تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوك دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوك کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوك،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
گفتنى است كه ارباب سیر و سلوك و علما و دانشمندانى كه در این راه گام برداشته و تعلیمات قرآن و سنت را راهنماى خویش قرار داده (نه صوفیانى كه تحت تاثیر مكتبهاى التقاطى و غیر اسلامى بودهاند) هر یك براى خود روشى را پیشنهاد كردهاند; یا به تعبیر دقیقتر، مراحل و منزلگاههایى در نظر گرفتهاند كه در ذیل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مىشود، تا این بحث كاملتر و پربارتر گردد:
در این كتاب كه به فقیه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به این بزرگوار بعید به نظر مىرسد ولى قسمتهایى از آن داراى اهمیت فوقالعادهاى است; براى سیر و سلوك الى الله و پیمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:
1- اسلام
2- ایمان
3- هجرت
4- جهاد
و براى هر یك از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده مرحله مىشود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مىگردد، و این مراحل دوازدهگانه به شرح زیر است:
منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظائف دینى است.
منزل دوم، ایمان اصغر و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسلیم در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ایمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مىباشد كه از مرتبه و اطاعتبه مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالكفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدینه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستیز با لشكر شیطان استبا استمداد از لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكریان شیطان، و رهایى از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبیعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مىشود و اینجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مىگردد.
منزل دهم، ایمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نیستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در این هنگام حقیقت عبودیت و بندگى خدا ظاهر مىشود.
منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وادخلى جنتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خویشتن، متوسل به ذات پاك خداوند مىشود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
بعد از پیمودن این عوالم دوازدهگانه وارد عالم خلوص مىشود، و مصداق «بل احیاء عند ربهم یرزقون» مىگردد. (1)
در رساله سیر و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن این راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بیست و پنج دستور براى وصول به این مقاصد بالا و والا مىدهد كه آنها را بطور فشرده در ذیل مىآوریم:
سالك الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن كه اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دینى و اسلامى كاملا آشنا شد، بار سفر مىبندد و به راه مىافتد و با انجام دستورهاى بیست و پنجگانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مىرود:
اول، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پیمودن راه باز مىدارد و غرق در آلودگیها مىكند.
دوم، عزم قاطع بر پیمودن راه، كه از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطفتردیدى به خود راه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن این كه در آن واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نكند مبادا دلسرد و متنفر شود، و از پیمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از این است كه نسبتبه آنچه توبه كرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبتبه آنچه استاد راه مىگوید وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به این معنى كه برنامههایى را كه انتخاب مىكند به صورت عادت مستمر در آید تا بازگشتى در آن صورت نگیرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خویش در تمام احوال است كه تخلفى صورت نگیرد.
هفتم، محاسبه است، كه در حدیث «لیس منا من لم یحاسب نفسه كل یوم; كسى كه همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!» (2) به آن اشاره شده است.
هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه این است كه هر گاه مرتكب خطایى شدبه خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات كند.
نهم، مسارعت است، یعنى به مقتضاى امر «وسارعوا الى مغفره من ربكم» (3) كه در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب كند، پیش از آن كه شیطان مجال وسوسه یابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از این است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هیچ غشى در آن نباشد، و نسبتبه صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او كاملا عشق ورزد.
یازدهم، ادب است، یعنى نسبتبه ساحت قدس خداوند و رسولاكرم صلى الله علیه و آله و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترین سخنى كه نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بكوشد و حتى در بیان حاجت از الفاظى كه نشانه امر و نهى استبپرهیزد.
دوازدهم، نیت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حركت و جمیع اعمال از براى خداوند متعال.
سیزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد كه باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كنارهگیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذكار، دور از ازدحام و غوغا بودن.
شانزدهم، سهر و شب بیدارى (مخصوصا بیدارى در آخر شب)، كه در آیات و روایات اسلامى كرارا به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن است كه نورانیتخاصى به باطن انسان مىدهد.
هیجدهم، تضرع به درگاه خداوند ربالعزه است، كه هر چه بیشتر بتواند اظهار خضوع در پیشگاه پروردگار كند.
نوزدهم، پرهیز از خواستههاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان دارد.
بیستم، رازدارى و كتمان سر، كه از مهمترین شرایط است، كه اساتید این رشته به آن اصرار مىورزیدند، و آن این كه اعمال و برنامههاى خویش را در این راه مكتوم دارد (تا كوچكترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غیب براى او دست داد آن را نیز پنهان دارد و به این و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد).
بیست و یكم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط به سیر و سلوك با ارشاد او پیش مىرود و استاد خاص كه آن رسولخدا صلى الله علیه و آله و امامانمعصوم: مىباشد.
البته باید سالك توجه داشته باشد كه این، مرحله بسیار دقیق و باریكى است; تا كسى را نیازماید و از صلاحیت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكیه نكند كه گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و سالك را از راه منحرف سازند.
مرحوم علامه طباطبایى در این زمینه مىگوید: كه حتى به ظاهر شدن خارق عادت و اطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمىتوان اطمینان كرد كه صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفتهاى در سلوك راه حق دارد; زیرا، اینها همه در مرتبه مكاشفه روحیه حاصل مىشود، و از آنجا تا سرحد وصول و كمال، راه بسیار است.
بیستودوم،«ورد» است، و آنعبارت استاز ذكرهاىزبانى كهراه را بهروىسالك مىگشاید و او را براى گذشتن از گردنههاى صعبالعبور مسیر الىالله یارى مىدهد.
بیست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حكومتبر آن، و تمركز فكر به گونهاى كه هیچ تصور و خاطرهاى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن; و به تعبیر دیگر، افكار پراكنده بىاختیار فكر او را به خود مشغول ندارد، و این یكى از كارهاى مشكل است.
بیست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با اندیشه عمیق و فكر صحیح در آگاهى و معرفتبكوشد، و تمام تفكر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلیات و افعال او بوده باشد.
بیست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجه قلبى استبه ذات پاك پروردگار; نه ذكر با زبان كه به آن ورد گفته مىشود; و به تعبیر دیگر، منظور این است كه تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم استفاده مىشود كه علامه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى – مطابق آنچه در رساله «لباللباب» – آمده دنبال كرده است.
ایشان (مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزى) كه یكى از اساتید معروف سیر و سلوك محسوب مىشود، در رساله «لقاءالله» راهى را پیموده است كه در جهاتى با آنچه در رساله منسوب به بحرالعلوم آوردیم متفاوت است.
نامبرده، نخست لقاءالله را عنوان مقصد اعلاى سیر و سلوك معرفى مىكند و از آیات مختلف قرآن بهره مىگیرد و شواهد زیادى از روایات براى آن مىآورد و صریحا به این اشاره مىكند كه منظور از لقاءالله مشاهده با چشم نیست چرا كه خداوند منزه از كیفیتى است كهموجب رؤیتاست; همچنینمنظور از لقاءالله ملاقاتثواب و نعمتاو در قیامتنیست، بلكهمنظورنوعى«شهود»و ملاقات قلبىو روحى و مشاهده باچشمدلاست.
سپس براى پیمودن این راه طولانى و پرفراز و نشیب، برنامهاى را پیشنهاد مىكند كه در جهات زیر خلاصه مىشود:
1- تصمیم و نیتبراى پیمودن این راه است
2- توبه صحیح از گذشته، توبهاى كه در اعمال و اعماق انسان نفوذ كند و او را دگرگون سازد و آثار گناه را از جسم و جان و روح او بشوید.
3- برگرفتن توشه راه است; و براى آن چند برنامه ذكر كرده است:
الف – در صبح، مشارطه (با خود شرط كند كه جز راه حق نپوید); در روز، مراقبه (توجه به این كه از راه منحرف نگردد); در شامگاهان، محاسبه (توجه به این كه در روز گذشته چه انجام داده است).
ب – توجه به اوراد و اذكار و توجه به وظائف بیدارى و هنگام خواب.
ج – توجه به نماز شب و خلوت با خداوند و شبزندهدارى و ریاضت در مساله خواب و خوراك كه از حد لازم تجاوز نكند.
4- بهرهگیرى از تازیانه سلوك، و آن عبارت است از مؤاخذه كردن خویشتن به خاطر توجه به دنیا و قصور و كوتاهى در برابر حق، و پوزش خواستن از پروردگار و سرزنش خویشتن به خاطر بىوفائیها و اطاعت از شیطان در حضور پروردگار، و سعى و تلاش در طریق اخلاص.
5- در آستانه تحول، و در این مرحله باید قبل از هر چیز، به پایان زندگى و مرگ بیندیشد كه فكر مرگ براى سوزاندن حب دنیا و اصلاح بیشتر صفات زشت داروى مؤثرى است. (سپس به عظمت پروردگار و اسماء و صفات او بیندیشد و به یاد اولیاء حق باشد و بكوشد خود را به صفات آنان نزدیك سازد.)
6- در آستانه سر منزل مقصود، در این بخش اشاره به این معنى مىكند كه انسان داراى سه عالم است:
1- عالم حس و طبیعت
2- عالم خیال و مثال
3- عالم عقل و حقیقت.
عالم حس و طبیعتیكپارچه ظلمت است و تا از آن نگذرد به عالم مثال كه عبارت از عالمى است كه حقایق آن داراى صورتند و عارى از ماده نمىرسد.
و تا از عالم مثال نگذرد به عالم عقل نمىرسد; و منظور از عالم عقل، عالمى است كه حقیقت و نفس انسان در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت; و هنگامى كه به عالم عقل رسید و نفس خویش را خالى از ماده و صورت شناخت، به معرفت پروردگار دست مىیابد; و مصداق «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (4) مىشود. (5)
در رساله «لقاءالله» عالم و محقق بزرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه دیگرى براى این سیر و سلوك الهى ذكر شده است.
در این رساله كه رساله جامع و پربار و متكى به آیات و اخبار است، نخست اشاره به آیات مربوط به لقاءالله مىكند و بعد از آن كه این لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى و روحانى تفسیر مىنماید، در شرح آن مىافزاید كه براى رسیدن به سر منزل مقصود باید انسان حدود برانگیخته شده از جهان ماده و حد زمان و مكان و حتى حدود ذاتى كه در همه ممكنات موجود است درهم بشكند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائل آید و مخاطب «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى; تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (6)
سپس براى رسیدن به این سرمنزل بزرگ و بىمانند طى پنج مرحله را پیشنهاد مىكند:
مرحله اول: تكمیل و تقویت اعتقادات و توجه خاص به اصول دین.
مرحله دوم: توبه و بازگشتبه اعمال صالح و پرهیز از گناهان و انجام واجبات است.
مرحله سوم: مهیا و آماده شدن براى پاكسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاق است.
مرحله چهارم: محو انانیت و حصول فنا در برابر عظمتحق است.
در این مرحله كه تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و لذات، مشتهیات مادى و خیالى تغییر كرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده، تنها چیزى كه باقى مانده تعلق به نفس خویش است و این تعلق به اندازهاى ریشهدار و محكم است كه گوئى از شدت ظهور خفا پیدا كرده است; ولى یك نكته باقى است و آن این كه سالك در تمام این مراحل مقصودش رسیدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; یعنى، در واقع و در باطن هر كارى كرده براى خود كرده است.
به تعبیر دیگر، او مىخواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقربین درگاه خدا باشد و به كمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه از هدف، به دلیل این كه هرگاه به چنین مقامى واصل مىشد نهایتسرور و خوشحالى پیدا مىكرد ولى اگر دیگرى براى او این مقامات پیدا مىشد حداقل تا این حد خوشحال نبود. اینجا است كه باید من و توجه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد علاقه سالك جلوه و ظهور خدا باشد نه مقید به خود او; به تعبیر آشكارتر، «من» باید حذف شود و این حجاب كه بزرگترین مانع و سد راه حق و آخرین حجاب سالك براى وصول به لقاءالله است، بر طرف گردد.
براى از میان بردن این حجاب چندین راه است:
1- راه توجه قلبى به خداوند و توحید ذاتى و صفاتى و افعالى و از این طریق مىفهمد كه غیر او در برابر او هیچ و پوچ است.
2- تفكر و استدلال براى مبارزه با انانیت و حجاب نفس، به این معنى كه خدا را وجودى نامحدود و ازلى و ابدى وحى مطلق مىبیند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهاى عجز و ضعف و فقر و سراپا نیاز كه یك لحظه بى وجود او نمىتواند باقى بماند.
3- معالجه با اضداد و آن این كه در هر مورد بجاى «من» توجه به خدا و بندگان صالح خداوند باشد و خود را در حضور دائم در پیشگاه حق ببیند.
مرحله پنجم: در این مرحله سالك به صورت یك انسان ملكوتى در آمده و داخل در جبروت مىشود!
منظور از ورود در مرحله جبروت آن است كه انسان به خاطر كمال صفا و خلوص و محو در نور الهى، نفوذ و سلطه پیدا مىكند و براى فعالیت و انجام وظائف الهى و ارشاد خلق و امر به معروف و نهى از منكر از روى معرفت كامل قدم برمىدارد.
به تعبیر دیگر، تا حد زیادى از فكر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و احكام و آداب شرع و سیر و سلوك اطلاع پیدا كرده و در مقام تشخیص درد و درمان، همچون طبیبى حاذق و ماهر گشته است. (7)
نكته قابل توجه این كه ایشان در همه جا از آیات و روایات اسلامى به عنوان گواه و شاهد مطالب خویش استفاده كردهاند.
از آنچه علماى سیر و سلوك و رهروان این راه (البته آنهایى كه در طریق شریعت و مسیر اسلام و اهلبیت گام برمىداشتند نه التقاطیهاى صوفى مآب) بر مىآید و نمونههائى از آنها در بالا آمد، اصول مشترك زیر استفاده مىشود:
1- هدف اصلى لقاءالله و شهود ذات پاك پروردگار با چشم دل و حضور روحانى و معنوى در محضر اوست.
2- براى رسیدن به این مقصد، نخستین گام توبه از همه گناهان و شستن رذائل اخلاقى و آراسته شدن به فضائل اخلاقى است.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0