء عمومی باید كار كنید، لذا او هدف جدّیاش را جلب ا فكار عمومی قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آنكار را میكنند
، شما اگر به مجموعه فیلمهایی كه در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه كنید این مسأله كاملاً ملموس است. اجازه بدهید من یك مثال مصداقی مشخص بزنم. آمریكاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال (Independence day) . این فیلم از لحاظ جلوههای ویژه (Special effect) بسیار بالاست و خیلی هم در آمریكا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریكایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یك گروه فضایی به كره زمین حمله میكنند و امریكاییها دفاع میكنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میكنند. خیلیها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههای ویژه برتر گرفتند امّا به پیامی كه این فیلم داشت اصلاً توجه نشد.
پیام این بود كه آمریكا و نظام فرهنگی حاكم بر غرب تنها سیستمی است كه جهان را از خطراتی كه وجود دارد حفظ میكند و این پیام را در اكثر فیلمها ترویج و تبلیغ میكند، حتی در فیلمی كه اخیراً تلویزیون ما (احتمالاً در ایام نوروز 79) نشان داده شد كه باز هم آدم فضاییها حمله میكنند، آمریكایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئیهای نوستر آداموس كه حتماً بحثمان به آن خواهد رسید این امریكاست كه مقابل مسلمانها میایستد یا مثلاً بازی كامپیوتری خیلی مشهور «یا مهدی» كه اسم اصلیاش ûPersian Gulf inferno (جهنم خلیج فارس) است. خلیج فارس را مركز حركتهای تروریستی جهان جلوه میدهد. ما در بعد روانشناسی میگوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدی» شرطی میكند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میكنید میبینید پیام دیگری هم دارد و آن این است
كه وقتی خلیج فارس مركز حركتهای تروریستی جهان میشود حضور نظامی امریكا در خلیج فارس توجیه میشود. غرب یكی از كارهایش این است كه قبل از اینكه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها كار خودش را توجیه میكند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یك بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم كه گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سی. ان. ان (CNN) نقش بسیار جدّی داشت، وقتی كه فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، رسانهها در پیادهكردن اهداف غرب نقش جدّی دارند. مثال ملموس دیگری را خدمتتان عرض كنم. ما الان جنگی را در نظام جنگهای مدرن داریم: جنگ اینترنت و الكترونیك، بهعنوان مثال یكی دوماه پیش بود كه اسرائیلیها سایت حزبالله را شكسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و كاری كه حزباللهیها كرده بودند خیلی جالب بود،
آنها آمده بودند ساعتها كنگره «كِنِست» اسرائیل و مراكز حساس اسرائیل را اشغال كرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتك كرده بودند. لذا میبینید اصلاً فضای جنگها، برخوردها و تأثیرگذاری در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهای مختلف كه بررسی كردهام دیدهام كه در اكثریت این قلمروها تصویر است كه حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب كنند آن هم به بهترین و جذابترین شكل كه تصویر است. یك جمله خدمتتان عرض كنم كه عصاره بحثم و جواب كلی سؤال شما باشد كه غربیها اولاً قطعاً مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذكر میكنند كه همان دموكراسی لیبرال است.
وقتی تافلر در كتاب «جابجایی قدرت» خودش میگوید: «بسیاری از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگی، مُد و فرهنگ غربی هستند» (كه من روی این اصطلاح تكیه میكنم) دارد بهنحوی تبلیغ میكند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادی از لحاظ روانشناسی متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیاً، بستر این جهانی سازی و این معنا كه جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر كنند رسانهها هستند. من در همین فضا یك نكته مهم دیگر را عرض كنم كه باز مصداقی است. ما در سال 2000 فیلم دیگری داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریكس (Matrix) . این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهای داشت.
چهار جایزه اسكار گرفت ،بهدلیل اینكه جلوههای ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردی از این قبیل داشت. من در دانشگاههای كشور بحثی تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریكس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نكته مهمی كه در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است كه در این فیلم هویت انسان آینده كه به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی كه برای فرار از این بحران ذكر میشود شهری است بهاسم Zion (صهیون) یعنی شما در این فیلم پنج، شش بار كلمه صهیون را میشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجی. یعنی تصویری كه ارائه میشود این است كه فقط یكجاست كه در آنجا میتوانید نجات پیدا كنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
میخواهم عرض كنم كه وقتی شما میبینید كه ماتریكس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و كَرنا میكنند، جلوههای ویژه بسیار عظیمی درآن بهكار میرود كه واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است، امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده میشود یعنی اینكه برای غرب جا انداختن مسأله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهه 50 میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهای پرخرجی مثل «بنهور» و «ده فرمان موسی» نشد؟ الان این مسأله برای ما دارد كشف میشود كه در آن زمان اسرائیل مشكل مشروعیت را داشت و مشكل مشروعیت را فقط تصویر حل میكرد. سینماها هم پر میشد، خبری خواندم كه وقتی فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمیدانم) بسرعت ترجمه شد. یعنی در تاریخ سینمای ایران فیلمی كه بسرعت و در كمترین زمان ترجمه و دیالوگهای آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم دهفرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده كرد و خود را جا انداخت. این مثالها بحث را برای خواننده ملموس میكند. من یك سخنرانی در دانشگاه شیراز داشتم، سال 77 كه بحثم مهدویت و غرب بود ـ بحثی كه در جاهای مختلف دارم ـ در آنجا از كنفرانس سال 1984 تلآویو پرده برداشتم و سیاستهایی كه اینها داشتند و بازی كامپیوتری «یا مهدی» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهای مهم سخنرانی من و تصاویری از این بازی در مجله دانشگاه شیراز منتشر میشود و پنج، شش صفحه را بهخود اختصاص میدهد. این مجله در اینترنت سایت داشت، حدود یكماه بعد تدوینكنندگان مجله رفته بودند كه مجله خودشان را ورق بزنند دیدند كه مثلاً از صفحه 4 یكدفعه میرود به صفحه 11، یعنی بررسیهایی كه كرده بودند دیدند كه سیستمی (كه آنها حدس میزدند اسرائیل بوده) سایت را شكسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف كرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانی است. یعنی اینقدر برای آنها رسانهها مهم است.
با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهای اندیشمندان مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوكویاما و; و مسأله آرماگدون (Armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مسأله آخرالزمان چیست و چطور میتوان این نظریهپردازی را در صحنه عمل سیاسی و نظامی و فرهنگی و سینمایی دید؟
به نكته مهمی اشاره كردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه كنید از تقریباً 1964، 1965 (غیر از مسأله اسرائیل كه مربوط به دهه 50 است و به فیلم بنهور یازده اسكار دادند) سینما وارد مرحله جدیدی میشود كه این مرحله توجیهكننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلمها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلمهای جنگ ستارگان (Jour locus) كه از همان موقع شروع شد، بعد كشف شد كه شرق و غرب كه این فیلمها را میسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یك قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد.
یك دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت. وقتی دهنفر هی بیایند یك دروغ را تكرار كنند، انسان از لحاظ روانی تكان میخورد. فیلمهای مختلف وقتی بینندگان را میترساندند توصیه میكردند كه ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینكه ذهن طراح غرب درجهت شیوع مطلوبهای خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله كاملاً روشنی است؛ چرا كه نیازی به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میكند. امّا این موضوع چه ارتباطی با بحثهای آخرالزمانی (فیوچریسم) كه مثل تافلر و فوكویاما، هانیتنگتون و برژینسیكی و; مطرح میكنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است كه بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّی است و بهعبارتی جدیتر از فضای ما و علتش هم این است كه ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم، حضرت امام زمان، علیهالسلام، در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یك بحثی را خدمتتان ارائه میدهم كه این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعه ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی بعد مذهبی مطرح است امام زمان، علیهالسلام، مطرح است، در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست.
امّا در غرب بحث آیندهنگری در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّی است بههمین دلیل متفكران بخش مهمی از افكارشان را صرف این میكنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific (علمی) غرب بالاست. شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی كنید. یعنی با چهار مورد استقراء وقتی آزمایش كردید و به یك نتیجه رسیدید قانون میسازید كه پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود. این «میشود» امری آیندهای است، امر زمانی فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهای بشدت علمگرا متأثر از آیندهنگری و پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و; آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستمهایی میگردد كه به آینده نفوذ كند. فیلمی دارند آمریكائیها كه بسیار هم قوی هست به اسم Goast (روح) كه ترجمه دقیقش در فارسی میشود «شبح». این فیلم چند اسكار گرفت و خیلی مطرح شد و در میان دبیرستانیهای خود ما هم خیلی سر و صدا كرد، چون خیلیها از آنها میگفتند ما كلام معلم را وقتی سر كلاس راجع به روح حرف میزد متوجه نشدیم،
این را دیدیم و فهمیدیم نباید گناه بكنیم. اینقدر این فیلم تأثیر داشت. شما اگر كتاب «سیاحت غرب» آقا نجفی قوچانی را خوانده باشید و این فیلم را ببینید، میبینید كه یكی هستند. این فیلم در ابتدایش یك تصویر وجود دارد (نمادشناسی در سینما) كه سهچهار نفر دارند دیواری را تخریب میكنند. دیوار تاریخ است و پشت دیوار رمز و راز زیاد است فضاهای مهآلود و مبهم زیاد داریم. میگوید انسان معاصر شیدای شكستن این دیوار و ادراك اتفاقات آن طرف دیوار است. در عالم روح، میخواهم بگویم عین این ادراك را نسبت به آینده دارند. غرب خیلی جالب است كه میخواهد به آینده نفوذ كند و بهیك عبارت چون قدرت علمی دارد میخواهد آینده را خودش بسازد.
اینكه میبینید اینها گرایش به آینده دارند بخشی از آن تأثیر ذاتی علم تجربی است و بخش دیگر آن توجه به اهداف سیاسی است. یعنی اگر بتوانید آینده را پیشبینی كنید میتوانید خودتان هم آن را بسازید، چیزی كه در «نوسترآداموس» آن را ترویج میكنند. میگویند یك چنین چیزی محقق خواهد شد، امّا ما میتوانیم تغییرش بدهیم. لذا یكی برمیگردد به ذات علم كه من خیلی مختصر عرض كردم و درجای خودش واقعاً بحث بلندی دارد، بخش دوم اینكه آیندهنگری در ذهنیت اندیشمندان غربی جدّی است، مسأله مذهب است. شما به كاركرد افرادی مثل «جری فالول» در غرب نگاه كنید. مؤسسه كلوپ اخلاقی. گرچه در موردخود فالول بحث هست كه خودم دیدهام بهنحوی دارد صهیونیسم را توجیه میكند. ولی آمارگیریهایی كه اینها میكنند مثلاً در كتاب «اراده خداوند» بخشی از این آمارگیریها آمده است بهنحوی دارد بهطور غیرمستقیم برای ما كه میخواهیم از غرب اطلاعاتی داشته باشیم پردهبرمیدارد، از افكار عمومی غرب. مثلاً من طی بررسیهایی كه كردهام (سالهای پایان هر هزاره در اكثر تمدنها اتفاق براین است كه یكسری تحولاتی رخ میدهد) 61 فرقه منتظر ظهور عیسی مسیح در سال 2000 بودند،
یهودیها آمده بودند در دروازه شرقی بیتالمقدس دوربین گذاشته بودند كه حضرت مسیح اگر نزول اجلال كردند از آنجا فیلمش را بگیرند. پس این خیلی برایشان ملموس است. یعنی یكی از بعد مذهبی، یكی از بعد علمی مسأله آینده و انتظار و اتفاقاتی كه در آینده میافتد برای اینها خیلی مهم است. یك نكته دیگر را هم خدمتتان عرض كنم: ما دو جور تمدن در جهان داریم. میخواهم آیندهنگری غرب را كه در حقیقت هویت فكری غرب را تشكیل تبیین كنم و بعد ارتباطش بدهم با همان رسانهها و حلقههایی كه شما فرمودید. یكجور تمدن ما در جهان داریم كه گذشته خودش را نقد كرده و سعی میكند امروزش را بفهمد و بهاستقبال فردا میرود این در اهداف خودش موفق است. غرب در این چارچوب دارد اینگونه عمل میكند.
وقتی «كانت» میآید عقل نقاد را پیش میكشد، همه چیز را در بوته نقد قرار میدهد و شما وقتی نقد بكنید میتوانید سره را از ناسره تشخیص بدهید. البته جهت مهم است، هدف خیلی مهم است، چون نقد اگر در بستر عریان بخواهد بررسی شود، نتیجهای ندارد ولی در فضای خودش خیلی مؤثر است. از تلویزیون ایران یك فیلم دیدم كه در شهر كوچكی زن و شوهر مهندسی شورای شهر را میخواستند مجاب بكنند كه ما باید در فرودگاه خودمان سیستم امنیتی پیشگیری ایجاد بكنیم تا اگر هواپیمایی سقوط كرد، تلفات را ما مثلاً از 100 به 20 برسانیم و شورای شهر نمیفهمید و میگفت آقا حالا تا كی چنین اتفاقی بیفتد (میخواهم از این بحث نتیجه مهمی بگیرم)، امّا اینها قبولاندند. این سیستم تعبیه شد، اتفاقاً هواپیما سقوط كرد و 100 رسید به 20 میخواهم این نكته را عرض كنم كه تمدن امروز این مشكل را حل كرده، البته در بعد تكنولوژی، وگرنه در بعد اخلاقی كه فاجعه است و دارد وارد آینده میشود. نفوذ در آینده نهتنها گرایش فطری آنها كه گرایش ما هم هست.
مجموعه این قضایا یك پیوند ایجاد میكند بین نظریهپردازان، سیاستبازان و تصویربرداران غرب. مثلاً آقای گاسپار وان برگر (وزیر دفاع سابق امریكا) كتاب
Next war (جنگ بعدی) خودش را مینویسد، بخشی از آن را به سال 99 و 2000 و بخشی از آن را به ظهور محمد منتظری در ایران اختصاص میدهد و چیزهایی را كه نوسترآداموس گفته بوده مجدداً زنده میكند.
چرا علیرغم ریشهدار بودن بحث مهدویت و آیندهگرایی در اعتقادات ما، این بحث چندان اثر عملی در زندگی فردی و اجتماعی ما ندارد، ولی بهخلاف ما در غرب قضیه كاملاً برعكس است. چكار كنیم كه این جلوههای عملی دیده شود؟
اگر من، شیعه را بخواهم بهصورت ا صیل بررسی كنم، تنها تمدنی است كه این منجی و موعودش یك موجود زنده عینی است، برخلاف تمدنهای دیگر. من این را مفصل در بحثهای دانشگاهی و یكی از كتابها باز كردهام. شما میدانید كه بودائیها و هندیها «گوتمه» یا بودای پنجم را و زرتشتیها «سوشیانت» را دارند و مسیحیها معتقدند عیسی مجدداً برمیگردد، یهودیها میگویند عیسای واقعی هنوز نیامده است و ما هم كه داریم. حتی بحث فیوچریسم اینقدر جدّی است كه مدینه فاضلهای كه ماركسیستها دارند جامعه بیطبقه كمون ثانویه بهنحوی همان انتظار آینده سبز است. این مسأله در همه تمدنها هست امّا در تمدن شیعه خیلی عینی است، یعنی تمدن هویتش با آن نفس میكشد، امّا این استثناست و قاعده نیست، من این را یك مقداری بازش بكنم. تمدنهای دیگرمنجیشان را قاب كردهاند و زدهاند سینه آسمان، یعنی یك موجود ذهنی است، اعتقاد هست، امّا عینی نیست؛ یعنی در زندگی تجلّی ندارد، برخلاف موعود و منجی شیعه كه كاملاً عینی است. منتهی ما نیاز به مترجمانی داریم كه این تجلّی باطنی مذهب شیعه را بیاورد و وارد جامعه كند.
مشكل ما در این قلمرو و این فضاست
شما میدانید دلیل حجیت اجماع در شیعه برخلاف اهل سنت حضور معصوم، علیهالسلام، است. این را اگر از لحاظ روانشناسی مذهب با دیدگاه «میرچاالیاده» و اصول دینشناسی معاصر نگاه كنیم میشود حضور زنده، یعنی معتقد است كه این موجود زنده در این قلمرو كمكش میكند. خیلی مهم است از لحاظ روانشناسی.
درمورد فقهش ما چقدر حدیث داریم كه حضرت وارد شدند دست گرفتند، منجمله آن جریان شیخ مفید و آن شخصی كه زن باردارش فوت كرده بود.
در مسأله سیاست هم همینطور. شما ببینید حضور امام زمان، علیهالسلام، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران. بحثهایی كه مثلاً میشل فوكو و كلر بریر و دیگران دارند، امام حسین، علیهالسلام، و بعد امام زمان، علیهالسلام، را مطرح میكنند، بعد در كنفرانس تلآویو افرادی مثل برنارد لوئیس، مایكل ام. جی. جنشر، برونبرگ، مارتین كرامر روی این بحث خیلی تكیه میكنند، اصلاً هویت سیاسی شیعه بهدلیل اعتقاد به منجی است.
جمله بسیار مشهوری دارند كه «اینها به اسم امام حسین، علیهالسلام، قیام میكنند و بهاسم امام زمان، علیهالسلام، قیامشان را حفظ میكنند». ـ به این مثال توجه كنید ـ در 19 بهمن سال 57 كه رژیم شاه حكومت نظامی را از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام كرده بود، مرحوم طالقانی با مدرسه رفاه تماس میگیرد كه بهامام بگویید: «چه باید كرد؟» امام میفرمایند: «به ایشان بگویید كه به مردم بگویند به خیابانها بیایند.» مرحوم طالقانی شروع میكند به گریه كردن كه آیا این سید میداند چه میكند؟ رژیم مردم را قتلعام میكند و; امام میگوید بهایشان بگوئید: «این حكم مال من نیست». من در مسأله سیاسی، بهعنوان كسی كه سعی میكند با مبانی دینیاش برخورد استدلالی بكند، وقتی به این قضیه نگاه میكنم میتوانم بپذیرم كه امام، با یك بُعد دیگر مسأله را حل میكند و آن جمله مهم كه «بگوئید حكم من نیست»، یعنی حضور امام زمان، علیهالسلام، برای ما در بطن سیاست، فقه و اصول ما یك حضور واقعاً زنده و عینی است. امّا این را فقط اهل فن میدانند. شیعه در ترجمه معانی خودش به زبان روز مشكل دارد
.
من یك بحثی داشتم در جمع حوزویان و مبلغانی كه میرفتند برای ك
شور. گفتم شما بیان را عَرَض بر معنا نگیرید، جزء ذات بگیرید. یعنی بیان معنا جزئی از ذات معناست. فلذا روی چگونگی معنا هم ما باید كار كنیم، ما به یك سیستمی نیاز داریم، همین كاری كه شما به دنبالش هستید. یعنی من واقعاً وقتی شنیدم كه یك مجله تخصصی دارد اینكار را میكند كه جایش واقعاً خالی بود خیلی خوشحال شدم، میدانید هویت شیعه به امام زمان، علیهالسلام، است، تنها معصوم زنده كه امید و هویت ماست. این مسأله خیلی احتیاج به كار كردن دارد. حوزه و دانشگاه و سیستم اجرایی كشور كه امكانات دارند باید اینكار
را بكنند و این را مبدّل به قاعده بكنند یعنی آنچه كه در بطن شیعه جریان دارد این را یكجوری دربیاوریم كه شخص عامی هم بداند حضور امام زمان، علیهالسلام، در سیاست چقدر است. غرب این را فهمید. كنفرانس تلآویو را برای چه گذاشت؟
رسماً مارتین كرامر میگوید: ما این را گذاشتیم كه ریشهها و مبانی انقلاب ایران را و آثار و نتایج آن را در جهان بررسی كنیم، به نگاه سرخ شیعیان یعنی عاشورا و نگاه سبزشان یعنی انتظار میرسند. ما برخلاف غربیها این معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نكردهایم. ما نیاز به حكیم داریم، فعل حكیم ترجمه و تنزیل و تمثیل معناست. ما الان بزرگانی را داریم كه خیلی عالی میفهمند، ولی نمیتوانند با عوام رابطه ایجاد كنند، ما به یك واسطه نیاز داریم كه هم حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبیین معنا را برای بیسوادان داشته باشند. یعنی شیعه باید روی مسأله عرضه معانی و مبانی خودش باید خیلی كار كند. غرب قدرتش به بیانش است نه محتوایش. باور كنید بزرگترین متفكران غرب را بیاورید یكساعت بهطور جدّی با متفكران مابنشینند و بحث كنند شكست خواهند خورد. چرا گفتگوی تمدنها پذیرفته شد، چون نگاه آنها به تمدنهای شرقی بویژه اسلامی یكجور دیگر است، بهدلیل اینكه میدانند اینجا محتوا هست.
«موریس بوكای» كتابی دارد بررسی تطبیقی میان انجیل و عهدین و قرآن. شما آن كتاب را بخوانید، ذكر میكند كه در این فضا چه خبر است. مثلاً پروفسور حسابی در یكی از مصاحبههایش میگفت من در یكی از آزمایشگاههای پیشرفته غرب، قرآن دیدم. پرسیدم مسلمانید؟ گفتند نه، ما داریم از این كتاب یك چیزهایی درمیآوریم كه شما حالاها باید دراین مسیر بدوید. ببینید محتوا ندارد ولی قدرت بیانش بسیار عالی است. تفاوت ما با غرب این است كه او فاقدِ محتوایی است كه بیان بسیار قوی دارد وگاهی بیان بسیار قوی محتوای خالی را جبران میكند و ما محتوای بسیار بلندی داریم، امّا قدرت ترجمه و بیانش را نداریم. شما روی این فضا اگر بشود كار بكنید خیلی خوب است. یك كسانی باید تربیت بشوند كه در نگاه به شیعه عمقنگری داشته باشند، بیایند از دیدگاه «میرچاالیاده» استفاده بكنند.
ما خیلی چیزها را همیشه میبینیم امّا چون بهاین دیدن عادت كردهایم دیگر به رمز و رازش پی نمیبریم. گاهی شما برای ادراك كامل باید جایت را عوض كنی. من این را دیروز در سمیناری در ایلام بحث كردم كه درمورد حضرت علی، علیهالسلام، بود. گاهی برای ادراك علی، علیهالسلام، باید فاصله بگیری تا بتوانی از بیرون او را ببینی كه تو چی داری؟ ما چون عاشقی میكنیم نمیدانیم حامل چی هستیم. در بعد اعتقادی این میشود دیگر. ما ادراكِ ادراك باید داشته باشیم. نیمكره راست مغزمان باید بگوید چه داریم. من وقتی بدانم چه دارم حافظش هم هستم، مسلمین اگر نمیفهمند كه سرمایهشان دارد به تاراج میرود مال بیعرضگیشان نیست، نمیدانند چه دارند. مدرك ادراك ادراكات در این قلمرو ندارند. ما اگر در این فضا بیائیم واقعاً كار بكنیم فاصله بگیریم از این زاویه و از زوایای متعدد نگاه كنیم. صرفاً بررسی احادیث نباشد. امام زمان، علیهالسلام، در «فیوچریسم» غربی بررسی تطبیقی بشود با گوتمه با مسیح هم همینطور.
من در محرم و عاشورا یك بحث دارم كه عنوانش این است: «از جرجرو تا كربلا». در دانشگاههای هنر كشور كه دنبال بحث نو هستند از این زاویه به مسأله نگاه كنیم. همان بحث روحانی بالای منبر است. من زاویه دید را عوض كردهام، تصور میشود كه بحث جدیدی است وقتی ما از این زاویه دید به آن نگاه میكنیم. من تصور میكنم اگر نسبت به بحث مهدویت و موعود چنین جایگاهی را پیداكنیم روی آن كار كنیم و نیرو تربیت كنیم، قطعاً میتوان از ابزار و تكنیك غرب هم استفاده كرد. شما اگر حامل معنا باشید مرعوب ابزار نمیشوید. این خیلی مهم است آنكه حامل معنا باشد از ابزار استفاده میكند، حامل ابزار میشود نه محمول ابزار.
ما میتوانیم از ابزار آنها هم استفاده كنیم بعد امام زمان، علیهالسلام، را جا بیندازیم. بیان مهم است. غرب اگر میبینید روی این مسائل دغدغه دارد و دارد كار میكند اولاً، اهداف خاص خودش را دارد، ثانیاً، جلوههای افكار عمومی را دارد متجلّی میكند و ثالثاً، میداند كه خیلی از معانی را میتواند اینجا بهدست بیاورد.
با توجه به اینكه فرمودید غرب پی برده كه جوهره تفكّر شیعی بحث مهدویت است، چه اقداماتی را در مقابله با آن در عرصههای مختلف انجام داده است؟
بگذارید برای جواب به این سؤال بسیار مهمتان من مقداری به عقب برگردم. مهدویت از كی برای غرب یك دغدغه شد. اولاً، این نكته را خدمتتان عرض كنم بعد از مسأله ظهور صفویه در ایران و اوجگیری اهداف استعماری غرب نسبت به شرق و اینكه ایران را میخواست دروازه هند بكند،
مسأله مذهب ما هم برای آنها جدّی شد، عثمانی سنی بود و ما شیعه و آنها هم از این استفاده كردند. آنجا بهطور جدّی وارد شناخت مبانی مذهبی ما شدند كه از آن برای خود استفاده كنند. یكی از مواردی كه اینها به آن پی بردند مسأله «باب بودن» بود. یعنی آنها متوجه شدند كه ما در اعتقادات اسلامی یك منجی داریم كه زمانی ظهور میكند و لذا سعی كردند كه از این موضوع برای رسیدن به اهداف سلطهجویانه خود استفاده كنند. اینكه شما میبینید «مستر همفر» در كتاب خاطراتش ذكر میكند كه چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی بهنحوی نشان میدهد كه غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا كرده است، این را داشته باشید تا بعد برویم سراغ امام مهدی سودانی. آن كسی كه در سودان حدود 100، 120 سال پیش قیام كرد و تحتعنوان مهدی درجهان مطرح شد.
این باز بُعد دوم بود و كتبی كه صهیونیستها بعد از آن نوشتند كه مشهورترینش «چهارپر» است كه سعی كرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشكند. یعنی مسأله، مسأله دامنهداری است و بعد از آن شما بیائید سراغ مركز شیعهشناسی استراسبرگ فرانسه كه البته آنها امام جعفر صادق، علیهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، این مصداقهای جزئی را دارم عرض میكنم و میخواهم این نكته را بگویم كه برای غرب شناخت محورهای اسلام و بویژه شیعه خیلی مطرح است. شما میدانید غربیها از ایران و عراق خیلی ایمن نبودند. كشورهای عربی را با دستنشاندهها توانستند تحت سیطره خود دربیاورند، امّا اینجا را نه.
در جریان فتوایی كه داده شد و مسلمانها ریختند به سفارت روسیه در ایران همه را به قتل رساندند صرف اینكه به ناموس ایران تجاوز شده بود و پشت سرش دیدند پشت همه این جریانات یك آخوندی نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنین فضایی آشنا نبود كه حكم جهاد داده بشود، اینها فهمیدند یك قشری در این وسط وجود دارد كه قدرت بسیار عظیمی دارد، بعد در مسأله تحریم تنباكو هم این را دیدند. اینها نكات مهمی است كه در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهیم محوری شیعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامی و فیلم «نوسترآداموس» هم اینها فعالیتهایی در این راستا انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزی انقلاب ایران برای اینها مطرح شد. این فیلم مربوط به سالهای 80 و 81 میلادی است. در فیلم هم ذكر میشود كه در سال گذشته ولی جهان در سال 81 با این فیلم آشنا شد. اینها وقتی با انقلاب اسلامی روبرو شدند به تصریح خودشان غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این نكته را در حرفهایش گفته بود. از این جهت شما میبینید خیلی خام در این فیلم با این مسأله برخورد میكنند. این فیلم را «اورسون ولز»ی كه فوقالعاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش كردند ا
سكار هم بهاو دادند كه یهودی هم هست و فیلم «همشهری كِین» را ساخته بود، در 23 سالگی. خیلی ساده برخورد میكند، میگوید 600 میلیون مسلمان در خاورمیانه جمع شدهاند ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناكند. شما احساس نمیكنید كه باید این حرف را برای مخاطبت جا بیندازی كه مسلمان چون به ارزشهای نهفته خودش پی برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ یعنی هر كه ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد برای صلح جهانی خطر است؟ خیلی رو برخورد كرده است، چون خیلی سراسیمه میخواهند امواج انقلاب اسلامی را تخریب كنند و تصویر و تفسیر بدی از آن ارائه بدهند و آمدند روی مسأله مهدویت، چون بالاخره آنها پی برده بودند كه باید روی این نظریه كار بشود.
«هایزر» و همراهانش كه در اوج انقلاب اسلامی در سال 57 به ایران آمده بودند و قرار بود همان 19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را كه اكثر شخصیتها در آنجا بودند و فیضیه را بزنند، امّا امام با این استراتژی كه «بگویید این حكم از من نیست»، توانست این مسأله را مهار كند و بعد آمدند سراسیمه وارد عمل شدند كه این هم قابل بررسی است. باید روی آن تحقیق بكنیم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسیمه آن فیلم را ساختند، بعد وقتی در جنگ نقش محوری امام زمان، علیهالسلام، مطرح شد. عین كلام امام این است كه فرمانده اصلی جنگ امام زمان، علیهالسلام، هستند. مسأله بسیار فراتر رفت برای غربیها كه آن كنفرانس خیلی كلاسیك و سطح بالای تلآویو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهایی كه پیرامون امام زمان، علیهالسلام، را درحد توان خودم در این كنفرانس ارائه شده، جمعآوری كردهام. در كتاب «تهاجم فرهنگی» خودم آوردهام كه برنارد لوئیس این را میگوید. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسیده است. دیدم چقدر مسأله امام زمان، علیهالسلام، برای اینها مهم است. بعد بازی كامپیوتری «یا مهدی» ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلمهای مختلفی ساخته شد، منتهی از دهه 90 آمدند سبك كار را عوض كردند. خیلی جالب است اگر به این نكته توجه شود. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی كنند بهنحو دیگری اثباتش كردهاند، چون در جهان این اتفاق وجود دارد كه چیزی را غرب نفی كند، حتماً یك ارزشی دارد
افكار عمومی جهان این زیركی را هم دارند و درعین حال كه اینكار انجام شود بهنحوی تبلیغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه 90 در فیلمهایی مثل «صهیون»، «آرماگدون» یك بعد اثباتی برای آن طرف مطرح شد بهجای بعد تخریبی این طرف. ولی باز با این حال در سال 1997 برای اینكه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در این فیلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نیاورده و صور فلكی را گفته كه تكرارپذیرند و زمان دقیقی برای این مسأله مشخص نكرده و نمیتوانسته هم مشخص كند، چون اگر شارلاتان بوده كه قطعاً نمیتوانسته و اگر نه «كذب الوقّاتون». اصلاً نمیتوانسته عدد بگوید. اینها گذاشتند برای اینكه امواج انقلاب اسلامی را در جهان تخریب كنند و برای اینكه فراموش نشود كه گفته بودند سال 99
در سال 97 «گاسپار وان برگر» Next wa (جنگ بعدی) را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به اینكه در سال 99 شخصی در ایران به قدرت میرسد، بهاسم «محمد منتظری» كه اسم اصلی امام زمان، علیهالسلام، است و منتظری هم از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با «شهید محمد منتظری» حزب جمهوری اسلامی ندارد. (در فیلم نوسترآداموس هم میگوید مردی كه نام آخرین پیامبر را برخود دارد دوشنبه را برای تعطیل برخواهد گزید). میگوید ایشان بهقدرت میرسد و دانشمندان ناراضی هستهای شوروی را فرا میخواند و میگوید من به شما دلار میدهم اسلحه بسازید، اینها میآیند یك اسلحه میسازند بهاسم «ذوالفقار». كافی است شما سكانس اولیه فیلم The sold of Islam ـ 1986، BBC را ببینید كه ذوالفقار میآید كره زمین را متلاشی میكند. اول چهار قسمت این فیلم این صحنه بود كه من در برنامههای تصویری دانشگاهی خودم از آن استفاده میكنم. ذوالفقار آزمایش میشود و نتیجه مثبت است، وقتی نتیجه مثبت میشود، رئیس جمهور فرضی ایران به امریكا میگوید خلیج فارس را خالی كنید، آمریكا چون ارزیابی درستی ندارد. خالی میكند. نیروهای ایرانی میروند بهسمت سرزمینهای غربی كه صلیبی ذكر میكند.
قصه پرتی است مشخص هم بود كه میخواهد قضیه نوسترآداموس را كه 17، 18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده كند. شما میگوئید قصهای نوشته شده است و وهم است و; امّا اینها سناریو میسازند و مبنای برخورد سیاسی خودشان را این سناریو خودساخته قرار میدهند.
خبر این است در تاریخ 9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نیویورك تایمز، روزنامه مشهور آمریكایی، خبر داده كه: «عدهای از دانشمندان انستیتو بیوتكنولوژی روسیه به خدمت ایران درآمدهاند; و عدهای دیگر در روسیه برای تولید سلاحهای میكروبی همكاری میكنند. فردی بهنام مهدی رضایت مشاور علمی رئیس جمهور ایران، یكی از فعالان ایرانی در این زمینه است». این در حالی است كه آقای خاتمی مطقاً مشاوری بهاسم مهدی رضایت ندارد. جالب این است كه این خبر را نیویورك تایمز میدهد (میخواهم بگویم پشت پرده صهیونیسم دارد همهچیز را بههم وصل میكند). بعد دولت آمریكا بهاستناد خبر نیویورك تایمز بیانیه میدهد و از تلاشهای تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی میكند، اینها دارند اینجوری در این فضا كار میكنند.
ما در تهران به بچههایی برخورد كردهایم كه «یا مهدی» و «اللهاكبر» به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربیت میكند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعی دارد كه میآید و بازی «یامهدی» را میسازد. شما در نیویورك بگوئید: ûPersian Gulf inferno را میخواهم. میگوید: ûWhat do you mean ، منظورت چیست؟ شما بفرمایید «یا مهدی» بازی در اختیارتان قرار میگیرد. این دارد تربیت میكند. من در كتاب مباحث جدیدم كه البته در «تهاجم فرهنگی» ذكر نكردهام گفتهام كه الان تربیت دارد جای تهاجم را میگیرد و همه اینها بیانگر آگاهی از نقش محوری مهدویت در 200 سال گذشته در تكوین حركتهای اجتماعی و سیاسی در متن شیعه است. من بجد عرض میكنم كه غرب هرجا پا گذاشته تأثیر را دیده كه انقلاب اسلامی اوجش بود، لذا الان روی تخریب مفهوم مهدویت در جهان كار میكند، از یكطرف مهدویت ما را میكوبد، از یكطرف دارد مهدویت تخیلّی خودش را ترویج میدهد، ماتریكس میسازد و Zion را. جالب است بدانید كه الان در استرالیا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتریكس را میسازند. سال آینده كه به بازار خواهد آمد ببینید چقدر استعارههای صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد.
پس ظاهراً حضور نظامی آمریكا در خلیج فارس چندان ربطی به صدام و عراق و كویت ندارد؟
بله، حضور دائمی خودش را با «یامهدی» كنترل میكند. به نكته خیلی مهمی اشاره كردید، این سبب شد من نكته خیلی مهمتری را عرض كنم. كسانی كه این مصاحبه را میخوانند اصلاً اینجور برداشت نكنند كه یك فضای مذهبی خاص دارد تمامی ابعاد سیاسی جهان را براساس دیدگاههای مذهبیاش تفسیر میكند. واقعاً این نیست. من حاضرم با افرادی كه در این قلمرو میگویند نظریات خاصی را داریم تحمیل میكنیم به بحث بنشینم. چرا من به نیویورك تایمز و فیلمهای هالیوود و «یامهدی» استناد كردم؟ میخواهم بگویم براساس مجموعه تحقیقات داریم این نظریات را ذكر میكنیم. صرفاً از یك دیدگاه مذهبی یا سیاسی خاص نیست.
برای این نكته جالب شما من اشاره میكنم به جریان قیام 1979 مكه، من متأسفانه اسم شخصی را كه با اسم مهدی در مسجدالحرام قیام كرد در ذهنم نیست. اصلاً موصاد به یاری فهد آمد، سه روز اصلاً مكه و مدینه در دست اینها بود و اینها ذكر كردند كه ما با اسم امام زمان داریم قیام میكنیم. شما این مسأله را داشته باشید. انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و دقیقاً مدت كوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اتفاقی در مكه و مدینه میافتد. میدانید كه مكه و مدینه مركز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم این نكته مهم را عرض كنم كه هیچ فكر كردهاید چرا تخریب مجسمه بودا با حج مسلمین همگام و همزمان شد؟ خیلی مهم است. همچنان كه رسانههای ما روی جشن كریسمس در جهان توجه دارند یك اتفاق مهم جهانی دارد میافتد.
یك میلیون مسلمان دارند جمع میشوند مكه، طبیعی است كه رسانهها زوم میكنند، خبر ارائه میدهند، فیلم تهیه میكنند. جالب است بدانید روزنامههای ایران هفته پیش در ایام عید قربان تصویری را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ كردند و خیلی هم زیبا بود و از رویتر بود. همزمان با انعكاس این عظمت اسلامی در مكه و مدینه تلویزیون CNN فیلم پخش میكند كه دارند با آر.پی.جی مجسمه بودا را میزنند. اینها همزمانیاش واقعاً مسألهدار است و دارد آن را خنثی میكند). در فیلم نوسترآداموس هم عظمت مسلمین را در مكه و مدینه نشان میدهد. اینها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هویت ما هستند و غرب میداند كه هر اتفاقی میافتد از آنجاست، این یك مسأله.
قیامی كه در مكه رُخ میداد و متأثر از انقلاب اسلامی ایران بود. برای غرب خیلی مهم بود، برای غرب میتوانست این موضوع اینجور باشد كه مكه میتواند مركز خیلی مسائل باشد. ضمن اینكه میدانیم امام زمان، علیهالسلام، قیامشان را از آنجا شروع میكند.
آنچه كه شما فرمودید كاملاً درست است. او میخواهد اولاً نیروی نظامیاش یك سد بین ایران و عربستان باشد. سیاست خارجی غرب در خلیج فارس این است كه نگذارد بین این دو قدرت ائتلاف استراتژیك صورت بگیرد؛ از یك طرف هم نمیخواهد تنازع باشد چون خیلیها طرف ایران را میگیرند و او مشروعیتش را ازدست میدهد و تنازع بهنفع ماست. چون افكار عمومی دنیای اسلام با ماست و اگر این افكار عمومی مواجه بشوند كه دشمن ایران عربستان است، خادمالحرمین مشروعیت خود را در دنیای اسلام ازدست میدهد لذا شما نقشه را اینطور ببینید كه این نیروها حائل بین مكه و مدینه هستند، با ایران، ایرانی كه پیام انقلابی دارد و آنجایی كه مشروعیت مذهبی دارد
البته حرمین، نه حاكمانش و طبیعی است كه در چنین فضایی میآیند در اینجا نیرو پیاده میكنند. نكته دیگری هم هست، امام در سال 1359 سخنرانی داشتند، در آن سخنرانی كه پیرامون نیمه شعبان بود، فرمودند: «در تمام بشر كسی نبوده الا مهدی موعود، سلاماللهعلیه، كه خدای تبارك و تعالی ذخیره كرده است برای بشر. هریك از انبیاء كه آمدهاند برای اجرای عدالت آمدهاند و مقصدشان این بود كه در همه جهان عدالت را اجرا كنند. لكن موفق نشدند بعد از انبیا و اولیای بزرگ از پدران حضرت موعود كسی نبوده است كه عدالت را اجرا بكند و این یك موجودی است كه ذخیره شده است برای همچنین مطلبی». این سخنرانی وقتی پخش شد اولین جایی كه در كشورهای عربی انعكاس داشت «الرأی العام» بود در كویت.
پس از آن 40 مقاله یا فتوا صادر شد مبنی بر تكفیر حضرت امام به سه دلیل كه مثلاً ایشان معتقد شده پیامبران عاجزند، توانایی امام زمان، علیهالسلام، فوق قدرت است. و تكمیل شریعت، پس شریعت ناقص است و ایشان میآیند و شریعت را تكمیل میكنند. غرب از اینجا هم پی برد كه مسأله مهدویت چیز بسیار خوبی است برای آنها كه بتوانند مسأله ایجاد كنند.
مجموع این برنامهها بهگونهای نشان میدهد غرب واقعاً دارد روی این مسأله كار میكند و حداقل یكی از اهداف استراتژیك حضور در خلیج فارس ـ كه من یقین دارم ـ این است.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0