مقاله شخصیت پیامبر اعظم از منظر حضرت علی دارای 50 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله شخصیت پیامبر اعظم از منظر حضرت علی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله شخصیت پیامبر اعظم از منظر حضرت علی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
شخصیت پیامبر اعظم از منظر حضرت علی
شناخت صحیح شخصیت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انكارناپذیر است; زیرا براى فهمیدن معارف اسلام و پیروى از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلى الله علیه و آله معرفتشایسته مقام و منزلت آن حضرت مىتواند تاثیرى به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زوایاى شخصیتبیكران آن فرستاده الهى و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفقتر و علاقهمندتر خواهیم شد . براى شناختن آن یگانه دوران و سرور كائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزدیكترین یار و آگاهترین شاگرد و
همراهش، حضرت على علیه السلام، مطمئنترین وسیله مىباشد; چرا كه على علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلى الله علیه و آله بود . مولاى متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والاى خود در نزد پیامبر علیه السلام مىگوید: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابه القریبه والمنزله الخصیصه; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مىدانید كه چگونه نزدیكترین خویشاوندى و خصوصىترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود مىافزاید:
«پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران كودكىام، مرا در اتاق خصوصى خود مىنشاند و در آغوش خود مىگرفت و ; گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایى مشاهده نكرد ; من همواره به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم، همانند فرزندى كه پیوسته در كنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نیكویش را برایم آشكار مىكرد و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء كنم . پیامبر صلى الله علیه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء
مىرفت و به غیر از من هیچ كس او را نمىدید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه هیچ یك از مكیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و خدیجه و من محدود مىشد . من نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم . هنگامى كه بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وحى نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال كردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنه؟ فقال صلى الله علیه و آله:
هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لستبنبى ولكنك لوزیر وانك لعلى خیر; (1) یا رسول الله! این ناله كیست؟ فرمود: صداى ضجه شیطان است كه از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: على جان!] تو آنچه من مىشنوم، مىشنوى و آنچه را كه من مىبینم، تو نیز مىبینى; جز اینكه تو پیامبر نیستى، بلكه وزیر و جانشین هستى و در راه نیك گام برمىدارى .»
بعد از سى سالگى در حالى كه خودش با خدیجه زندگى و عائله تشكیل داده است , كودكى را در دو سالگى از پدرش مى گیرد و مىآورد در خانه خودش . كودك , على بن ابى طالب است . تا وقتى كه مبعوث مى شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحى الهى تقریبا از بین مى رود , یعنى تا حدود دوازده سالگى این كودك , مصاحب و همراهش فقط این كودك است . یعنى در میان همه مردم مكه كسى كه لیاقت همفكرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد , غیر از این كودك نیست . خود على ( ع ) نقل مى كند كه من بچه بودم , پیغمبر وقتى به صحرا مى رفت , مرا روى دوش خود سوار مى كرد و مى برد .(2)
قدر مسلم این است كه گاهى على ( ع ) بوده است , چون مى فرماید :
و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحى .
آن ساعتى كه وحى نزول پیدا كرد من آنجا بودم .
از آن كوه پائین نمىآمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى كرد . اینكه چگونه تفكر مى كرد , چگونه به خداى خودش عشق مى ورزید و چه عوالمى را در آنجا طى مى كرد , براى ما قابل تصور نیست . على ( ع ) در این وقت بچه اى است حداكثر دوازده ساله . در آن ساعتى كه بر پیغمبر اكرم وحى نازل مى شود , او آنجا حاضر است . پیغمبر یك عالم دیگرى را دارد طى مى كند . هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چیزى را در اطراف خود احساس نمى كردند ولى على ( ع ) یك دگرگونیهایى را احساس مى كند . قسمتهاى زیادى از عوالم پیغمبر را درك مى كرده است , چون مى گوید :
و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزول الوحى .
من صداى ناله شیطان را در هنگام نزول وحى شنیدم .
مثل شاگرد معنوى كه حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد , به پیغمبر عرض كرد : یا رسول الله ! آن ساعتى كه وحى داشت بر شما نازل مى شد , من صداى ناله این ملعون را شنیدم . فرمود بله على جان !
انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى و لكنك لست بنبى .
شاگرد من ! تو آنها كه من مى شنوم , مى شنوى و آنها كه من مى بینم , مى بینى ولى تو پیغمبر نیستى .(2 )
حال، با توجه به جایگاه والاى امیرمؤمنان، على علیه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله مىپردازیم .
زهد و ساده زیستى پیامبر صلى الله علیه و آله
زهد و ساده زیستى از كردارهاى ستودهاى است كه موجب بسیارى از كمالات روحى در وجود انسان مىباشد . از بارزترین صفات رسولان الهى كه آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستىشان بوده است . رسولان الهى بر این باور بودند كه «ان الله عزوجل فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره; ) 3) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب كرده است كه خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغیان و سركشى وادار نكند .»
امیرمؤمنان على علیه السلام در تشریح سیره نبوى صلى الله علیه و آله به این ویژگى آن حضرت مىپردازد و توضیح مىدهد كه: «پیامبر از دنیا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست . دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر و شكمش از همه خالىتر بود . دنیا را به آن حضرت عرضه كردند، اما نپذیرفت و هر چه را كه احساس مىكرد خدا دشمن مىدارد، آن را دشمن مىدانست .» (4)
امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستى و بىتكلف بودن پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله پرداخته، مىفرماید: «ولقد كان صلى الله علیه و آله یاكل على الارض ویجلس جلسه العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویركب الحمار العارى ویردف خلفه ویكون الستر على باب بیته فتكون فیه التصاویر فیقول: یا فلانه لاحدى ازواجه غیبیه عنى فانى اذا نظرت الیه ذكرت الدنیا وزخارفها; (5) [رسول
گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره بر روى زمین غذا مىخورد و همانند بندگان مىنشست و با دستخود كفشش را وصله مىزد و لباس خود را مىدوخت و بر الاغ برهنه و بىتجهیزات سوار مىشد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مىكرد . [روزى متوجه شد كه] پردهاى بر در خانهاش آویخته شده كه نقش و نگار و تصویر داشت، به یكى از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر
چشمانم دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مىافتد، به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم .»
«فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها; (6) چقدر بزرگ است منتى كه خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى كه باید پشتسر او حركت كنیم و راهش را ادامه دهیم . به خدا سوگند! من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زدهام كه از پینه كننده آن شرمسار شدهام .»
شهریار تبریزى این سخن مولا را چه زیبا به تصویر كشیده است:
در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر كیف بشر
كفن از گریه غسال خجل
پیرهن از رخ وصال خجل
شیعیان مست ولاى تو على
جان عالم به فداى تو على
آن حضرت در سخن دیگرى، زندگى زاهدانه و بىتجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را چنین بیان مىكند: «قد حقر الدنیا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختیارا وبسطها لغیره احتقارا، فاعرض عن الدنیا بقلبه وامات ذكرها عن نفسه; (7) [پیامبر صلى الله علیه و آله] دنیا را كوچك شمرد و به دیگران نیز كوچك جلوه داد و آن را بىارزش محسوب كرد و به دیگران نیز خوار و بىمقدار بودن آن را فهمانید . مىدانست كه خداوند براى [تعظیم و قدرشناسى از شخصیت] و برگزیدن او دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز و بىارزش بودنش به دیگران بخشید . به همین جهت، از دل و جان از دنیا گرایى اعراض كرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاك نمود .»
مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشریفات دنیوى تشریح كرده، گفتارش را چنین ادامه مىدهد: «خرج من الدنیا خمیصا وورد الآخره سلیما لم یضع حجرا على حجر حتى مضى
لسبیله; (8) پیامبر صلى الله علیه و آله با شكمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت گردید . او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اینكه از دنیا رحلت كرد .»
در اینجا نقل روایتى در مورد زندگى زاهدانه پیامبر صلى الله علیه و آله مناسب مىنماید:
زید بن حارث روایت كرده است كه در یكى از روزها رسول خدا صلى الله علیه و آله روى حصیرى خوابیده بود و نشانههاى زبرى حصیر بر بدن مباركش اثر گذاشته بود . عایشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: یا رسول الله! «كسرى» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) كشورهاى
پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوى برخور دارند، ولى شما كه رسول خدا و پیامبر الهى هستید از همه چیز تهى دست مىباشید تا آنجا كه روى حصیر استراحت مىكنید و لباس ارزان قیمت مىپوشید! حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «عایشه! چه خیال مىكنى! هر گاه من بخواهم، كوهها طلا مىشوند و با من به حركت در مىآیند . روزى جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و كلید خزینه و گنجینههاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم .»
سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى اینكه این حقیقت را آشكارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عایشه! حصیر را بلند كن!» او نیز دستور حضرت را اجرا كرد و در هر گوشه آن مقدار زیادى طلا را مشاهده كرد كه یك مرد به تنهایى توان حمل آن را نداشت . سپس به عای
شه فرمود: «نگاه كن! و طلاها را از نزدیك مشاهده كن، اما بدان كه دنیا و تمام زیباییهاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشهاى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعههاى طلا از نظرها پوشیده شد . (9)
البته بدیهى است كه بهره گرفتن از دنیا براى آخرت امرى مذموم نیست، بلكه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .
استقامتبىنظیر
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذیت دید و مشكلات و سختیها را متحمل شد كه هیچ یك از رهبران الهى مثل آن
بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند . به همین جهت، همواره مىفرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; (10) هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»
در برخى آیات قرآن به مشكلات و گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره شده است . در سوره حجر مىفرماید: «وقالوا یا ایها الذى نزل علیه الذكر انك لمجنون» ; (11) «و مخالفین آن حضرت گفتند: اى كسى كه آیات خدا به او نازل مىشود، همانا تو دیوانه هستى!»
اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشكلات و گرفتاریها، مثل كوهى استوار ایستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزید و لحظهاى خم به ابرو نیاورد . به همین جهت، امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه استقامتبىنظیر حضرتش را با عباراتى زیبا، مىستاید و مىفرماید:
«دعا الى طاعته وقاهر اعدائه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلك اجتماع على تكذیبه والتماس لاطفاء نوره; (12) [انسانها را] به اطاعت الهى دعوت كرد و با دشمنان خدا در راه دین او جهاد نمود و بر همهشان غالب گردید . همبستگى دشمنان كه او را به دروغگویى متهم مىكردند، وى را از انجام وظائف الهىاش باز نداشت و تلاش مخالفین براى خاموش كردن نور رسالتبه نتیجهاى نرسید .»
در مقابل دشمنان لجوج
على علیه السلام در فرازى از گفتار خویش به لجاجت دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره مىكند و گوشهاى از گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و استقامت و مقابله آن حضرت را با دشمنان خیره سر و بىمنطق اسلام كه خود شخصا شاهد آن بوده است، چنین گزارش مىكند:
«روزى در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بودم كه سران قریش نزد او آمدند و گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى كردهاى كه هیچ یك از پدران و خاندانت نكردند . ما از تو معجزهاى مىخواهیم; اگر از عهدهاش برآیى، معلوم مىشود كه تو حقیقتا فرستاده خدایى، و اگر نتوانى، خواهیم فهمید كه تو ساحر و دروغگویى! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما چه مىخواهید؟ گفتند: این درخت را بگو تا از ریشه كنده شده و در پیش تو بایستد! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ««ان الله على كل
شىء قدیر» (13) فان فعل الله لكم ذلك اتؤمنون وتشهدون بالحق; خداوند بر همه چیز قادر است; حال اگر خداوند متعال این كار را براى شما انجام دهد، آیا ایمان خواهید آورد و به حق شهادت مىدهید؟» گفتند: آرى . آنگاه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به درخت اشاره كرد و فرمود: «یا ایتها الشجره ان كنت تؤمنین بالله والیوم الآخر وتعلمین انى رسول الله، فانقلعى بعروقك حتى تقفى بین یدى باذن الله; اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى و مىدانى من پیامبر خدایم، از زمین با
ریشههایت كنده شو و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر!» قسم به خدایى كه آن حضرت را به پیامبرى مبعوث كرد! درختبا ریشه هایش از زمین كنده شد، و با صدایى بلند، همانند صداى به هم خوردن بالهاى پرندگان یا به هم خوردن شاخههاى درختان جلو آمده، در مقابل پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد; طورى كه برخى از شاخههاى بلندش روى دوش پیامبر صلى الله علیه و آله و برخى نیز بر شانه من قرار گرفت كه در طرف راست پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاده بودم .
هنگامى كه مشركان این اعجاز آسمانى را با شگفتى تمام مشاهده كردند با كفر و عناد و لجاجتخاصى گفتند: به درخت دستور بده نصفش جلو بیاید و نصف دیگرش در جاى خود باقى بماند! به دستور پیامبر صلى الله علیه و آله، نیمى از درختبا وضعى شگفت آور از نصفه دیگرش جدا شد و با صداى اعجابانگیز به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیك شد; گویا اینكه مىخواستبه دور حضرت رسول صلى الله علیه و آله بگردد . اما دشمنان مشرك و مغرور پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند:
بگو درختبه حال اولش برگردد! پیامبر صلى الله علیه و آله با كرامت آسمانى خویش درخت را به حال اولش باز گرداند . در این لحظه من گفتم: «لا اله الا الله، انى اول مؤمن بك یا رسول الله واول من اقر بان الشجره فعلت ما فعلتبامر الله تعالى تصدیقا بنبوتك واجلالا لكلمتك; خدایى جز خداى یگانه نیست . اى رسول خدا! من نخستین كسى هستم كه به تو ایمان آوردم و اولین فردى هستم كه اقرار مىكنم: درختبا اذن خدا براى اثبات نبوت تو و نشان دادن عظمتشخصیت تو در پیشگاه حضرت حق، آنچه را كه خواستى برایت انجام داد .» اما باز هم سران معاند كفار گفتند: او ساحرى دروغگو است كه سحرى تعجبانگیز دارد و خیلى در كارش ماهر است . و خطاب به رسول الله گفتند: آیا نبوت تو را جز امثال على علیه السلام، كس دیگرى نیز باور مىكند!» (14)
دعوت خویشاوندان
امیرمؤمنان على علیه السلام خاطرات خود را از دوران اولیه اسلام در فرصتهاى مناسبى بیان نموده است . یكى از مهمترین خاطرات آن حضرت روزى است كه رسول گرامى اسلام از سوى خداوند متعال مامور شد كه خویشاوندان نزدیك خود را به اسلام دعوت كند . امیرمؤمنان ماجراى آن روز را این گونه شرح مىدهد:
«چون آیه «وانذر عشیرتك الاقربین» (15) بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، مرا خواستند و فرمودند: خدا به من امر كرده ستخویشان و نزدیكان خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم . من خود را با تكلیفى سخت روبهرو دیدم و دانستم كه اگر آنان را به اسلام بخوانم، پاسخ مثبت
نخواهم شنید . از این رو، خاموش ماندم و این راز را در دل نگه داشتم تا اینكه جبرئیل آمد و گفت: «یا محمد! انك ان لم تفعل ما امرت به عذبك ربك; اى محمد! اگر آنچه را كه به آن امر شدهاى به جا نیاورى تو را عذاب خواهد كرد .» اكنون تو اى على! با پیمانهاى گندم و یك ران گوسفند غذایى آماده كن و در ظرفى مقدارى شیر نیز فراهم كن! سپس همه فرزندان عبدالمطلب را بخوان تا پیش من آیند و با آنان سخن گویم و پیام الهى را به آنان برسانم .
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0