آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر دارای 142 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
فهرست مطالب
آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر 1
چكیده 1
پیشگفتار 2
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار 5
مقدمه 6
زندگینامه مولانا 8
1. آغاز عمر، اسم و القاب (1) 8
2. بهاء ولد، مولانا و مهاجرت 9
3. روزگار تربیت و ارشاد 9
4. دوره انقلاب و آشفتگی 10
پایان زندگانی 12
صورت و سیرت مولانا 13
آثار مولانا 14
1. غزلیّات: 14
2. مثنوی: 14
3. رباعیات مولانا: 15
آثار منثور مولانا: 16
1. فیه ما فیه: 16
بخش اول علیم و تربیت در اسلام، قرآن، احادیث 17
فصل اول 18
1. مقدمهای بر تعلیم و تربیت اسلامی 18
فصل دوم تعلیم و تربیت در اسلام (قرآن، احادیث) 20
فصل سوم ضرورت تعلیم و تربیت برای انسان 23
فصل چهارم اهمیّت تعلیم و تربیت برای فرد 25
تعلیم و تربیت سطح اقتصادی فرد را بهبود میبخشد. 25
تعلیم و تربیت سطح اجتماعی فرد را بالا میبرد 25
نقش تعلیم و تربیت در ساختار شخصیت انسان 26
نقش تعلیم و تربیت در پرورش جنبههای انسانی 27
فصل پنجم هدف از تربیت 28
موضوع تعلیم و تربیت 29
مفهوم تعلیم و تربیت 29
اهداف كلی تربیت 30
اصلاح رابطه انسان با تاریخ 33
بخش دوم انسان از دیدگاه مولانا در مثنوی 34
فصل اول جهانبینی حاكم بر مثنوی 35
فصل دوم نظر مولانا در مورد انسان 39
3. قدرت و توانمندیهای انسان درمثنوی 47
4. وجوه انسان در مثنوی 49
5. خلقت انسان در مثنوی 50
6. نقش انسان در مثنوی 52
7. حقیقت وجود آدمی از دید مولانا در مثنوی 53
8. نقش انسان نادان در گمراهیها از دیدگاه مولانا 54
9. نقش عشق و سعادت و عقل در انسان از دیدگاه مولانا 58
فصل سوم انسان كامل از دیدگاه مولوی 59
ارزیابی انسان كامل از خود از دیدگاه مولانا 64
راه و روشهای نیل به كمال 65
فصل چهارم تهذیب اخلاق در مثنوی 73
2. وجود كمال و نقصان در نفس انسان از دیدگاه مولانا 76
1. راستی و راست گفتاری؛ 81
در فضیلت خاموشی 81
(2602/4) 82
در فضیلت سخاوت 82
در باب فرضیه زكات و دستگیری از نیازمندان 83
جایگاه و مورد انفاق و امساك 83
در باب عفت 83
محبت و نیكویی در حق دوستان 84
مشورت با عاقلان 85
دوری از همنشینی با احمقان 85
هرچه میكنی برای خدا انجام بده 86
بدبین مباش و به نیكیها بنگر و از تلاش فرو مگذار 87
كینهتوزی مكن 87
پیرو راستا باش 88
از پاكان بد مگو و دل به پاكان بسپار 88
نعمتهای خدا را شكرگزار باش 89
5. نمونههایی از اخلاق بد و منفی در مثنوی 90
1. نفاق: 90
2. یاس و ناامیدی 91
4. شهرت و نام و نشان 92
5. حسد 92
6. مكر و فریب 93
7. تقلید 93
8. پیروی از هوی و هوس 94
9. همنشینی با نادرستان 94
10. ظلم و ستم 94
11. مدح و تملّق و چاپلوسی 95
13. ظاهرنگری 95
14. غیبت 96
15. تكبّر و فخرفروشی 96
16. غفلت 96
18. (فرق) مقایسه تحصیل با تهذیب اخلاق 98
فصل پنجم تدبیر منزل 101
وظایف انسان در خانواده 101
2. وفاداری به همسر، تلاش برای رفاه خانواده 103
حیاتی ناگوار از مرگ و وصلتای زهرتر از زهر فراق 106
همراه با جمع 109
اشعار مربوط به همراهی جمع 110
خیانت نكردن به همسر و راستگویی در زندگی 113
6. مهماننوازی و مهمان را عزیز داشتن و بدگویی نكردن 114
فصل ششم سیاست مدن 115
1. مقدمه 115
پیرچنگی (كمك به ضعفا و تهیدستان) 117
3. رفع اختلاف و برقراری صلح و آشتی 122
4. از بین بردن نزاع، مخالفت و عداوت از میان انصار به بركات رسول(ص) 123
مقدمه 123
تفسیر ابیات 124
4. احسان در حق دوستان 126
منابع 127
چكیده
این رساله، با عنوان «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر» در یك مقدمه و چهار بخش تنظیم شده است. مقدمه مشتمل است بر اشارهای به جایگاه رفیع مثنوی در میان آثار ادب فارسی و عظمت اندیشههای ژرف مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی. همچنین شرح مختصر زندگینامه به آن بزرگ از آغاز حیات تا واپسین دم حیات.
بخش اول اختصاص دارد به بررسی تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن و احادیث و روایاتی كه از ائمه معصومین علیهماالسلام نقل شده است. در بخش دوم به جهانبینی مولانا، انسان از دیدگاه مولانا، تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن در مثنوی اشاره دارد و ابیاتی چند در باب هر موضوع به عنوان شاهد مثال از مثنوی معنوی آورده شده است. بخش سوم به بررسی نظرات و آراء روانشناسان بزرگ معاصر در زمینه تربیت و رشد و به كمال رسیدن و شكوفا شدن انسانها، اختصاص داده شده است. در ابن بخش نظرات شش تن از برجستهترین روانشناسان را كه در حوزه رشد شخصیت و كمال یا با او هر كدام الگویی خاص را ارائه دادهاند و به روانشناسان كمال گرا شهرت دارند، مورد بررسی فرار دادهایم. در بخش چهارم تلاش گردیده است تا نظرات تربیتی مولانا در مورد به كمال رسیدن انسان با سه مكتب بزرگ روانشناسی نوین و معاصر تطبیق داده شود. این سه مكتب بزرگ عبارتند از مكتب روانكاوی، مكتب رفتارگرایی و مكتب انسانگرایی باشد كه بیان نكات تربیتی در مثنوی به عنوان یك راه ارتباطی با منبع وحی، راهنمایی ما در فهم مطالب مربوط به انسان باشد، چرا كه مولانا با اقتباس از قرآن كریم و فهم آیات وحی به خلق مثنوی پرداخته است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
وَ مِنَ اللهَ الْتوفیقْ
پیشگفتار
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمؤمِنینَ اِذبَّعثَ فیهِم رَسوُلاً مِنْ اَنفُسِهِمْ یَتلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ و یُزَكیهِمْ وَ یُعَّلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكمَهْ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینْ .
خداوند، بر مؤمنان منت نهاد كه رسولی از خود ایشان در میان آنها برانگیخت تا آیات و نشانههای خداوند را برایشان تلاوت كند و آنان را از هرگونه نقص و آلودگی پاك سازد و كتاب و حكمت را به ایشان بیاموزد، با آنكه پیش از این در گمراهی آشكار بودند.
بدون هیچ شك و تردیدی، آثار منظوم و منثور مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی، خصوصاً مثنوی معنوی، از مهمترین آثار ادبی زبان و ادبیات فارسی محسوب میشود و به عقیده بسیاری از صاحبنظران و محققان، برترین اثر ادب فارسی است. ادبیّات هر عصر و نسلی، بیانگر نیازها، آمال، آرزوها، كششها، و واقعیتهای زندگی مردم آن زمان است. اما به دلیل اینكه آثار مولانا، از نیازهای فطری و ذاتی انسان منشأ میگیرد و عنصر كمال و آرمانگرایی و سعادتطلبی برای نسل بشر كه خمیرمایه تربیت و تزكیه، و مُلَهّم از آیات وحی و احادیث و روایات نبوی و ائمه معصومین عَلیهِمَا السَّلام میباشد، انگار نیاز همه اعصار و قرون بوده و در عصر حاضر كه گسست انسان از طبیعت بیشتر شده، در گذر زندگی ماشینی و دنیای صنعت و اطّلاعات و سرعت، این نیازها دو چندان احساس میگردد.
نكتهها و دقایق ظریف و شورانگیز مولانا، سخن جان مردمی است كه راه كمال میپویند و سعادت جاودان را برای ابناء بشر میجویند. در این راستا، مولانا، دارای یك جهانبینی است كه نه مختص اوست، بلكه، توسط او با شكوه هرچهتمامتر بارور شده است. ظهور عرفان اسلامی، نقطه عطفی در تاریخ و فرهنگ ایران بوده و مولوی یكی از شاخصترین چهرههای جهانبینی عرفانی در جهان است. به نظر مولانا، مهمترین رسالت عارف، آئینه صفت گشتن است.
هر كه را آئینه باشد پیش رو
زشت و خوب خویش را بیند در او
(ب 360/3)
جهانبینی عرفانی مولانا، انسان را موجودی قابل تغییر و بالنده میداند. در پرتو شناخت قوانین حاكم بر جامعه و انسان، وی میتواند مسیر خود را آنچنان كه میخواهد رقم بزند. اختیار و آزادی انسان منوط به درك صحیح قوانین و معیارهاست. عرفان، انسان را به خودشكوفایی دعوت میكند و در گذشتن از ظواهر و زیادهطلبهای دنیوی. اندیشههای شگرف ملّای رومی، چنان در جانهای تشنه حقیقت و معنویت، رسوخ كرده كه (اسكات) روانشناس بزگ آمریكایی، مولوی را بعد از حضرت مسیح و سایر برگزیدگان خداوند، بزرگترین معلم بشر می داند.و بر این گفته مولانا، تأكید میورزد كه میگوید:
«انسان به واسطه نیاز رشد میكند و اگر میخواهید رشد كنید، نیازهای خود را افزایش دهید. انسانهایی كه نیازهای خود را متعالی و متحول نمیكنند و پویایی ندارند، ناگزیر سعی در جایگزین كردن نیازهای عالیتر، به وسیله نیازهای پستتر مینماید و هرگز رشد نمیكنند.»
با این مقدمه كوتاه كه ذكر گردید:
در ابتدا، سعی و تلاش بر این بود كه موضوع تحقیقی بدیعی از بطن مثنوی و مطالب آن استخراج نمایم كه در نتیجه با مشورت فراوان موضوع «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی معاصر» را انتخاب كرده و با بهرهگیری از نظرات استاد راهنمای گرانقدر جناب آقای دكتر ستودیان و همچنین استاد مشاور محترم سركار خانم دكتر مشهور و همسر ارجمندم جناب آقای دكتر سالاری دانشیار دانشگاه علوم پزشكی گرگان و با توجه به طرح كلی كه در دست داشتم نوشتن موضوع رساله را با یك مقدمه و چهار بخش آغاز كردم.
بخش اول اختصاص دارد به تعلیم و تربیت در اسلام و قرآن و احادیث كه اهداف كلی تربیت و موضوع تربیت را دربر میگرفت و سپس با استفاده از كتب متعدد بخشها و فصول دیگر رساله را نوشته و سعی كردم قسمتهای مختلف نوشتهام همراه با ابیاتی مرتبط از مثنوی باشد.
بخش دوم: انسان از دیدگاه، مولانا در مثنوی معنوی بررسی شد در بخش سوم معیارهای تربیتی معاصر از نظر چند تن از برجستهترین نظریهپردازان روانشناسی مورد بررسی قرار گرفت و در بخش چهارم مقایسه آموزههای اخلاقی و تربیتی مثنوی با موازین تعلیم و تربیت مدرن از دیدگاه 3 مكتب بزرگ روانشناسان صورت پذیرفت كه مشابهتها ذكر گردید. و این مقایسه گوشههایی از جهانبینی عرفانی مولوی و دیدگاه او نسبت به مراتب كمالیابی، تربیت و رشد انسان با نظرات روانشناسان بزرگ معاصر، یك بار دیگر عظمت فكر و وسعت دانش و فهم این حكیم بیبدیل را بر
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار
مقدمه
سپاس و ستایش و ثنا، آن را سزاست كه از نهیب دور باش كبریاییاش عقل دوراندیش را در شناخت ذاتش راه نیست، و اندیشه تیزگام در راه شناسایی او لنگ است. زیرا مخلوق جز از جنس و مثل خود اگاه نیست. و درود كامل، خاص خاصان اوست بالاخص، بر اوّلین تجلی نور ازل و آخرین پیامبر مرسل محمد (ص) و پویندگان راه و حاملان اندیشه او. در میان نوابغ ادبی و اندیشمندان زبان و ادب فارسی و زنجیره چهرههای درخشان هزار سال شعر فارسی، مولوی یكی از زبانآورترین شاعران تاریخ و یكی از رفیعترین سرایندگان شعر عرفانی در تمام اعصار شعر فارسی و آخرین مظهر كمال در سراسر جغرافیایی ادبیات عرفانی ایران است كه دیوان شمس و مثنوی او متعالیترین اوج معنیگرایی در شعر تعلیمی فارسی است. عشق كه بنمایه غزلهای اوست، تجربه حیات اوست.
مثنوی او عملیترین و حیاتیترین نمونه عرفان است آن هم با نظم و سبك و ساختار و صورتی كه ویژه اوست، اما از طرفی دیگر مدتها بود كه شیفتهوار، دل بسته مثنوی بودم و اندیشههای بلند و افكار معنیآفرین و هیجانبرانگیز و حركتخیز و حیاتبخش و انسانساز و معانی شیرین كه از الفاظ سخته این كتاب عظیم میتراود، هر روز بیش از روز پیش، مرا مجذوب و مفتون خویش میساخت در نتیجه سعی و تلاشم بر این بود كه بتوانم از این شاهكار بیهمتای جاویدان جهان اندیشه و ادب شعر فارسی چیزی بیاموزم.
برای من، مثنوی مولوی، تنها یك اثر ماندگار و خواندنی و ماندنی چون دیگر آثار عرفانی یا دواوین شعری و حكمی نیست، بلكه محور زندگی و آئینه تمامنمای حیات بشری است كه از دیدگاه او انسان حامل اندیشه الهی و مقام خلیقهایی دارد. و هیچكس در دیدگاه خداوند خوار مایه و حقیر نیست. و راه وصول به حق، موقوف و منحصر به صورتی خاص از پرستش نیست، بلكه هر كاری كه از سر سوز و اخلاص به حق انجام شود، راهی به حق است و از هر دلی به حقیقت راهی است.
همانگونه كه از شاهنامه فردوسی، صدای ضربان قلب زنده و تپنده انسان پرتوان و پویای بیزمان و مكان را میشنویم، مثنوی مولوی نیز احیاگر حیثیت انسانی و معمار اندیشه و منادی صلح و آزادی و اُخوت، انسان و انسانگرایی و مبشر عدالت اجتماعی و ستایشگر فضیلت و علم و عشق و خردپژوهی است. البتّه خرد كلّی معرفتجو و معاد اندیش و فریادی است علیه نابرابریهای اجتماع. او سقراطوار، به سرنوشت انسان و آزادی او میاندیشد. همانگونه كه شاهنامه به رودی عظیم میماند كه در عین قدرت و زیبایی، آراسته و كامل است و برای هر شخص جلوه و جمال خاص دارد و در عین حال، شناسنامه زندگی پرتلاطم وسرشار از گیر و دار ملت سلحشور و قوم دلیر ایران است كه یك قوم و فرهنگ را از اعماق زمان و ژرفای تاریخ بیرون كشیده است و بر قله رفیع فكر و تمدن و فرهنگ و ادب قرار داده است.
مثنوی نیز به اقیانوسی متلاطم میماند كه در سطح هموار، آرام و قابل رؤیت و بهرهبرداری است و گاه در اعماق ژرف، درههایی پر پیچ و خم به جریان میافتد و از دسترس و دید خواننده ناپدید میگردد. مولوی عقیده دارد كه حقیقت انسانی بیرنگ است و قدر مشترك میان افراد بشر معنی و اصل انسانیت است. پس همان بهتر كه بدان حقیقت باز گردیم و ستیزه و پرخاش را به یك سو نهیم. مثنوی عصاره تجربه دینی اسلامی در طول هزار و پانصد سال تفكر دینی است و به ما میگوید كه اعمال قدرت و خشونت و قهر و غلبه و آزار و شكنجه و سختگیری، راه صحیح تربیت و پرورش اخلاق نیست.
شاید بتوان با قدرتنمایی و هیبت، بشر را مقهور كرد ولی نمیتوان انسان كامل ساخت زیرا قهر و هیبت ممكن است ظاهر را منظم كند ولی باطن را پاك نمیكند و نور معنی نمیبخشد و انسانیت روی در حجاب میكشد.
پس از تنگنظری و كوتهبینیها و فردطلبیها دست بردارید، زیرا تسلّط بر دلها و عقاید از دایره فشار بیرون است، همانگونه كه شاهنامه برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شكست، امید و ناامیدی، زادنها و مردنها، در آن تفكرآمیز و پرمعناست و میتواند چراغی برای آیندگان باشد كه چگونه با ایران و ایرانی باید برخورد كرد، مثنوی نیز با ارائه جهانبینیها و باید و نبایدهایی كه ارائه میدهد، شمع شبافروزی است برای آیندگان و برای همگان كه چگونه با انسانها برخورد كنند و به ما میگوید ای انسانها، تبر در جان یكدیگر منهید و بگذارید انسانیت از افق زندگی سر بر زند و بدرخشد.
برای مفاهیم بیشماری كه در مثنوی میدرخشند از آنجا كه هر كس از زاویهای به آن نگریسته، خواستیم دِیْنِ خود را ادا و شمهای از مفاهیم معرفتی انسانی و رشد و كمال او را بیان نمایم. اما در این دریای بس عظیم و ژرف و پهناور و در این گفتار كوتاه، پیش از یك قطره آن را نمیتوان بازگو كرد، زیرا به ضرس قاطع و یقین جازم، معتقدم و میگویم كه هیچ كتابی از ساختههای فكر و قلم بشری به اندازه مثنوی شریف مولوی افكار تازه و مطالب ارزنده و جاودانی ندارد. به طوری كه اگر پیشرفت سریع و حیرتانگیز تمدن و علوم و معارف بشری، به فرض محال كلّی از كتب و آثار نظم و نثر قدیم، ساخته قلم و فكر بشر را در هم نوردد و همه را باطل كند، هنوز مثنوی مولوی زنده، پیشرو و. قافلهسالار اصلاح نفوس و سردفتر علوم و معارف بشری و مظهر (آنكه نمرده است و نمیرد تویی) خواهد بود. خلاصه این كه؛ افكار و عقاید مولوی كه در منظومه مثنوی و دیگر آثار او پراكنده است، دریای عظیم است كه به قعر آن نتوان رسید و به قول مولانا:
گر شود بیشه، قلم دریا مدید
مثنوی را نیست پایانی پدید
(2253/6)
زندگینامه مولانا
1. آغاز عمر، اسم و القاب (1)
مولانا جَلالُالدین محمد بن حسین خطیبی، معروف به مولوی كه او را خداوندگار نیز میخواندند، در ششم ربیعالاول سال604 هـ .ق در بلخ به دنیا آمد. لقب مولوی كه از دیر زمان در میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقتبین اختصاص دارد، در زمان خود وی و حتی در عُرف تذكرهنویسان قرن نهم شهرت نداشته و جزو عناوین و لقبهای خاص او نمیباشد. و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی (مولانای رومی) گرفته شده است.
2. بهاء ولد، مولانا و مهاجرت
پدرش به بهاءالدین ولد معروف بود و سلطان العلما لقب داشت و عارف و عالم مشهوری بود و كتاب «معارف بهاء الولد» تألیف اوست.در هر حال بهاء ولد حدود سال 610 هـ .ق یا 618 با جلالالدین كه شش سال داشت از بلخ بیرون آمد و قصد حج كرد و رهسپار بغداد شد در نیشابور به دیدن شیخ فریدالدین عطار نائل امد .به گفته دولتشاه، مولانا و شیخ عطار به دیدن هم رغبت و شتابی تام داشتند، در آن وقت مولانا جلالالدین، كوچك بود. شیخ عطار كتاب اسرارنامه را به هدیه به مولانا جلالالدین داد. عطار بهاءالدین را گفت: «زود باشد كه این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.»
و دیگران هم این داستان را كم و بیش ذكر كرده و گفتهاند كه مولانا پیوسته اسرارنامه را با خود داشتی. بهاء ولد بعد از سه روز از بغداد رهسپار حج شد و در بازگشت از سفر حج، رهسپار شام شد و پس از مدتی به ارزنجان، عزیمت كرد كه پادشاه آنجا، فخرالدین بهرامشاه، از آل منكوجك بود و به علما توجه داشت و كریم و بخشنده و رادمرد بود، وی كسی بود كه نظامی گنجوی مثنوی مخزنالاسرار را به نام او كرد و برایش تحفه فرستاد و از او جایزه گرفت.
بهاءالولد پس از آن به لارنده رفت و مولانا جلالالدین در این شهر در سن 18 سالگی با دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج كرد كه حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای سلطان ولد، بهاءالدین محمد، و علاءالدین محمد بود. پس از هفت سال، بهاء ولد به درخواست علاءالدین كیقباد پادشاه سلجوقی روم به قونیه رفت و در سال 628 هـ .ق بنا به گفته احمد افلاكی در همانجا درگذشت مولانا جلالالدین در این هنگام بیست و چهار سال داشت و به خواهش مریدان و یا به اصرار سلطان علاءالدین به جای پدر نشست و به وعظ و ارشاد و فتوی دادن پرداخت و به برهانالدین ترمذی ـ از سادات حسینی ترمذ ـ پیوست و تحت تربیت و مراقبت و آزمایش او قرار گرفت.
3. روزگار تربیت و ارشاد
مولانا بعد از آن كه به مدت 9 سال از تربیت و ارشاد برهانالدین برخوردار بود و تغییر حال داده و ظاهراً به اِشارَتِ او به شام سفر كرده تا علوم ظاهری را به كمال برساند. برای تكمیل آن به شهر حلب رفت و در مدرسه حلاویه فرود آمد.
پس از آن به شهر دمشق رفت كه شیخ اكبر محییالدین عربی، در آن شهر میزیست. مولانا نیز طالب دیدار این بزرگان بود. بعد از هفت سال اقامت در حلب و دمشق به روم بازگشت و به دستور برهانالدین به ریاضت پرداخت و سه چلّه گذراند كه برهانالدین عالمی كامل و عارفی بزرگ بوده و او را به علّت اِشرافی كه بر خواطر داشت «سید سرّدان» میگفتند. (برهانالدین در سال 638 ه.ق در قیصریه وفات كرد). پس از درگذشت برهانالدین، مولانا به مدت 5 سال (638 تا 642 ه.ق) بر مَسند ارشاد و وعظ و تدریس و فقه و علوم دین اشتغال داشت و حدود 400 طالب علم از محضر او كسب فیض میكردند. صِیتِ شهرت او در جهان منتشر شد و مریدان فراوان یافت.
4. دوره انقلاب و آشفتگی
وضع صوری و ظاهری مولانا كه از زهد و استواری او در دین و شریعت محمدی، حكایت میكرد و مردم را سخت فریفته بود، چندان دوام نیافت زیرا به شمسالدین محمد بن علیبن ملكداد تبریزی بازخورد كه پیری آشفتهحال بود و دائماً از شهری به شهر دیگر میرفت و به خدمت بزرگان میرسید و گاهی مكتبداری میكرد و به احتمال قوی نخستینبار مولانا در دمشق یا حلب او را دیدار كرده است. شمسالدین در جمادیالآخر سال 642 هـ .ق وارد قونیه شد و در «خان شكر فروشان» فرود آمد و حجرهای بگرفت و بر در حجرهاش دو ـ سه دیناری با قفل بر در مینهاد و مفتاح بر گوشه دستارچه بسته و بر دوش میانداخت تا خلق را گمان آید كه تاجری بزرگ است خود در حجره غیر از حصیری كهنه و شكسته كوزه و بالشی از خشت خام نبودی. در مورد چگونگی دیدار شمس و مولانا روایات مختلف نقل كردهاند، از جمله افلاكی روایت میكند كه مولانا از مدرسه پنبهفروشان در آمده بر استری رهوار نشسته و طالبان علم و دانشمندان در ركابش حركت میكردند، ناگاه شمس تبریزی به او بازخورد و پرسید:
«بایزید بزرگتر است یا محمد؟ مولانا گفت: این چه سؤال باشد محمد خاتم پیغمبران است وی را با ابویزید چه نسبت. شمسالدین گفت پس چرا محمد میگوید (ما عَرَفْناكَ حَقِّ مَعْرِفَتِكْ) و بایزید گفت (سُبحانی ما اَعْظَمَ شَأنی) مولانا از هیبت این سؤال بیفتاد و از هوش برفت و چون به خود آمد دست شمسالدین را گرفت و پیاده به مدرسه خود آورد و در حجره درآورد تا چهل روز به هیچ آفریده راه ندادند. البته ناگفته نماند با توجه به گفته سلطان ولد در مثنوی ولدنامه، آنچه در این تذكرهها و كتب آمده، همه شاخ و برگهایی است كه به این قصه ملاقات در شام داده و خواستهاند تغییر حال مولانا را غیرعادی و شگفتآور جلوه دهند.
در هر حال سلطان ولد، دیدار مولانا با شمس را از نوع دیدار موسی با خضر دانسته كه با همه كمالات، به دنبال اكملی میگشته، و سرانجام شمس تبریزی را یافته و یكسره مرید و مَسحور او شده و با دیدار او قیل و قال مدرسه و وعظ و منبر را رها كرده و به خرقه صوفیان درآمده و به شور و ذوق و حال و وجد و سماع پرداخته و هنوز مسئله تأثیر شمس و افسون این پیر ژولیده آشفته حال در مولانا مجهول است. این دگرگونی و تغییر حال مولانا جلالالدین، مریدان و شاگردان او را به تعصب و بدخواهی نسبت به شمس وادار كرد و به اتفاق تمام، قصد آن بزرگ كردند. ناچار شمس رنجیده خاطر شد و در سال 634 ه.ق از قونیه به دمشق رفت. مولانا پس از مدتی جستجو، خبر یافت كه او در دمشق است. پس بنا بر روایت افلاكی چهار غزل برای او فرستاد.
مولانا از غیبت شمس و شنیدن خبر قتل او آشفتهحال شد و جوش و خروش بیشتری پیدا كرد و بیاختیار به وجد و شور و سماع میپرداخت و این علّتی شد برای انكار و رد مولانا از طرف متعصبان خشمگین. از شمس تبریزی كتاب و مقالاتی باقی است كه علّت فریفته شدن مولانا را به او ثابت میكند و نشان میدهد كه شمس مردی دانا و بصیر بوده و شایستگی ارشاد را داشته یك مثنوی به نام مرغوبالقلوب به شمسالدین نسبت دادهاند كه مجهول است و مطلقاً از شمس نیست.
مولانا جلالالدین دو سال پس از غیبت شمس تبریزی یعنی سال 647 ه.ق تا پایان عمر (سال 672 ه.ق) در قونیه به تربیت و ارشاد و دستگیری مردم به طریق صوفیان و عارفان مشغول بود و شیخ صلاحالدین زركوب قونوی را به شیخی و پیشوایی تعیین كرد و باز ارادت مولانا به صلاحالدین، دشمنی یاران را سبب شد و خواستند او را نیز از میان بردارند، اما پس از چندی از در توبت و انابت درآمدند و عذر خواستند تا آنكه صلاح الدین در سال 657 ه.ق درگذشت.
مولانا، حسنبن محمدبن حسن، ملقب به حسامالدین چلبی را كه اصلاًٌ اهل ارومیه بود به خلافت برگزید، و همواره در دوستی و توجه به او افراط میكرد و او را به خویشان خود برتری میداد و همین حسامالدین، مولانا را وادار به نظم مثنوی كرد زیرا مشاهده كرد كه یاران و مریدان او پیوسته آثار سنایی و عطار را میخوانند پس شبی در خلوت به مولانا گفت، كتابی مانند الهینامه سنایی (حدیقه الحقیقه) یا منطقالطیر عطار را به نظم دراورد. مولانا از سر دستار كاغذی بیرون آورد كه 18 بیت آغاز مثنوی در آن نگاشته بود وشامل (بشنو از نی تا پس سخن كوتاه باید والاسلام) پس از اتمام دفتر اول مثنوی همسر حسامالدین درگذشت و دو سال نظم مثنوی به تعویق افتاد و از سال 662 ه.ق دفتر دوم مثنوی آغاز شد و تا پایان عمر مولانا به انجام رسید.
پایان زندگانی
بالأخره این آفتاب معرفت و كمال در 58 جمادیالآخر سنه 672 هـ .ق غروب كرد. سر در نقاب خاك كشید و به روایت افلاكی: حرم مولانا به او گفت كاش مولانا 400 سال عمر كردی تا عالم از حقائق و معرفت پر ساختی. مولانا فرمود مگر ما نمرودیم و مگر ما فرعونیم ما به عالم خاك پی اقامت نیامدیم، ما در زندان دنیا محبوسیم، امید كه عنقریب به بزم وصال و حبیب رسیم اگر برای مصلحت و ارشاد بیچارگان نبودی، یكدم در نشیمن خاك اقامت نگزیدمی. گویند در شب آخر كه مرض مولانا سخت شده بود، خویشان و پیوستگان اضطراب عظیم داشتند سلطان ولد با بیتابی بر سر پدر آمد آن حال را تحمّل نكرد و بیرون رفت مولانا آخرین غزل خود را به این صورت گفته است:
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها كن
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا كن
دردی است غیر مردن كان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم كین درد را دوا كن
در خواب دوش پیری در كوی عشق دیدم
با دست اشارتم كرد كه عزم سوی ما كن
(دیوان غزلیات شمس/ غزل 2000)
مردم قونیه عیسویان و یهودیان بر جنازه او حاضر شدند او را در نزدیك قبر پدرش به خاك سپردند و چهل روز عزاداری كردند و گویی آوای مولانا به گوششان میخورد كه:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدم، پخته شدم، سوختم
(دیوان غزلیات شمس/ (1)غزل 725)
صورت و سیرت مولانا
مولانا جلالالدین محمد، مردی بوده است زرد چهره و باریك اندام و لاغر، چنان كه «روزی به حمام درآمده بود به چشم ترحم به جسم خود نظری كرد كه قوی، ضعیف گشته است، فرمود كه جمیع عمر از كسی شرمسار نگشتهام اما امروز از جسم لاغر خود به غایت خجل شدم» و با زردی روی و لاغری «به غایت فرّی و نوری و مهابتی» داشت و چشمهای او سخت تند و جذاب و پرشور بود.
از نظر سیرت و اخلاق، مولانا ستوده اهل حقیقت و سرآمد ابنای روزگار بود. او در زمان خود و بعد از مرگش تأثیر فراوان در بسط و گسترش عرفان اسلامی داشته و همواره مورد توجّه بزرگان دانش و ادب و فلسفه و عرفان بوده است. آن مرد بزرگ، مذهب حنفی داشت، اما از هر گونه تعصب بركنار بود و میگفت من با هفتاد و سه مذهب یكیام. وی حضرت علیابنابی طالب و فرزندان او و اهل بیت پیامبر را سخت محترم میداشت و سخنان او درباره علی در مثنوی، بر ارادت و اخلاص او دلالت دارد. او در تصوف ریاضتهای دشوار، گدایی، دریوزگی و بیكاری و تنپروری را جایز نمیدانست و مریدان را به كسب و كار و كوشش تشویق میكرد و عرفانی پرجنبش و سراسر عشق و شور و خروش را ترویج میكرد.
با آن كه امیران و بزرگان به او توجّه داشتند، او بیشتر با پیشهوران و مستمندان و فرودستان معاشرت میكرد. اگرچه این رفتار را بر او خرده میگرفتند و میگفتند «مریدان مولانا عجایب مردمانند، اغلب عامل و محترفه شهرند، مردم فاضل و دانا اصلاً گرد ایشان كمتر میگردند، هر كجا خیّاطی و بزازی و بقال هست، او را به مریدی قبول میكنند. مولانا به همه اعتراضات و خردهگیریها با ملایمت و خوشرفتاری و محبّت و دوستی پاسخ میداد و مخالفان را خاموش میساخت. مولوی در تصوف و عبادت، ریاضت و ذكر، فكر را با عشق و شور و جذبه و وجد و حال و رقص و سماع جمع كرد. عشق و اشراق، مایه اصلی عرفان اوست به وحدت وجود نیز قائل بود اما نه از راه جدال، بلكه از راه فناء فیالله و بقاء به الله، مانند نیست شدن قطره در دریا و تبدیل دانه به گیاه. عرفان مولوی، عالیترین مرتبه فكری و تعالی روحی و اخلاقی است كه با مجاهده و سیر و سلوك، كسب دانش و معرفت حقیقی و عشق به حق و پیروی از مردان كامل و انبیاء و اولیاء حاصل میشود. مولانا در اطوار عشق و منازل بیپایان آن، سیری كامل و توأم با معرفت را سپری كرده است.
آثار مولانا
1. غزلیّات:
این قسمت از اشعار مولانا در كلیات شمس یا دیوان كبیر گرد آمده و مولوی از تَخَّلُصهای «شمس» و «خاموش» در آن استفاده كرده است. تعداد ابیات آن را 30.000 تا 40.000 تا 50.000 نوشتهاند. این غزلیّات سرشار از وجد و شور و عشق و مستی است و آهنگی خاص دارد البته شعرهای ارسلان ولد، شمس تبریزی، شمس مغربی، حتی جمالالدین اصفهانی و انوری در چاپهای پیش دیوان وارد شده است.
2. مثنوی:
در اصل به نوعی شعر فارسی اطلاق میشود كه هر دو مصراع، دارای یك قافیه و ابیات آن دارای یك وزن باشند، اما مثنوی خاص كه مثنوی مولوی شده، اگرچه صدها داستان و كتاب به صورت مثنوی در زبان فارسی داریم اما این مثنوی به خواهش حسامالدین چلبی سروده شده وزن آن بحر رمل مسدس محذوف یا مقصور در شش دفتر با حدود 25.000 بیت است كه دایره المعارف عرفان و فلسفه و دین و معرفت شمرده میشود. دفتر ششم ناتمام مانده و نسبت دفتر هفتم به مولانا درست نیست. مولانا فرمود «مثنوی ما دلبری است معنوی كه در جمال و كمال همتایی ندارد و همچنان باغی است مهیّا و درختی است مهنّا كه جهت روشندلان صاحبنظر و عاشقان سوختهجگر ساخته شده است، خُنكجانی كه از مشاهده این شاهد غیبی محظوظ شود و ملحوظ نظر عنایت رجال الله گردد تا در جریده نِعْمَ اَلْعَبْدْ اِنَهُ اَوابْ منخَرِط شود. و گویند برپشت مثنوی خود نوشته بود «مثنوی را جهت آن نگفتهام كه حمایل كنند و تكرار كنند بلكه (تا) زیر پا نهند و بالای آسمان روند كه مثنوی نردبان معراج حقایق است نه آنكه نردبان را به گردن گیری و شهر به شهر گردی، هرگز بر بام مقصود نروی و به مراد دل نرسی.
نردبان آسمان است این كلام{
هركه زین بر میرود آید به بام
نی به بام چرخ كو اخضر بود
بل به بامی كز فلك برتر بود
(3262-3261/3)
مثنوی گذشته از اشتمال بر تبیین حقایق ادیان و اصول تصوّف و شرح رموز آیات قرآنی و اخبار نبوی، نموداری است از مراتب مقامات مولانا و یاران برگزیده او. غرض اصلی مولانا از نظم مثنوی بیان احوال معنوی خود و آن برگزیدگان در لباس امثال و حكایات و قصّه موسی و عیسی و مشایخ طریقت و گفتن سرّ دلبران در حدیث دیگران بوده است. نظر به اِشكال و صعوبت فهم اسرار مثنوی علما و متصوفه در حل معضلات و توضیح مشكلات آن جهد و سعی و اهتمام داشته اما انتقادی كه بر همه آنها میتوان وارد شمرد، این است كه اغلب از روی معلومات و به میزان افكار و عقاید خود مولانا را میسنجند. بهترین شروح فارسی مثنوی كتاب جواهرالاسرار تألیف كمالالدین حسین خوارزمی كه خود یكی از متكلمین عرفا بوده و به اصطلاحات و مجاری افكار این طبقه آشنایی داشته است و سایر شروح مثنوی عبارتند از:
• اسرار الغیوب: تألیف خواجه ایوب به سال 1120 هـ .ق
• شرح اسرار سبزواری تألیف حاج ملا هادی متوفی 1289 هـ .ق
از شروحی كه مربوط به عصر حاضر است یكی شرح مثنوی شریف فروزانفر در سه جلد كه ناتمام مانده دیگر شرح مثنوی به طور كامل از محمد تقی جعفری. شروح مذكور فارسی هستند. از شروح دیگر مثنوی به زبانهای دیگر:
• شرح اسماعیل انقروی به زبان تركی
• شرح یوسف بن احمد مولوی به زبان عربی (اَلْمِنْهُجُ اَلْقَوی)
• شرح مثنوی به زبان انگلیسی تألیف دانشمند خاورشناس رینولد آلین نیكلسون كه به سبب دقّت و نقّادی معروف است.
3. رباعیات مولانا:
متضمن 1656 رباعی یا 3318 بیت است كه كه بعضیها آنها را به شهادت قراین از مولانا میدانند. معانی بلند و مضامین نغز در این رباعیها دیده میآید كه با روش فكر و عبارتبندی مولانا مناسبتی تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پایه غزلیات و مثنوی نمیرسد....
منابع
1. قرآن كریم.
2. آتكینسون، ریتا ال؛ آتكینسون، ریچاردسی؛ اسمیت، ادواردی؛ زمینه روانشناسی هیلگارد. جلد اول، ترجمه دكتر حسن رفیعی، انتشارات ارجمند، چاپ اول، 1378.صفحات 36-16.
3. آراسته، رضا؛ زایش دوباره در آفرینش و عشق از دیدگاه مولانا، انتشارات صفا، چاپ اول، تهران، 1380.
4. امینی، ابراهیم؛ اسلام و تعلیم و تربیت، چاپ آرین، انتشارات چهارم، 1376.
5. بشردوست، مجتبی؛ سودای حقیقت (هستیشناسی مولانا)، نشر روزگار، چاپ اول، 1381.
6. جعفری، محمدتقی؛ تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی جلالالدین محمد مولوی، جلد 1 الی 6، چاپخانه نمونه قم، تهران، 1381.
7. جعفری، محمدتقی؛ مولوی و جهانبینیها در مكتبهای شرق و غرب، انتشارات بعثت، چاپ سوم، 1376.
8. خالدیان، محمدعلی؛ بررسی موانع معرفتی در مثنوی با نگاه به اندیشهها و جهانبینیهای مولوی، نشر موسسه فرهنگی و انتشاراتی فراغی، چاپ دوم، 1384.
9. خیرآبادی، عباس؛ ظروف آب زندگی (بررسی ساختار قصههای مثنوی)، انتشارات پاژ، چاپ اول، مشهد، 1384.
10. دفتر همكاری حوزه و دانشگاه. مكتبهای روانشناسی و نقد آن. جلد دوم. سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاهها. چاپ دوم. 1377.
11. دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیری در تربیت اسلامی. موسسه نشر و تحقیقات ذكر. چاپ چهارم. 1380.
12. رهبر، محمدتقی؛ رحیمیان، محمدحسن؛ اخلاق و تربیت اسلامی، نشر سمت، 1380.
13. زرینكوب، عبدالحسین؛ بحر در كوزه/نقد و تفسیر قصهها و تمثیلات مثنوی، انتشارات علمی سخن، چاپ چهارم، 1381.
14. سادوك، بنیامین جیمز؛ سادوك؛ ویرجینیا، الكوت؛ خلاصه روانپزشكی و علوم رفتاری، جلد اول، ویرایش نهم، ترجمه دكتر حسن رفیعی، انتشارات ارجمند، 1384، صفحات 232-209.
15. سانتراك، جان دبلیو؛ زمینه روانشناسی، ترجمه مهرداد فیروزبخت، ناشر خدمات فرهنگ رسا، 1383.
16. شریعتمداری، علی؛ روانشناسی تربیتی، انتشارات سپهر تهران، چاپ یازدهم، 1377.
17. شولتس، دوآن؛ روانشناسی كمال (الگوی شخصیت سالم)، ترجمه گیتی خوشدل، نشر پیكان، چاپ نهم، 1380.
18. شهیدی، سیدجعفر؛ تفسیر نقد و تحلیل مثنوی جلالالدین محمد مولوی، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1380.
19. شیروانی، علی؛ آموزههای اخلاقی در مثنوی، انتشارات دارالعلم قم، چاپ اول، 1377.
20. طوسی، خواجه نصیرالدین؛ اخلاق ناصری، انتشارات افست، چاپ اول، 1356.
21. غزالی طوسی، ابوحامد؛ كیمیای سعادت، انتشارات مركزی، چاپ هفتم، 1353.
22. فروزانفر، بدیعالزمان؛ شرح زندگانی مولوی؛ انتشارات گلرنگ، 1368.
23. فروزانفر، بدیعالزمان؛ شرح مثنوی شریف، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1380.
24. كاردان، علیمحمد؛ اعرافی، غلامرضا؛ فلسفه تعلیم و تربیت. جلد اول. پژوهشكده حوزه و دانشگاه. تهران. چاپ چهارم. 1380.
25. كاشانی، عزالدین محمود بن علی؛ مصباح الهدایه و مفتاح الكفایه، نشر اتحاد، چاپ ششم، 1381.
26. كرمانی، عبادزاده؛ تئوریها و اكتشافات علمی مولانا، نشر طلوع آزادی، 1363.
27. مشیری، جلیل؛ نگرشی بر اندیشههای مولوی، نشر دانشگاه اراك، چاپ اول، 1384.
28. مومنزاده، محمدصادق؛ برداشتهای روان درمانی از مثنوی، انتشارات سروش، چاپ اول، 1378.
29. میزیاك، هنریك؛ سكستون، ویرجینیا استارت؛ تاریخچه و مكاتب روانشناسی، چاپ دوم، ترجمه احمد رضوانی، انتشارات به نشر، 1376.
30. نصراصفهانی، محمدرضا، سیمای انسان در اشعار مولانا، نشر هشت بهشت، چاپ اول، 1377.
31. نصری، عبداله؛ سیمای انسان كامل از دیدگاه مكاتب، انتشارات سپهر، تهران، چاپ چهارم، 1376.
32. نیكلسون، رینولد؛ تصحیح مثنوی معنوی مولانا جلالالدین رومی، انتشارات مولی، تهران، 1370.
33. هاشمی، جلال؛ پیغام سروش (مكتب مولانا و روانشناسی نوین)، انتشارات بعثت، 1380.
34. همایی، محمد جلالالدین؛ مولوی نامه، جلد 1 و 2، نشر ستاره قم، چاپ نهم، 1376.
35. Evans, R.I. Dialogue with erich from. New York: Harper and Row. 1966.
36. Hall, M.H. A conversation with Abaham H. Maslow. Psychology Today. 2, 27-55. 1968.
37. Hall, M.H. A conversation with viktor frankl of Vienna. Psychology Today. 2, 56-65. 1968.
38. Jung, C.G. Man and His Symbols. New York: Dell. 1968.
39. Rogers, C.R. Client centred therapy. Boston: Houghton Mifflin. 1951.
40. Shapard, M.F. An intimate portrait of fritz perls and gestalt theraphy. New York: Dutton. 1975.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0